س.سادات
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 آبان 1390

پیام های ارسالی: 40
اعتبار: 59

1204 مرتبه در 184 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 889 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 دی 1390 - 11:35 ب.ظ

عرض ادب و احترام خدمت همکار نازنیم خانم سادات !

خانم سادات عزیز،متاسفانه به دلیل دوری از وطن،تا به امروز سعادت نداشتم آثار شما رو مطالعه کنم که در اولین فرصت بعد از مراجعت به وطن حتما دسترنج شما رومطالعه خواهم کرد ولی دوست داشتم قبل از مطالعه ی کتاب چند تا مطلبی که به ذهنم رسیده رو توی این تاپیک مطرح کنم.

1_ تشکر ویژه کنم از سعه ی صدر شما نسبت به ابراز عقیده و نقد مخاطبین آثارتون چون تحمل شنیدن انتقاد خودش هنری می خواد که از دست هر هنرمندی برنمیاد و شما به قدری متین با این نقد ها برخورد کردید که از صمصم قلب بهتون تبریک می گم.

2_ حتی قبل از این که آثار شما رو خونده باشم ،مطمئنم قلم گرم،کوبنده و محکمی دارید! این یعنی اوج هنر که اگه نویسنده ای قصد داره  عمق درد یا فاجعه ای رودر جامعه نشون بده، بتونه اینوتوی صفحات کتابش به خوبی به تصویر بکشه.

3_ من فکر می کنم یر خلاف صحبتی که بعضی دوستان در نقد کتابتون داشتند ،باید گفته می شد که ؛خانم سادات لطفا اینقدر واضح بعضی از واقعیات جامعه و دردهای بی درمانش رو به تصویرنکشید چون طاقت خوندنش رونداریم! چون به قدر کافی دردنیای واقعی مصیبت نامه وجود داره و ...

4_ دوست دارم به عنوان یه همکار بهتون بگم ،هیچ وقت قلم رو زمین نذارید دوست عزیز! مطمئنم اونقد توانایی داشتید که مخاطبین با خوندن آثارتون تونستند درد قهرمان داستان رولمس کنند ! اونقد که به آخ اومدند و گله کردند ولی ...هستند نویسنده هایی که در بازتاب و انعکاس دردها توانا تر عمل می کنند .نمونه ش خانم نیلوفر لاری! این نویسنده ی محترم تلخ می نویسند ولی همیشه مخاطبین خاص خودشون رو دارند! من خودم شخصا نشده که کتابای ایشونو خونده باشم و بارها اشک توی چشمم جمع نشده باشه! خب ،این دلیل بر بد بودن کار نیست بلکه قوی بودن قلم ایشونو نشون می ده و البته مخاطب خاص خودشو می طلبه!...من که حیفم می آد قلم هنرمند ی مثل شما زمین بمونه...

حرف زیاده ولی فقط خواستم بگم که منو جزء طرفداران قلمتون بدونید و قطع به یقین بعد از خوندن آثارتون روی کتاب ها نقد و نظر شخصیمو خواهم گذاشت.

در پناه حق، همیشه شاد و سرافرازو کامیاب باشید !


از من تا خدا راهی نیست....فاصله ایست به درازای من تا من و در این هیاهوی غریب، من این من را نمی یابم!
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 01:35 ق.ظ

خانم منجزی نازنین با درود

اظهار نظرتون هم مثل کتابهاتون عالیه. 

راستش رو بخواهید علیرغم تمامی اظهار نظرهایی که در مورداین کتاب شده بود من خریدمش چون منم معتقدم وقتی تا این حد درد فهرمان داستان توسط خواننده ها حس شده یعنی نویسنده کارشو خوب انجام داده خیلی سال پیش در یک نقد سینمایی مطلبی رو خوندم که زمانی بیننده نسبت به نقش منفی فیلم احساس انزجار میکنه یعنی هنرپیشه نقشش رو به خوبی اجرا کرده وبه اصطلاح حسش در اومده. دیروز هم که کتاب اوج اسمان خانم نخعی رو خوندم بعضی جاها دلم میخواست "امید" دم دستم بودو....نزدیک بود اون چند صفحه از کتاب رو ریزریز کنم ولی بعد از اروم شدنم متوجه هنر خانم نخعی در خلق شخصیت امید شدم.

در مورد خانم لاری هم کاملا با نظرتون موافقم مثلا کتاب "کسی پشت سرم اب نریخت" در عین تلخی بسیارخواندنی وماندگار بود.

به امید خدا فردا خوندن کتاب خانم سادات  رو شروع میکنم ان شاء.... در موردر اون هم به همین نتیجه برسم.


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 06:22 ب.ظ

سلام دوست عزیزم

از خانم منجزی ممنونم که این تاپیک رو باز کردن و به همه این مجال رو دادن که دربارهء شما نظرمون رو بدیم. من کتاب قشنگتون رو چند روز قبل خوندم و از توانایی قلمتون لذت بردم. همون طور که دوستان هم اشاره کردن، تلخ بودن ماجرا های داستان دلیلی بر بدی اون نیست، هر چند که همهء اون تلخی ها سرانجام با پایانی خوش از دل خواننده بیرون می ره.

در تایید نظر همکار عزیزم خانم منجزی اینو کاملا قبول دارم که شنیدن این همه انتقاد که حتی بعضا ممکنه با سوء نیت همراه باشه و صرفا انتقاد بی غرضانه نیست، خیلی کار سختیه و سعهء صدر خاصی می خواد که شما به خوبی از پسش بر اومدین. آخرین حرفی که در قسمت نظر خواهی کتابتون نوشته بودین باعث شد دلم بگیره، خیلی دردناکه که آدم حس کنه یه نویسنده با تمام توانایی هاش ممکنه به خاطر چند تا حرف و نظر قلم رو به زمین بذاره. هر چند که در اون حرفتون نکتهء امیدی هم دیده می شد، شما گفته بودین تصمیم دارین تا زمانی که کتابی در مورد مشکلات اجتماع ننوشتین دست به قلم نبرین و باید بگم همین کتاب با عشق برگرد هم در این زمینه کم صحبت نکرده و به هیچ وجه یک کتاب عاشقانهء صرف نبوده. در اون به مشکلات یه دختر تنها و ظلم هایی که ممکنه در حقش روا بشه پرداخته شده و به خوبی تونسته این حرف ها و درد ها رو به گوش خواننده برسونه، به همین دلیل هم هست که عده ای کار شما رو تلخ و دردناک دیدن. ضمنا قهرمان داستان در عین مظلوم بودن مصداق کامل یه زن قوی و پر توان هم هست، کسی که به راحتی سر خم نمی کنه و اجازه نمی ده مشکلات اونو از پا بندازه، قهرمانانه می جنگه و در بسیاری از موارد پیروز هم می شه. این دختر می تونه یک نمونه و الگو باشه و سرمشق قرار بگیره.

در نهایت براتون آرزوی موفقیت دارم و منتظر کار های بعدیتون هستم، امیدوارم قلمتون روزبروز سرفراز تر و پر توان تر کار کنه و مطمئنم به زودی می تونم کار های بعدیتون رو که یقینا سرشار از استقبال و موفقیت خواهد بود، بخونم و لذت ببرم.


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 06:54 ب.ظ

باسلامی دوباره خانم سادات من کتاب با عشق برگرد رو خوندم وخیلی لذت بردم و به نظرم اصلا تلخ نیومد ما  در اطرافمون اتفاقاتی بسیار سیاه تر وتلخ تر هم دیده میشه  نظر مفصلترم رو بعد میدم خسته نباشید


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 121
اعتبار: 87

1826 مرتبه در 367 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2462 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 14 دی 1390 - 04:17 ب.ظ

سلام

من کتاب با عشق برگرد رو خوندم و خیلی دوستش داشتم راستش رو بخوایید اولش یاد کارتون دیو دلبر افتادم نمی دونم چرا ؟

یکی از قشنگترین کتابهایی بود که خوندم فضا سازی و شخصیت پردازی خوبی داشت و علت این همه نقد تند و تیز رو نمیدونم چیه ؟واقعیتهای تلخ همیشه تلخه حتی اگر نخواهیم اونرو بچشیم با خانم منجزی عزیز موافقم هیچگاه قلمتون رو زمین نگذارید

بی صبرانه منتظر خوندن آثار بعدیتون هستم


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
عضو سایت موقعیت: میز تحریر
تاریخ عضویت: 1 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 4
اعتبار: 10

96 مرتبه در 19 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 41 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 بهمن 1390 - 09:41 ق.ظ

سلام خانم سادات عزیز

من کتابهای شما رو دوست دارم و به شدت مشتاق و منتظر کار جدیدتون هستم. لطفا قلمتون رو زمین نذارین.


کتاب ها بزرگترین هدیه در عالم هستند که زندگی بدون آنها محال است.
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 7
اعتبار: 7

46 مرتبه در 14 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 6 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 بهمن 1390 - 04:16 ب.ظ

سلام کتابتون واقعا عالی بود خسته نباشید


عشق امد و اتش به همه عالم زد
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 7
اعتبار: 7

46 مرتبه در 14 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 6 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 بهمن 1390 - 04:17 ب.ظ

و عشق صدای فاصله هاست......ثصدای فاصله هایی که غرق ابهامند


عشق امد و اتش به همه عالم زد
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 10 مهر 1390

پیام های ارسالی: 10
اعتبار: 7

137 مرتبه در 31 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 46 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 بهمن 1390 - 04:44 ب.ظ

من هنوز رمان خانم سادات رو نخوندم ولی با نظر خانم منجزی در ارتباط با خانم لاری بسیار موافقم و کنجکاوم که هرچه زودتر رمان خانم سادات را بخونم .


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم نیستم آدم اگر باز نگردم آنجا زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 11 بهمن 1390 - 12:22 ق.ظ

با تشکر از خانم منجزی به خاطر باز کردن این قسمت و باز هم تشکر اما این بار برای خانم سادات برای رمان زیباشون(با عشق برگرد).تبریک میگم به خاطر خلاقیتتون توی شخصیت سازی و ادبیات زیبایی که این کتاب داشت . من خوندمش نه یکبار که چندین بار.کاش بقیه کتاباتون رو هم نمیگم مثل این چون اونوقت میشه یه با عشق برگرد دیگه ,توی همین سبک باشه.


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 122
اعتبار: 47

1686 مرتبه در 372 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4875 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 12 بهمن 1390 - 04:19 ب.ظ

سلام به همه دوستان خانم منجزی ازشما متشکریم که این بحث را باز کردید از اینکه شنیدم خانم سادات میخواهد نوشتن را کنار بگذارد ناراحت شدم چون ایشون قلم زیبایی دارند وکتاب  با عشق برگرد خیلی زیباست ومن خیلی خوشم امد وبه قول یکی از دوستان توی همین تالار حیوانات به شکل انسان را میشود دید همینطور یک جرعه اب .... هم همینطور است و نکته مهم این است که قهرمان داستان با سختیها دست وپنجه نرم میکند وموفق بیرون میاید  ومصداق ضرب النثل معروف که  پایان شب سیه سپید است  میشود  در اخر منتظر کتابهای جدید شما هستیم


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 اسفند 1390 - 10:07 ب.ظ

 با سلام و درود خدمت خانم سادات عزیزم . من هم مثل خیلی از دوستان  هر دو اثر شما رو خوندم ولذت بردم . به نظر من همیشه باید واقعیت ها رو دید و حس کرد .با تشکر فراوان برای قلم قوی شما که واقیت ها رو به نمایش میزاره. پاینده باشید . مریم صدوق


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 اسفند 1390 - 08:41 ب.ظ

سلام خسته نباشید خانم سادات دو کتابی که از شما چاپ شده توسط نشر علی بی نظیر و زیباست و به دل میشینه منتظر کتاب جدیدتون هستم امیدوارم همیشه موفق باشید


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 تیر 1391

پیام های ارسالی: 29
اعتبار: 17

371 مرتبه در 84 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 458 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 مرداد 1391 - 03:36 ب.ظ

باسلام منم هردو کتاب خوب شمارو خوندم وواقعا لذت بردممخصوصا باعشق برگرد و خیلی دوست داشتم  1جرعه سراب 1جرعه اب هم عالی بود فقط 1نکته واون اینکه به لحظات عاشقانه ای که بین سارا و معین بود خیلی خوب پرداخته شده بود خواننده به خوبی درک میکرد که خوب سارای 18ساله عاشق شوهرش میشه ولی چندان یا حتی میتونم بگم هیچ لحظات عاشقانه ای بین سارا وفرزاد به تصویر کشیده نشد (خیلی کمرنگ)طوری که ادم حس میکرد سارا نهایتا به خاطر هستی بافرزاد ازدواج کرد معین در داستان پر رنگتر از فرزاد بود

عضو سایت تاریخ عضویت: 14 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 30
اعتبار: 20

947 مرتبه در 156 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 935 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 مرداد 1391 - 12:23 ق.ظ

سلام

می خواستم بگم خانم سادات جز بهترین نویسنده های این نشر هستند.


گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو ، مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم .
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 29 اسفند 1391 - 05:04 ق.ظ

عزیزم سال نومبارک


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اسفند 1391 - 11:01 ب.ظ

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز
هر سال این فکر را به یادمان می آورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند. .گل


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 آذر 1392 - 01:46 ق.ظ

خانم سادات نویسنده بسیار خوبی هستند و قلم زیبایی دارند مخصوصا توی کتاب با عشق برگرد قدرت نویسندگیشون رو نشون دادند


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*