1)غزال... غزال (به خاطر شیطنت هاش و مهربونیوفداکاری زیادی که داشت به خاطر حاضر جوابی هاش و از همه مهمتر به خاطر اینکه تونست سپهر وادار کنه تا از علایق کاذبش دست بکشه)،طلا (به خاطر حاضر جوابی هاش وشیرین زبونی که داشت و باعث می شد همه در عرض چند دقیقه عاشقش بشن)،سهند(به خاطر شوخی هاش واینکه نمونه کامل یه برادر خوب و مهربون بود)یاشار(به خاطر فداکاری هاش و عاقل بودنش)سپهر(به خاطر عاشق بودنش)
2)غریبه آشنا... پدر لیلا( به خاطر مهربونی هاش و درک بالایی که داشت و علا قه و عشق پدرانه ای که به لیلا داشت)،لعیا (به خاطر تنهاییش و عشقی که ندونسته به مادرش داشت و باعث خوشبختی دوباره ی پدر و مادرش شد)،ایلیا (به خاطر عشق واقعی که به لیلا داشت و ایمان قشنگش همچنین احترامی که به پدر و مادرش میذاشت)
3)خلوت نشین عشق... علی(به خاطر اینکه یک مرد واقعی بود)فریدون (چون هم دایی و برادر خوبی شد و هم اینکه واقعا عاشق بود)،هرمز(چون خیلی مهربون و فداکاربود و همیشه همسرش رو درک میکرد و کنارش بود)
4)عاشق منتظر... پری (چون مامان بزرگ دوست داشتنی بود که توی همه ی لحظات مثل کوه پشت نوش ایستاد و اونو به تنهایی بزرگ کرد و اینکه نمونه ی کامل یک دختر فداکار بود)،سام(چون شخصیت عجیب غریبی و غیر قابل پیش بینی داشت و ویه طور خاصی به پری ابراز عشق میکرد که بالاخره هم تونست پری رو عاشق خودش کنه)
5)پرنده بهشتی ...ساناز_سایه(چون با جسارت بود و خیلی فداکار و از خود کذشته که تونست 6 ماه مداوم رو منتظر شهاب بمونه تا دوباره اونو در کنارش داشته باشه)،مهسا(که یه دوست واقعی ویه خواهر برای ساناز بود و فداکاری هایی برای ساناز می کرد که حتی شاید یه خواهر هم نکنه)
6)آتش دل...حامی( به خاطر شخصیت سرد و مغرورش و اینکه در مواقع ضروری واقعا حامی طنین بود)
7)در امتداد حسرت... رضا (به خاطر شخصیت محکم و مردونش به خاطر ایمان قشنگش و غیرتی شدن های گاه بی گاههش)یاسمن (که تونست بعد از اون تریت غلطش وآزادی بیش از اندازش که به خاطر نبود پدر بود خودش راه صحیح رو انتخاب کنه و به اون ارتباط قشنگ با خدا برسه)
8)پشت پلک شب... ثریا (به خاطر غرور و نفوذ ناپذیریش و به خاطر شخصیت مردونه ای که داشت)ماهان(به خاطر...واقعا نمی دونم چی بگماز همه چیش خوشم اومد و عاشق شخصیتش شدم)
9)اوج آسمان... امید( به خاطر تیکه کلامش"هواپیما بدون خلبانش پرواز نمی کنه)
10)آهو...افشین (به خاطر شخصیت متفاوتی که دارد و عشقش که دست لیلی و مجنون رو از پشت بسته)
11)انتهای سادگی ...امیر(به خاطر اینکه محکم بود و یه تکیه گاه مطمئن برای مریم)،مریم (چون ساده و بی شیله پیله بود و خیلی مهربون ضمن اینکه شخصیت محکمش با اون روحیه ی کودکانش خیلی دوست داشتنی بود)
12) باز باران ...باران (به خاطر شیطنت هاش و پاکی که داشت)خسرو(برای جذبه ای که داشت و علاقه اش به باران)
13)گیلدا...حامی(به خاطر اینکه واقعا اسمش برازند بود و در همه لحظات از گیلدا حمایت کرد و مثل یه عاشق واقعی از خود گذشتگی کرد و کوروش رو مانند پسر خودش بزرگ کرد)
14)پریا...پریا(به خاطر پاکی و سادگیش)
15)جایی که قلب آنجاست...سامان (به خاطرشوخی ها و بذله گویی هاش و در موقعیتهای خاص کاملا عاقلانه و. جدی با مسائل برخورد میکرد)
16)یک جرعه آب یک جرعه سراب...سارا (به خاطر صبوری ه و فداکاری هاش)،فرزاد (به خاطر عشق پاکش و اینکه برای رسیدن به سارا سختی همه مشکلاتو به جون خرید واز هیچ تلاشی فروگذار نکرد)
17) آنسوی مرز عشق...جیمی(خیلی صادق، مهربون، صمیمی ،عاقل و فداکار بود و از قوه ی درک بالایی برخوردار بود)،شهرزاد( نمونه یک دختر کامل بود که با عوض شدن محیط رنگ عوض نکرد و به اعتقاداتش پایبند ماند)
18)مجنون تر از فرهاد...محراب( به خاطر غرورش سردی رفتارش جذبه و شخصیت محترمش به خاطر تحمل بالاش و عشقی که به پری داشت مهربونی هاش دعواها و بد اخلاقی هاش خلاصه تک تک رفتار هاشو دوست دارم)،پری (به خاطر شخصیت به ظاهر معمولی ولی منحصر به فردش برای حاضر جوابی ها و کم نیاوردنش به و خاطر سادگی ولی محکم بودنش )
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
*************
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت