اوج آسمان
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 خرداد 1391 - 06:11 ب.ظ
اوج اسمان

nilofar
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 2:22 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 160
اعتبار: 122

968 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1062 مرتبه تشکر کرده است.

با سلام

من روز شنبه تصمیم گرفتم اون کتابهایی رو که توی نظر سنجی ده کتاب برتر  دوستان انتخاب کرده بودند که من نخوندم تهیه کنم توی کتابفروشی چشمم به  کتاب اوج اسمان افتاد اون روهم خریدم دلم میخواست با نوشته های خانم نخعی بیشتر اشنا بشم کتاب خوبی بودفقط توی اون چند صفحه ای که امید در حال انتخاب بود وبه قول معروف "یک دل بود ودو دلبر" دلم میخواست کله ش رو بکنم باور کنید چیزی نمونده بود اون صفحه ی کتاب رو پاره کنم

نکته جالب این بود که شما با خوندن این کتاب انواع مدل مردها رو میتونید ببینید:1-مردای احساساتی ومهربون که دوست ندارند دل هیچ زنی رو بشکنند.!!2-مردای مهربون وخانواده دوست که...... (اگه بگم اونهایی که کتاب رو نخوندن موضوع رو میفهمند و دیگه خوندنش لطفی نداره)3-مردای دو رو و اب زیر کاه که خودشون هزار عیب وعلت دارند تازه تریپ لطف و... برمیدارن! ویک نکته ی مشترک اکثریت دروغگو وخالیبند البته به جز گروه دوم

فرناز جان حالا ما خانمها خودمون میدونیم که زود باوریم و نقطه ضعفمون حرفهای عاشقانه است اماخدایی سیما روی همه ی خانمها رو سفید کرده بود وخیلی سریع دودل میشد . از همه ی اینها که بگذریم کتاب خوبی بود به نظرمن بخونیدش .فرناز عزیز خسته نباشی وممنون از خریدم راضیم.


از دلتنگی هام بادبادکی خواهم ساخت و اون رو در هوای بی خیالی پرواز خواهم داد
بالای صفحه

 

فرناز نخعی
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 11:12 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 204
اعتبار: 260

1180 مرتبه در 218 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 741 مرتبه تشکر کرده است.

درود نیلوفر عزیزم

نظر مثبتت برام خیلی قشنگ و با ارزش بود چون طی این مدت که در تالار گفتگو نظرات رو می خوندم، متوجه شدم تو جزو خوانندگان دقیق و سختگیر و نکته سنج هستی و ضمنا تجربهء خوبی هم داری و معلومه کتابخون حرفه ای هستی. وقتی کسی با این خصوصیات از کتاب من خوشش اومده، واقعا جای شکر داره! امیدوارم بتونم با کتاب های بعدیم هم نظر مثبتت رو جلب کنم و دوباره افتخار این رو داشته باشم که یه خوانندهء مجرب و حرفه ای از کتابم تعریف کنه.


من خوشحالم!
بالای صفحه

 

مژگان فلاحی
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 12:00 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 24 آذر 1390

پیام های ارسالی: 28
اعتبار: 13

134 مرتبه در 33 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 31 مرتبه تشکر کرده است.

نیلوفر عزیزم

خیلی خوشحالم که بالاخره تونستی تصمیم بگیری و این کتاب قشنگ رو خوندی و ازش لذت بردی. من هم همون طور که قبلا گفتم اوج آسمان رو خیلی دوست داشتم.

بالای صفحه

 

طیبه فرشی
تاریخ ارسال: 5 دی 1390 - 3:03 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 69
اعتبار: 38

363 مرتبه در 82 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 259 مرتبه تشکر کرده است.

سلام من هم از این کتاب خوشم امد  ودلم برای زنهایی مثل سیما خیلی سوخت  همینطور از بعضی از مردها بدم امد ولی اعتقاد دارم ما زنها همیشه از همجنسان خودمان ضربه می بینیم  ممنون از خانم نخعی  من کتاب طلوع سپیده را هم خوندم که خیلی خوب بود


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
بالای صفحه

 

مریم جون
تاریخ ارسال: 10 دی 1390 - 8:18 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 136
اعتبار: 62

739 مرتبه در 150 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1082 مرتبه تشکر کرده است.

سلام

من این کتاب رو با وجود نظرات ضد و نقیض خریدم وخوندم چون دلم می خواست با نوشته های خانم نخعی آشنا بشم اما واقعا دلم می خواست امید دم دستم بود تا پرپرش کنم مرد هم اینقدر دم دمی تا از سیما نا امید میشد به جای اینکه فکر برگردون زنش باشه و اشتباهشو جبران کنه سریع با یکی دیگه می ریخت رو هم آخه این هم دلیله به خاطر احتیاج به همصحبت هرکسی رو کنار خیابون سوار کنی و با هاش دردو دل کنی و بعد هم بهش دل بدی؟!آخه این مردا چرا این مدلی هستند هر چند که خوشحال شدم که سیما هم به پای این عشق احمقانه ننشست ولی باز با پذیرفتن امید می خواستم کلهشو بکنم

با همه این حرفها خانم نخعی عزیز قلمتون بسیار روون و زیباست نثرتون به دل می شینه فضاسازی کتابتون هم عالیه ولی شخصیت پردازی کتاب رو دوست نداشتم آدمهای کتاب خیلی خیلی خاکستری هستند موضع مشخص ندارند باری به هر جهتند مثلا اون عشق آتشین امید که دو روزه شروع شد با یک نگاه نگار نصف شد و تونست اون عشقو بین دوتا زن تقسیم کنه یا شهلا؟دمی خوب و دمی بد یکبار مادرشوهری آرام دمی بعد خشن و بد اخلاق ؟!یا سیما زنی مطیع و عاشق در عین حال سرکشو پر از نفرت واقعا گیج شدم بین شخصیت های کتاب

اما خوشحالم که این کتاب رو خریدم و از شما هم به خاطر قلم زیباتون ممنونم


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
بالای صفحه

 

فرناز نخعی
تاریخ ارسال: 10 دی 1390 - 12:26 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 204
اعتبار: 260

1180 مرتبه در 218 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 741 مرتبه تشکر کرده است.

مریم جون نوشت:
 

سلام

من این کتاب رو با وجود نظرات ضد و نقیض خریدم وخوندم چون دلم می خواست با نوشته های خانم نخعی آشنا بشم اما واقعا دلم می خواست امید دم دستم بود تا پرپرش کنم مرد هم اینقدر دم دمی تا از سیما نا امید میشد به جای اینکه فکر برگردون زنش باشه و اشتباهشو جبران کنه سریع با یکی دیگه می ریخت رو هم آخه این هم دلیله به خاطر احتیاج به همصحبت هرکسی رو کنار خیابون سوار کنی و با هاش دردو دل کنی و بعد هم بهش دل بدی؟!آخه این مردا چرا این مدلی هستند هر چند که خوشحال شدم که سیما هم به پای این عشق احمقانه ننشست ولی باز با پذیرفتن امید می خواستم کلهشو بکنم

با همه این حرفها خانم نخعی عزیز قلمتون بسیار روون و زیباست نثرتون به دل می شینه فضاسازی کتابتون هم عالیه ولی شخصیت پردازی کتاب رو دوست نداشتم آدمهای کتاب خیلی خیلی خاکستری هستند موضع مشخص ندارند باری به هر جهتند مثلا اون عشق آتشین امید که دو روزه شروع شد با یک نگاه نگار نصف شد و تونست اون عشقو بین دوتا زن تقسیم کنه یا شهلا؟دمی خوب و دمی بد یکبار مادرشوهری آرام دمی بعد خشن و بد اخلاق ؟!یا سیما زنی مطیع و عاشق در عین حال سرکشو پر از نفرت واقعا گیج شدم بین شخصیت های کتاب

اما خوشحالم که این کتاب رو خریدم و از شما هم به خاطر قلم زیباتون ممنونم


سلام و درود مریم جون عزیزم
 

در مورد سوالی که دربارهء شخصیت های کتاب برات پیش اومده، موضوع همون خاکستری بودنه. همهء آدم ها شخصیت های تغییر پذیری دارن که در طول زمان سیاله و گاهی به سیاهی نزدیک می شه و گاهی طیف سفیدش بیشتره، هیچ کس سیاه یا سفید مطلق نیست. هر چند که بسیاری از همکاران عزیز برای جلب رضایت خواننده ها میزان این سفیدی رو در قهرمانان مثبت بیشتر می کنن و مقدار سیاهی دیو های داستان رو هم غلیظ تر جلوه می دن و خود من هم ممکنه در بعضی از کار هام دچار این اغراق شده باشم، ولی ترجیح می دم تا حد ممکن شخصیت ها و حوادث داستان هام شبیه واقعیت باشه.

همون طور که گفتی مردی مثل امید آدمو حرص می ده، کسی که تا اون حد عاشق زنشه و بعد عاشق یکی دیگه ست و گاهی هم این وسط جا های دیگه ای پرپر می زنه! ولی این شخصیت  به همون اندازه واقعیه که مردی از روز اول تا ابد قربون صدقهء زنش می ره! هر دو امکان پذیرن و هدف من این بوده که یه همچین مردی رو بسازم و بعد وقایع زندگی و پشیمونی هاش رو همراه خواننده های عزیزم طی کنم. حالا با خوندن نظر تو و سایر عزیزان فهمیدم بهش نزدیک شدم و در کارم موفق بودم. همین موضوع دربارهء بقیهء شخصیت ها هم صادقه، مادر امید دیو یا هیولا نیست، خیلی از مادر ها هستن که برای پسرشون آرزو های دور و درازی دارن و با دختری که اون پسر انتخاب کرده مخالفن اما وقتی خوشبختی پسرشون رو می بینن قبول می کنن و از در دوستی در می آن، اما در عین حال اون آرزو ها مثل آتیش زیر خاکستر باقی می مونه و ممکنه بعد ها به دلایلی بروز کنه.

در مورد سیما هم همین طوره، سیما ساده و زود باوره و خیلی راحت خر می شه اما در عین حال هر چی سنش بیشتر می شه عاقل تر می شه و دیگه مثل روز اول ابله نیست، با این حال در مقابل احساسات هنوز ضعیفه و نمی تونه زیاد مقاومت کنه! 

احتمالا اگه دور و برت نگاه کنی همهء این نوع آدم ها رو می بینی، داستان های من بر اساس واقعیت محض نوشته نمی شن، اما اکثر شخصیت ها واقعی ان. مثلا من سیما، امید، مادرش، منصور، خانوادهء سیما، خسرو، نگار و خیلی از آدم های این داستان رو می شناختم اما نه در کنار هم، بلکه هر کدوم رو توی یه زندگی مستقل. من این زندگی ها رو به هم چسبوندم و داستان اوج آسمان رو ساختم. در نتیجه به جرات می تونم بگم شخصیت پردازی داستان کاملا حقیقیه، مرد عاشقی که واسه زنش می میره ولی در عین حال هوس باز هم هست، وجود خارجی داره! و سیمایی که ممکنه به خاطر احساس باز هم پا روی عقلش بذاره کاملا می شناسمش و البته خدا رو شکر در زندگی واقعیش هم خوشبخت شده! در نتیجه یه همچین رفتار هایی از شخصیت های داستان کاملا ممکنه سر بزنه و عقلانی به نظر می آد. انسان ها در طول زمان تغییر پذیر هستن و اگه کسی از اول تا آخر عمرش عوض نشه خیلی عجیبه. همهء ما در مدتی از زندگیمون خوبی هامون بیشتره و ممکنه بر عکس بشه، کم پیش می آد که یه نفر در تمام طول عمرش خوب یا بد مطلق باشه و عوض هم نشه.

امیدوارم این توضیحات قانعت کرده باشه و در نهایت خوشحالم که کارم مورد توجهت قرار گرفته و از خریدت راضی هستی.


من خوشحالم!
بالای صفحه

 

فرناز نخعی
تاریخ ارسال: 10 دی 1390 - 12:24 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 204
اعتبار: 260

1180 مرتبه در 218 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 741 مرتبه تشکر کرده است.

درود و تشکر به دوستان خوبم طیبه و مژگان

از این که کتابم اوج آسمان رو دوست داشتین خوشحالم. امیدوارم نظر مثبت شما عزیزان رو روی بقیهء کار هام هم داشته باشم.


من خوشحالم!
بالای صفحه

 

Shadi-B
تاریخ ارسال: 10 دی 1390 - 8:02 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 10 دی 1390

پیام های ارسالی: 23
اعتبار: 9

76 مرتبه در 23 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 46 مرتبه تشکر کرده است.

از کار عالیتون ممنونم خانم نخعی عزیز، تو قسمت نظر خواهی هم اینو نوشتم.

بالای صفحه

 

مریم جون
تاریخ ارسال: 14 دی 1390 - 4:06 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 136
اعتبار: 62

739 مرتبه در 150 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1082 مرتبه تشکر کرده است.

فرناز نخعی نوشت:

مریم جون نوشت:
 

سلام

من این کتاب رو با وجود نظرات ضد و نقیض خریدم وخوندم چون دلم می خواست با نوشته های خانم نخعی آشنا بشم اما واقعا دلم می خواست امید دم دستم بود تا پرپرش کنم مرد هم اینقدر دم دمی تا از سیما نا امید میشد به جای اینکه فکر برگردون زنش باشه و اشتباهشو جبران کنه سریع با یکی دیگه می ریخت رو هم آخه این هم دلیله به خاطر احتیاج به همصحبت هرکسی رو کنار خیابون سوار کنی و با هاش دردو دل کنی و بعد هم بهش دل بدی؟!آخه این مردا چرا این مدلی هستند هر چند که خوشحال شدم که سیما هم به پای این عشق احمقانه ننشست ولی باز با پذیرفتن امید می خواستم کلهشو بکنم

با همه این حرفها خانم نخعی عزیز قلمتون بسیار روون و زیباست نثرتون به دل می شینه فضاسازی کتابتون هم عالیه ولی شخصیت پردازی کتاب رو دوست نداشتم آدمهای کتاب خیلی خیلی خاکستری هستند موضع مشخص ندارند باری به هر جهتند مثلا اون عشق آتشین امید که دو روزه شروع شد با یک نگاه نگار نصف شد و تونست اون عشقو بین دوتا زن تقسیم کنه یا شهلا؟دمی خوب و دمی بد یکبار مادرشوهری آرام دمی بعد خشن و بد اخلاق ؟!یا سیما زنی مطیع و عاشق در عین حال سرکشو پر از نفرت واقعا گیج شدم بین شخصیت های کتاب

اما خوشحالم که این کتاب رو خریدم و از شما هم به خاطر قلم زیباتون ممنونم


سلام و درود مریم جون عزیزم
 

در مورد سوالی که دربارهء شخصیت های کتاب برات پیش اومده، موضوع همون خاکستری بودنه. همهء آدم ها شخصیت های تغییر پذیری دارن که در طول زمان سیاله و گاهی به سیاهی نزدیک می شه و گاهی طیف سفیدش بیشتره، هیچ کس سیاه یا سفید مطلق نیست. هر چند که بسیاری از همکاران عزیز برای جلب رضایت خواننده ها میزان این سفیدی رو در قهرمانان مثبت بیشتر می کنن و مقدار سیاهی دیو های داستان رو هم غلیظ تر جلوه می دن و خود من هم ممکنه در بعضی از کار هام دچار این اغراق شده باشم، ولی ترجیح می دم تا حد ممکن شخصیت ها و حوادث داستان هام شبیه واقعیت باشه.

همون طور که گفتی مردی مثل امید آدمو حرص می ده، کسی که تا اون حد عاشق زنشه و بعد عاشق یکی دیگه ست و گاهی هم این وسط جا های دیگه ای پرپر می زنه! ولی این شخصیت  به همون اندازه واقعیه که مردی از روز اول تا ابد قربون صدقهء زنش می ره! هر دو امکان پذیرن و هدف من این بوده که یه همچین مردی رو بسازم و بعد وقایع زندگی و پشیمونی هاش رو همراه خواننده های عزیزم طی کنم. حالا با خوندن نظر تو و سایر عزیزان فهمیدم بهش نزدیک شدم و در کارم موفق بودم. همین موضوع دربارهء بقیهء شخصیت ها هم صادقه، مادر امید دیو یا هیولا نیست، خیلی از مادر ها هستن که برای پسرشون آرزو های دور و درازی دارن و با دختری که اون پسر انتخاب کرده مخالفن اما وقتی خوشبختی پسرشون رو می بینن قبول می کنن و از در دوستی در می آن، اما در عین حال اون آرزو ها مثل آتیش زیر خاکستر باقی می مونه و ممکنه بعد ها به دلایلی بروز کنه.

در مورد سیما هم همین طوره، سیما ساده و زود باوره و خیلی راحت خر می شه اما در عین حال هر چی سنش بیشتر می شه عاقل تر می شه و دیگه مثل روز اول ابله نیست، با این حال در مقابل احساسات هنوز ضعیفه و نمی تونه زیاد مقاومت کنه! 

احتمالا اگه دور و برت نگاه کنی همهء این نوع آدم ها رو می بینی، داستان های من بر اساس واقعیت محض نوشته نمی شن، اما اکثر شخصیت ها واقعی ان. مثلا من سیما، امید، مادرش، منصور، خانوادهء سیما، خسرو، نگار و خیلی از آدم های این داستان رو می شناختم اما نه در کنار هم، بلکه هر کدوم رو توی یه زندگی مستقل. من این زندگی ها رو به هم چسبوندم و داستان اوج آسمان رو ساختم. در نتیجه به جرات می تونم بگم شخصیت پردازی داستان کاملا حقیقیه، مرد عاشقی که واسه زنش می میره ولی در عین حال هوس باز هم هست، وجود خارجی داره! و سیمایی که ممکنه به خاطر احساس باز هم پا روی عقلش بذاره کاملا می شناسمش و البته خدا رو شکر در زندگی واقعیش هم خوشبخت شده! در نتیجه یه همچین رفتار هایی از شخصیت های داستان کاملا ممکنه سر بزنه و عقلانی به نظر می آد. انسان ها در طول زمان تغییر پذیر هستن و اگه کسی از اول تا آخر عمرش عوض نشه خیلی عجیبه. همهء ما در مدتی از زندگیمون خوبی هامون بیشتره و ممکنه بر عکس بشه، کم پیش می آد که یه نفر در تمام طول عمرش خوب یا بد مطلق باشه و عوض هم نشه.

امیدوارم این توضیحات قانعت کرده باشه و در نهایت خوشحالم که کارم مورد توجهت قرار گرفته و از خریدت راضی هستی.

 

سلام خانم نخعی عزیز ممنون از پاسخ به جاتون قانع کننده بود ومن به جواب سوال هایم رسیدم مرسی که انقدر برای خوانندهاتون ارزش قائلید


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
بالای صفحه

 

فرناز نخعی
تاریخ ارسال: 14 دی 1390 - 9:09 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 204
اعتبار: 260

1180 مرتبه در 218 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 741 مرتبه تشکر کرده است.

Shadi-B نوشت:
 

از کار عالیتون ممنونم خانم نخعی عزیز، تو قسمت نظر خواهی هم اینو نوشتم.


سلام و درود شادی عزیزم
 

از نظر مثبتت نسبت به کارم ممنونم و امیدوارم کار های بعدیم رو هم بخونی و بتونم باز هم نظر مساعدت رو جلب کنم. برات آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.


من خوشحالم!
بالای صفحه

 

soheila
تاریخ ارسال: 30 دی 1390 - 9:17 PM
عضو سایت
موقعیت: رشت
تاریخ عضویت: 29 دی 1390

پیام های ارسالی: 12
اعتبار: 9

36 مرتبه در 11 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 16 مرتبه تشکر کرده است.

خیلی کتاب خوبی بود، هم واقعی بود هم موضوع تازه ای داشت هم جذاب و گیرا بود. من خیلی خوشم اومد.


نرسیده به درخت، کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتر است، و در ان عشق به اندازهء پر های صداقت آبیست
بالای صفحه

 

کرم کتاب
تاریخ ارسال: 2 بهمن 1390 - 11:13 AM
عضو سایت
موقعیت: میز تحریر
تاریخ عضویت: 1 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 15
اعتبار: 13

84 مرتبه در 18 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 39 مرتبه تشکر کرده است.

خوشمزهههههههههههههههههههههههههههههههه بوووووووووووووووووووووووود!!!

خیلی بهم چسبید، دوستش دارم، مرتبا میخورمش و هر بار بیشتر از قبل لذت می برم. برای کرم کتابخواری مثل من یه همچین کتاب کاملی نعمته، یه نعمت پایان ناپذیر، از همه نظر عالیه، نگارش یک، وقایع باور پذیر و بدون اغراق و سیر حقیقی و خوب و بیان عواطف دلچسب، خیلی شیرین بود، یکی از خوشمزه ترین غذاهای من بود!


کتاب ها بزرگترین هدیه در عالم هستند که زندگی بدون آنها محال است.
بالای صفحه

 

parand
تاریخ ارسال: 16 بهمن 1390 - 8:09 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 6 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 9
اعتبار: -7

37 مرتبه در 8 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.

خیلی سریع عاشق هم شدن وخیلی سریع هم ازدواج کردن وبازهم خیلی سریع طلاق گرفتن وهرکدوم زندگی جدیدی تشکیل دادن وخیلی سریع نتیجه گرفتن به اخرخط رسیدن ودوباره بهم رسیدن.امیدوارم درکتاب بعدییتون خانم نخعی انقدر داستان عجولانه نباشه.

بالای صفحه

 

شیرین
تاریخ ارسال: 19 بهمن 1390 - 8:19 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 4 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 26
اعتبار: 21

137 مرتبه در 27 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.

باسلام به خانم نخعی عزیز لطفا به ما بگید کتاب بعدی کی میرسه چون بیصبرانه منتظر کتاب دیگر شماهستیم.

ممنون از شما نویسنده نمونه.


یادم امد که شبی باهم از ان کوچه گذشتیم
بالای صفحه

 

لعیا
تاریخ ارسال: 3 خرداد 1391 - 10:55 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 9 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: 10

81 مرتبه در 17 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 46 مرتبه تشکر کرده است.

سلام خانم نخعی عزیز

الان متوجه شدم چاپ اول کتاب اوج آسمان تموم شده و خواستم اینو بهتون تبریک بگم.

امیدوارم شاهد موفقیتهای پی در پی شما باشم.

خیلی دوستتون دارم.


خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد
بالای صفحه

 

soheila
تاریخ ارسال: 4 خرداد 1391 - 1:01 PM
عضو سایت
موقعیت: رشت
تاریخ عضویت: 29 دی 1390

پیام های ارسالی: 12
اعتبار: 9

36 مرتبه در 11 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 16 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به همه

خانم نخعی عزیز من هم چاپ دوم کتابتونو تبریک میگم البته برام تعجبی نداشت چون کارتون عالی بود و من انتظار داشتم زودتر از اینا هم به چاپ دوم برسه ولی هنوز هم دیر نشده.

براتون آرزوی موفقیت دارم.


نرسیده به درخت، کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتر است، و در ان عشق به اندازهء

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 05:53 ب.ظ

سلام

اتفاقا اوج اسمان از هر لحاظ به واقعیت خیلی نزدیک بود مخصوصا شخصیت امید.

درباره شخصیت امید می خوام بگم که هر مردی طبیعتش تنوع طلب هستش البته منظورم از تنوع طلب این نیست که اگه مردی زن داشت یا اگه از هر چیزی خسته شد بره دنبال هر زنی تا تنهایی هاشو پر کنه نه اصلا منظورم این نیست.

ما مردا کلا تو همه زمینه ها تنوع طلب هستیم.

البته الان دیگه زنان دست مردارو از پشت بستن.فقط اسم ما بد در رفته

و در اخر منم چاپ دوم کتاب و به خانم نخعی تبریک می گم.


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 آبان 1390

پیام های ارسالی: 40
اعتبار: 59

1204 مرتبه در 184 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 889 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 خرداد 1391 - 12:48 ق.ظ

عرض ادب و احترام خدمت همه ی دوستان و مخاطبین خوب نشر علی

تبریک به دوست و همکار نازنینم فرناز عزیز برای چاپ دوم کتابش؛امیدوارم همیشه و همیشه در همه ی امور زندگی موفق باشه و منم سعادت داشته باشم تا شاهد موفقیت های بیشترو بیشتری برای این دوست خوبم باشم...یه بغل گل تقدیم فرناز نخعی عزیز..

در پناه حق؛همگی شاد و سلامت باشید!

ارادتمند:عاطفه


از من تا خدا راهی نیست....فاصله ایست به درازای من تا من و در این هیاهوی غریب، من این من را نمی یابم!
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 2
اعتبار: 7

51 مرتبه در 10 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 18 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 خرداد 1391 - 12:52 ب.ظ

من هم چاپ دوم کتاب زیبای اوج آسمان رو بهتون تبریک میگم خانم نخعی عزیزم.

مطمئنم با این قلم توانایی که دارین خیلی زود شاهد چاپهای بالاتر همه کتابهاتون خواهیم بود.

از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت و پیروزی در همه کارهای زندگیتون رو دارم و امیدوارم هر چه زودتر کتابهایبعدیتونو بخونم چون میدونم هر چی از زیر قلم شما در بیاد حتما قشنگ و دوست داشتنیه.


جهان پیریست بی بنیاد ازین فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مهر 1391 - 10:36 ق.ظ

سلام فرناز جونم خوبی خانومی ؟

من اوج آسمان رو تازه تموم کردم ، اولین کتابی بود که طی خوندنش احساس های مختلفی رو تجربه کردم . حقیقتش اون اولش از شتابزدگی و اینهمه دل و قلوه دادنا حالم بد شده بود . بعدم که از لوس بازیه سیما و خانوادش که آخرم تنها موندن امید کار دستش داد و یه تجربه خیلی خوبی بود که خانمای محترم شوهرشونو تنها نذارن مرده دیگه بالاخره :))

ولی خوشم اومد دوباره که امید رفت سراغش حالش جا اومد و فهمید انقدا هم همه چیز سهل الوصول نیست :))

در آخرم به نظر من خوب تموم شد .و سیما انتخاب درستی کرد و انشاالله که خوشبخت بشن :))))

ولی با وجود اینکه کتاب جالبی بود و چشم و گوش ما خانوما رو باز می کرد ولی نمیدونم چرا احساس می کنم همون یبار بس بود و دیگه دوست ندارم بخونمش .

فرناز عزیز موفق و  پاینده باشی .

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 آبان 1391 - 11:22 ب.ظ

سلام خدمت فرناز جونی خوبی

ببخش فرناز جون

این کتاب نسبت به بقیه کتاب یعنی اون دو اثر دیگه ضعیف تر بود

زیاد نتو نستم باهاش ارتباط برقرار کنم و همون دفعه اول نصفه نیمه خوندم

نمیدونم چرا

به نظرت چرا فرناز جون ؟


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 آبان 1391 - 12:02 ق.ظ

سلام خدمت فرناز عزیز و همه دوستان

من کتاب اوج اسمان رو روزهای اول چاپش گرفتم و خوندم . کتاب خوبی بود ولی من از بی ارادگیه امید در قبال گرفتن زن دوم خیلی بدم اومد یعنی متنفرم به خاطر همین ترجیح میدم اگه بخوام کتابو دوباره دوره کنم کلا قسمت گرفتن زن دوم رو سانسور کنم . ولی در کل برای ما خانمها کتاب عبرت اموزی بود که چار چشمی هواسمون جمع زندگی اللخصوص شوهرامون باشه .


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 آبان 1391 - 11:29 ق.ظ

سلام

این داستانو دوست دارم . چون واقعیتیه که در گوشه کنار ایرانمون می بینیم ( و چقدر هم زیاد) اما اگه دستم به امید می رسید زنده زنده اتیشش می زدم


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 آبان 1391 - 04:36 ب.ظ

هدا نوشت:

سلام خدمت فرناز جونی خوبی

ببخش فرناز جون

این کتاب نسبت به بقیه کتاب یعنی اون دو اثر دیگه ضعیف تر بود

زیاد نتو نستم باهاش ارتباط برقرار کنم و همون دفعه اول نصفه نیمه خوندم

نمیدونم چرا

به نظرت چرا فرناز جون ؟


سلام هدا جونم
 

فکر میکنم علت این که از اوج آسمان به اندازهء بقیهء کتابهام خوشت نیومده اینه که این کتاب یکی از کارهای قدیمی منه، حدود ده سال قبل نوشته بدومش و انداخته بودمش ته کشو خاک میخورد و وقتی تصمیم به چاپش گرفتم، فقط دستی به سر و گوشش کشیدم و امروزیش کردم. در نتیجه تجربهء نوشتنم ده سال از الان کمتر بود و طبیعیه که کارم به اندازهء الان نمیتونست پخته باشه.

اما علت این که نتونستی باهاش زیاد ارتباط برقرار کنی

اوج آسمان همونطور که گندم عزیزم گفت، یه کتابیه بر مبنای واقعیتهای اجتماع، بیشتر داستان تشکیل شده از شرح ظلم هایی که در اجتماع ما از طرف خانواده ها به زنان تحمیل میشه، موضوع زنانی که به هر دلیل بیوه شدن و در اجتماع به دنبال یک حامی برای رفع نیازهای روحیشون میگردن، و مردانی که در مواجهه با یه همچین زنانی نمیتونن جلوی خودشونو بگیرن و تعهدی که به خانواده شون دارن رو خیلی راحت فراموش میکنن. صحنه های عاشقانه و کش و واکشهای احساسی در این داستان زیاد نبود. اکثرمخاطبین داستانهای مردم پسند، از خوندن این رمانها هدفشون رسیدن به هیجانات احساسی و لمس غلیان شورانگیز عشقه و دنبال تفحص در مسایل اجتماعی در قالب یک رمان نیستن. فکر میکنم به همین دلیله که تو دوست خوبم سایر کارهای منو بیشتر دوست داشتی چون در بقیهء کتابهام برعکس اوج آسمان، جنبهء عاشقانه و احساسی و هیجانی داستان به مسایل اجتماعی غلبه داشت.

ضمنا یه نکتهء دیگه هم هست که باعث شده اوج آسمان برات خیلی جذاب نباشه. اکثر خواننده های این قبیل رمانها، دلشون میخواد مرد داستان خیلی رویایی باشه. خوب، دوست داشتنی و مهربون و حتی اگه به دلایلی غُد یا مغروره، ته دلش پر از عشق و محبتی ابدی و موندگار باشه. به تصویر کشیدن موضوعی مثل خیانت، با اینها منافات کامل داره! مسلما یه مرد خیانتکار نمیتونه در نظر مردم آدم مقبولی باشه و دوسش داشته باشن، به همین دلیل هم کل داستان زیاد بهشون نمیچسبه.

دوستت دارم گلم- بوس


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 آبان 1391 - 04:49 ب.ظ

فرناز گلم ممنون که جوابمو دادی عزیزم

همون حالات قدیمی بودن کتاب

نتونستن شایدم چون من هنوز مجردم

و با مردا ارتباط اینوجوری ندارم

ولییییییییییییییییییییی

مشکل از فهم کم من هست عشقم


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 شهریور 1392 - 11:07 ب.ظ

مجموعه قوانین تالار نقد کتاب

1: در این بخش کاربران فقط در مورد کتاب مورد نظر به بررسی می پردازند. و از مقایسه کتاب ها و نویسنده باید خودداری کنند .

2: با هر گونه توهین به نویسنده و نشر در این بخش بر خورد خواهد شد .

3: کاربران به بررسی و نقد کتاب بپردازند علاوه بر نکات منفی نکات مثبت را هم مطرح کنند

4: از توهین به نظرات یکدیگر جداً خودداری کنید .

5 : مطالبی که به تعریف داستان می پردازند حذف خواهد شد .

6: از برخورد سلیقه ای جدا خودداری کنید.

7: نقد مغرضانه در مورد کتاب ها در این بخش تایید نخواهد شد

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 مهر 1391

پیام های ارسالی: 36
اعتبار: 0

135 مرتبه در 45 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1392 - 02:16 ب.ظ

سلام دوستان عزیزم

من میخواستم اوج آسمانو بخونم که مهمون اومد خونمون و من سرگرم پذیرایی شدم شب خواستم بخونم دختر عمم گفت فاطمه چیکار میکنی گفتم میخوام رمان بخونم گفت بعدا میخونی بیا حرف بزنیم منم مهربون گفتم باشه ولی تو دلم انقدر ناراحت شدم خلاصه اینا بعد دو هفته رفتن ومن فوری به مامانم گفتم بامن کاری نداری میخوام رمان بخونم مامانم که میدونست من این چند روز چقدر ناراحتم دلش واسم سوخت گفت نه برو بخون منم با ذوق و شوق بدون اینکه شام بخورم یا بخوابم تا صبح بیدار موندمو تمومش کردم خیلی قشنگ بود ممنون خانم نخعی گلگل

عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1392 - 01:35 ب.ظ

گل رز نوشت:

سلام دوستان عزیزم

من میخواستم اوج آسمانو بخونم که مهمون اومد خونمون و من سرگرم پذیرایی شدم شب خواستم بخونم دختر عمم گفت فاطمه چیکار میکنی گفتم میخوام رمان بخونم گفت بعدا میخونی بیا حرف بزنیم منم مهربون گفتم باشه ولی تو دلم انقدر ناراحت شدم خلاصه اینا بعد دو هفته رفتن ومن فوری به مامانم گفتم بامن کاری نداری میخوام رمان بخونم مامانم که میدونست من این چند روز چقدر ناراحتم دلش واسم سوخت گفت نه برو بخون منم با ذوق و شوق بدون اینکه شام بخورم یا بخوابم تا صبح بیدار موندمو تمومش کردم خیلی قشنگ بود ممنون خانم نخعی گلگل

باز هم از مهربونی و نظر لطفت تشکر میکنم دوست خوبم.


 

 


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*