نازکترین حریر نوازش
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 آبان 1391 - 09:48 ق.ظ

اثری از ر.اکبری

عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 2 آذر 1391 - 05:52 ب.ظ

داستان رو خیلی دوست داشتم . نکته مهمی که خیلی جذبم کرد ، دیانت و اثرات حضور خدا در خانه عمه فخری و سالار بود . چون توی داستان های امروزی هیچ نشون و صحبتی از خدا و حجاب و .... نیست .

اوایل داستان هضم شخصیت سالار برام سخت بود  . احترام بیش از حد همه ی فامیل چه پیر و چه جوون به سالار بخصوص موقع صرف شام کنار میز ( همه به پا میخواستن ، اول سالار شروع میکرد و .... ) زیاد برام قابل درک نبود .

اما در جمع بندی کلی داستان خیلی خوبی بودشصت بالا


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 2 آذر 1391 - 05:58 ب.ظ

یه اشکال کوچولو داشت این که فاصله ی بین عید غدیر و ماه محرم حدود ده روز هستش . اما سال اول ورود سالومه به خونه ی عمه فخری بین عید غدیر و روز عاشورا چند ماه فاصله بود مغشوشبه فکر فرو رفتن


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 آذر 1391 - 01:45 ق.ظ

سلام دوستای گلم این حرفایی که من 20تیرماه درمورده این کتاب زدم وچون الانم باتمام وجودقبولش دارم وتنبلم همونواینجامیذارمش

 

من نازکترین حریرنوازشوحدود1ماه پیش خوندم مثل همیشمه ازداستان خیلی خوشم اومد هرچندبه خاطر کتابی حرف زدن شخصیتاش یکمی  خیلی کوچولودیرترارتباط پیداکردم اماواقعا قشنگ بود تاحدی که تاباهمه مشکلات صبح شروع کردم تاساعت 5فرداصبحش تموم شدکشش داره نمیشه گذاشتش زمین

عاشق شخصیت سالارشدم نمیدونم چرا تورمانایی که لااقل من تاحالاخوندم شخصیتایی که خیلی پولدارن خیلی توقیدوبند اعتقاداشون به این نحوی که تواین کتاب نوشته شده بودنیستن حالابگذریم که اکثراخوش گذرونن اماسالارتواین کتاب انقدرپاکوبی ریاباخدارابطه برقرارکرده بود که واقعاآدم لمسش میکردوحس میکردداره میبینه یه آدم بااین عشق باخداحرف میزنه عاشق شدنشم منحصربه فردودوست داشتنی بود

سالومه حرصمودرمیاوردقبول دارم سالارخیلی پسرخوبوباشرایط عالی بود حق دادم عاشقش بشه امادیگه نه اینکه بلندشه بره تواتاق بابابگه سلام من عاشقتم اونم نه یه بارچندباردخترم ازنجابتوسنگینی توبعیدبود آخه .شیطونیاشودوست داشتم خیلی مخصوصااونجاهایی که بلندبلندمیخندیدوحرف میزدوبقیه چپ   چپ بهش نگاه میکردن یاشب چهارشنبه سوری عالی بود

درکل کتاب خوبوقشنگیه جذابیتای خاص خودشوداره که فکرمیکنم مهمترینش ملموس بودن داستانه بدجنس بودنوخوب بودنودرکل کاراورفتارای آدماش خیلی واقعین وقابل درک

من خیلی دوسش داشتم وپیشنهادمیکنم دوستایی که نخوندن بخوننش ممنون ازخانم اکبری عزیزونشرعلی

 


 


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 122
اعتبار: 47

1686 مرتبه در 372 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4875 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 آذر 1391 - 10:09 ب.ظ

به نظر من هم یکی از بهترین کتابهای رویا جون است  وبخوبی فرق خدا ترس ومتظاهر معلومه به خیلیها توصیه کردم خوندن ولذت بردن امیدوارم شما هم بخونید ولذت ببرید ابزار علاقه


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
عضو سایت تاریخ عضویت: 23 تیر 1391

پیام های ارسالی: 14
اعتبار: -11

66 مرتبه در 25 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 8 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 آذر 1391 - 04:09 ب.ظ

سلام به همه ی دوستان

این کتاب رو خیلی دوست داشتم به همه پیشنهاد می کنم بخونن ....شخصیت پردازی ها جالبه ...دین و عشق خیلی خوب به تصویر کشیده شده ممنونم از نشر خوبمون علی و از نویسنده ی عزیز این کتاب همتون بخونین هم لطیفه هم عاشقونه و هم .....

عضو سایت تاریخ عضویت: 3 آبان 1391

پیام های ارسالی: 8
اعتبار: 3

217 مرتبه در 47 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 بهمن 1391 - 01:25 ب.ظ

داستان جذابی داشت.اما دیالوگاش خیلی رسمی بود و کلی با هم کتابی حرف میزدن که این برام جالب نبود.سادگی دختره گاهی حرصمو در می آورد. اما در کل خوب بود. اونقدر که تا ساعت هشت صبح تمومش کردم .

عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 خرداد 1392 - 12:37 ب.ظ

با سلام و خسته نباشید خدمت خانوم اکبری

کتاب نازکترین حریر نوازش و دیروز تموم کردم

در کل کتاب بدی نبود اما خیلی تکرار داشت خیلی همه چیز

بارها و بارها تکرر شده بود و این باعث میشد که خیلی رونده کندی را داشته باشه

 

 


این نیز بگذرد
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 شهریور 1392 - 09:24 ب.ظ

مجموعه قوانین تالار نقد کتاب

1: در این بخش کاربران فقط در مورد کتاب مورد نظر به بررسی می پردازند. و از مقایسه کتاب ها و نویسنده باید خودداری کنند .

2: با هر گونه توهین به نویسنده و نشر در این بخش بر خورد خواهد شد .

3: کاربران به بررسی و نقد کتاب بپردازند علاوه بر نکات منفی نکات مثبت را هم مطرح کنند

4: از توهین به نظرات یکدیگر جداً خودداری کنید .

5 : مطالبی که به تعریف داستان می پردازند حذف خواهد شد .

6: از برخورد سلیقه ای جدا خودداری کنید.

7: نقد مغرضانه در مورد کتاب ها در این بخش تایید نخواهد شد

عضو سایت موقعیت: اهواز
تاریخ عضویت: 29 دی 1390

پیام های ارسالی: 14
اعتبار: 9

98 مرتبه در 22 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 39 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 شهریور 1392 - 06:05 ب.ظ

کتاب بدی نبود ولی تکرار زیاد داشت و لحن حرف زدن کتابی شخصیتها دلچسب نبود.


صبحدم مرغ سحر با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مهر 1392 - 07:50 ق.ظ

نازک ترین حریر نوازش رو خوندم .

قشنگه ولی این همه  کینه !!! نسبت به سالومه دیگه خیلی حرص در آر بود ، بعدم به قول سمیه جون اینی که هلک هلک تو چشم طرف نگاه می کنه و می گه دوستت دارم . اونم کی سالار که همه ازش حساب می برن یخورده برام عجیب بود .

در کل خوب بود ، خسته نباشید خانم اکبری گل

عضو سایت تاریخ عضویت: 5 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 22
اعتبار: 0

441 مرتبه در 111 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 375 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مهر 1392 - 02:19 ب.ظ

من این رمان خیلی وقت پیش خوندم اما هنوز گاهی یه سری بهش میزنم و دوباره می خونم .

نازک ترین حریر نوازش قلم زیبا و روانی داره عشقی زیبا که سالومه اون نمی تونه پنهان کنه.

ما در دنیای واقعی هم آدمهایی رومی بینیم که هیچوقت بخشش ندارن وپر کینه هستند .

در کل من این کتاب خیلی دوست داشتم چون قلم خانم ااکبری برام همیشه قشنگ

سبک نگارش رماناشون خیلی دوست دارم.با تشکر از خانم اکبری عزیزم.

 


به یادت کوچه های خاطره را طی می کنم چه زیباست خاطره ها که چون سیلابی بی امان قلبم را زیر ورو می کند
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 آذر 1392 - 11:24 ب.ظ

کتاب رو دوست نداشتم

75 درصد کتاب توی صبح از خواب پا شدم صبحونه خوردیم بعد نهار بعد شام خلاصه میشد

رفتار سالار قابل هضم نبود وقتی توی اقوام بزرگتر هست سالار بالای سفره چکار میکرد یا عیدی گرفت از سالار یا صندلی با زنجیر طلا اویز از سقف خانه (ادم یاد تخت پسر زبیر توی سریال مختار نامه میفتاد)و صحبت نکردن با بقیه به نظرم بیشتر سالارو یه بیمار روحی نشون میداد -زمان بندی کتاب با طرز رفتار افراد کتاب همخونی نداشت تا وقتی که اسم لپ تاپ سالار نیومد فکر میکردم زمان داستان قدیمیه


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*