صفحه:   10
نمایش:   271 - 300
تعداد کل صفحه:   16
تعداد کل موضوع ها:   463


<<    <      >    >>
   صفحه:
5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 

روزنگار کتاب امروز
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 مرداد 1391 - 07:24 ق.ظ

سلام دوستان.

نغمه جون زیادی ذوق نکن که اولین نفری چون من زودتر از تو کتاب سپیده رو گرفتم. در ضمن دیروز کتاب آنسوی مرز عشق فرناز جون و کتاب آهوی افسانه جونم گرفتم. فعلاً آنسوی مرز عشقو دس گرفتم تا برسه به بعدی و بعدی. اینا که تموم شد می خوام برم سراغ سکوت سرد.

دوستتون دارم

 


مریم احمدی
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 مرداد 1391 - 08:51 ب.ظ

سلام سلام بر همگی

ای بابا ما یه چیزی گفتیما  ، خوب من چمیدونستم برای نویسنده های گلمون پارتی بازی میشه . فرناز جون و مریم جون خوشحالم که اول کتاب به دست شما گلا می رسه.    : ) ) )

من دیدم ادمین جان اعلام کرده سپیده از 14 برای فروش آماده است خوب فکر کردم جزو اولین نفراتم دیگه .

با اجازه الان صفحه 450 هستم . یعنی ا ین جوری بگم  که من کتاب که دستمه بچم پارسا جرئت نداره بیاد طرفم چون تمرکزم به هم میریزه دلمم که نمیاد کتاب و بذارم زمین تا لحظه های آخر که همسر جان بیاد کمال استفادرو میبریم .

در نتیجه برای امروز ذیگه تعطیل شد ، تا اینجاش که خوب بوده .

همگی برقرار باشید .

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 122
اعتبار: 47

1686 مرتبه در 372 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4875 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 مرداد 1391 - 09:18 ب.ظ

سلام دوستان من امروز خنجر رو تموم کردم خیلی قشنگ ومتفاوت بود ودر واقع تاریخی بود که دو داستان عاشقانه یکی تاریخی ویکی معاصر داشت که واقعا جذاب بود پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 30

479 مرتبه در 108 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 829 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 12:01 ق.ظ

 سلام خوبید؟

من امشب نوا رو میخوام بخونم البته با سرعت لاک پشتی!

فعلا بای بای


سر به هوا نیستــــم امــــا... همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم!حال عجیبـــی ست... دیدن همان آسمان که شاید "تو" ... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...
عضو سایت تاریخ عضویت: 31 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 63
اعتبار: 129

1560 مرتبه در 292 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3699 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 09:36 ق.ظ

درود به همه ی اهالی خونه ی خودمون

خب منم این چند شب به کل خوابم نمی برد یکی دو تا دلیلی داشت دروغ نگم یکی از دلایلش کتاب قشنگ زهرا جون و نفیسه ی خوشگلم بود.

بالاخره کتاب سکوت سرد رو هم خوندم.

نفیسه ی خوشگلم خیلی قشنگ نوشتی.

من برم تو بخش نظرات نظر واقعیم رو بگم کسی نیاد آ


از خدا می خواهم آنگونه زنده ام بدارد که نشکند دلی از بودنم؛ وآنگونه بمیراند که به وجد نیاید دلی از نبودنم!
عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 01:29 ب.ظ

 سلام دوستانه گلم

من کتاب سهیلا رو دارم تموم میکنم

بعدم  میخوام اگه گفتین چه کتاب بخونم ؟

بله بله شقایق های پرپر  ماله مریم جون

فعلآ بدرود


این نیز بگذرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 1
اعتبار: -6

22 مرتبه در 5 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 04:56 ب.ظ

هیچی باشوما هستم.

عضو سایت تاریخ عضویت: 9 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 10
اعتبار: 12

129 مرتبه در 30 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 53 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 06:17 ب.ظ

این مدتی که نبودم با خودم یک چمدون کتاب برده بودم و همه کتابهای خوبمو دوره کردم. طلایه، آنسوی مرز عشق، بسامه، رویای خام، عاشقم باش، در امتداد حسرت، آهو، غزال، گیلدا رو دوباره خوندم و به اندازهء بار اول لذت بردم. راستی اوج آسمان هم دوباره خوندم و این بار خیلی بیشتر از دفعه قبل خوشم اومد. شاید علتش اینه که اون موقع خانم نخعی عزیزو نمیشناختم و الان موقع خوندن کتاب یادم می افتاد این کتابو نویسنده محبوبم نوشته و بیشتر برام جالب بود. البته تازه متوجه شدم داستان چقدر اجتماعیه و آموزنده ست. دست همه نویسنده های گل نشر علی درد نکنه که حتی در سفر هم ما رو همراهی میکنن.


خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 06:34 ب.ظ

سلام بر همگی

من سپید رو تموم کردم .

خیلی زیباس خوشمان آمد : )

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 30 تیر 1391

پیام های ارسالی: 65
اعتبار: 10

390 مرتبه در 103 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 663 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 مرداد 1391 - 09:53 ب.ظ

سلام

من رمان رویای خام تمام کرد واین کتاب  مثل بقیه ی کتاب های خانم امیر جهادی فوق العاده بود.


چقدر دلم هوایت را می کند.حالا که دیگر هوایم را نداری...
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 مرداد 1391 - 12:15 ق.ظ

سلام...

من از امشب دارم رمان تردید و میخونم.هنوز اول کتابم.

امیدوارم مثل سری قبل سرعتم لاک پشتی نباشه!!!!


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 30

479 مرتبه در 108 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 829 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 مرداد 1391 - 02:51 ب.ظ

 سلام میدونم که باید شبا بیام اینجا و نظرمو بگم اما واقعا واسه من سخته که شبا آن بشم خلاصه روزا میام و میگم شب گذشته چه کتابی رو خوندم.

من تا سر فصل 9نوا رو خوندم و ازش لذت بردم 

خیلی برام جالبه که بدونم این دختر ناز پرورده  ی عزیزدردونه چی کار کرده که حالا از سایه خودشم فراریه!شروع داستان رو خیلی دوست داشتم مخصوصا جملات اول کتابو :

اسمم نواست ...رها شده در دقایق در هم شکسته زندگی...(از حفظ نوشتم حالا اگه اشتباه بود شب میام ویرایش میکنم)

تنها چیزی که در کتابای خانم جهان آرای عزیزم(مرضیه جونی) برام غیر قابل هضمه این اشکای مرداست!مثلا اونجایی که فرهود پهلوی کبود و ساق پای شکسته نوا رو میبینه میزنه زیر گریه!البته گریه کیان وقتی فکر میکنه نوا سرطان داره طبیعی و قابل هضمه.

یه چیز دیگه هم برا م توی این کتاب جالبه یعنی چشمام داشت از حدقه میزد بیرون وقتی کیوان با داشتن زن پیشونی نوا رو بوسید!

یه چیز خیلی جالبه دیگه این کتاب خریدن کادو عروسی واسه شراره بود!بابا میلیاردر!کاش نوا جونی دوست من بودی!

کلا کتاب رو دوست دارم و اگر دیشب تولدم نبود بیشتر میخوندمش.

بازم میام نظرمو میگم.

فعلا بای بای 

ممنون مرضیه جونی

 


سر به هوا نیستــــم امــــا... همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم!حال عجیبـــی ست... دیدن همان آسمان که شاید "تو" ... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 فروردین 1391

پیام های ارسالی: 24
اعتبار: 13

408 مرتبه در 95 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 102 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 مرداد 1391 - 04:50 ب.ظ

سلام دوستای مهربون

به من هم کتاب بدید از این کتاب خونه  بزرگتون خسته شدم انقدر کتابای تکرار خوندم

فعلا نمیتونم کتاب بخرم اخرین کتابی که خریداری کردم سهیلابود

با بی حوصله گی شدید دارم از تو میگریزم  رو میخونم

موفق باشید

عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 104
اعتبار: 111

3585 مرتبه در 503 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3807 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 مرداد 1391 - 12:53 ب.ظ

سلام خانواده.
خوبید؟!
من در حال رکورد زدن هستم در حد المپیک!!!
دو روزه که دارم سپیده رو می خونم و تازه الان رسیدم صفحه 197!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یادم نمیاد واسه کتابی با این تعداد صفحه بیشتر از 6 ساعت وقت گذاشته باشم...
اینم یک تجربه ست به هرحال:)
کتابشو دوست دارم. خصوصاً که باهاش احساس نزدیکی زیادی می کنم.
هم اسمم هم که هست:)
ولی اصلاً حس این که چشمامو روی ورق به دنبال واژه ها بگردونم ندارم!!!
تا آخر هفته تموم می شه به امید خدا!!! شاید... نمی دونم:)
بوس بوس دوست جونا!


...با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم/ یا او نشان ندارد یا من خبر ندارم...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 مرداد 1391 - 05:43 ب.ظ

من که دپرسم 2تا کتاب جدید خریده بودم دوستم 2تاشم برده هنوز نیاورده

مجبورم برم سراغ قدیمیا..............................


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 مرداد 1391 - 07:03 ب.ظ

سلام مهربونای من.

من به خاطر وسوسه های فرناز خانوم تصمیم گرفتم اول سپیده رو بخونم بعد آنسوی مرز عشقو. الان صفحه ی 240 هستم البته یه چند روزی میشه که شروعش کردم اما چون زیادی فس فس کتاب می خونم فک کنم تا یه چند روز دیگم مهمونمه. تموم که شد تو بخش خودش می رم نظرمو میدم..

فعلاً بای


مریم احمدی
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 مرداد 1391 - 07:39 ب.ظ

سلام بر همگی

من امروز سهیلا رو شروع کردم و تموم کردم

بد نبود.

عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 مرداد 1391 - 11:05 ب.ظ

من هم چنان دارم تردید رو میخونم.

متاسفانه تا الان نتونسته جذبم کنه.امیدوارم تا آخر کتاب نظرم عوض بشه

یه حرفی دارم.این که چرا سوژه ی این روزای نویسندگان محترم فقط رابطه بین یه دختر حسابدار و پسر مدیر یه شرکت و کارخونه بزرگه.هر چی کتاب میخونم فقط به همین موضوع مربوط میشه.بخدا خسته کننده ست

 


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 مرداد 1391 - 01:16 ب.ظ

سلام دوستان عزیزتر از جان خوبین

من از سحر خنجر و شروع کردم از تعریفای که از این کتاب شده میخوام سریع بخونم و تمومش کنم

دلم کتاب سپیده رو میخواد ولی هر جا رفتم نداشته  دچار یاس فلسفی شدم

امیدوارم کتاب فروشی های اطراف خونمون زودتر بیارن


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 30

479 مرتبه در 108 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 829 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 مرداد 1391 - 07:37 ب.ظ

 سلام دوست جونا خوبید؟

من هم چنان با کمترین سرعت ممکن نوا رو میخونم ،دوستش دارم زیادددددددددددددددددددددددددددددد!

الان تا سر فصل 14 رسیدم البته من خودم دوست دارم آروم آروم کتاب بخونما وگرنه خوندن روزانه 800صفحه کتاب واسه من مثله آب خوردنه اما از اونجایی که با شخصیت های کتابام زندگی میکنم دوست ندارم زود زود کتابم رو تموم کنم و با آرامش پیش میروم بعضی از صفحه هارو هم 10بار میخونم.

تا اینجا از کتاب راضی بودم و به جز همون مشکل قبلیم(مردهای احساساتی!) هیچ مشکلی نداشتم

خیلی غصه خوردم که فرهود عزیزم  فوت کرد اینو میدونم خانم جهان آرا عزیزم(مرضیه جونی)واقعیت ها رو می نگارند ولی نمیدونم تمام شخصیت های کتاب واقعی اند یا برای شاخ و برگ دادن بیشتر به موضوع زاده ذهن نویسنده عزیز هست البته میدونم اینجا جای این حرفا نیست ...

در کل برای فرهود عزیز(اگر وجود خارجی داشته!) از خداوند منان آمرزش میطلبم هر چند که جای عاشقا توی بهشته!

حالا خوبه چند صفحه دیگه از کتابو که  بخونم ببینم اشتباه شده و فرهود زنده است و اونوقت کلی به این پستم میخندم امیدوارم همین طور باشه و فرهود زنده باشه!

اما این امکان نداره آخه نوا جونی جنازه فرهود رو دید که توی خاک میزارن!آخ که چقدر غصه دارم.

قربون قدرت خدا برم ...


سر به هوا نیستــــم امــــا... همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم!حال عجیبـــی ست... دیدن همان آسمان که شاید "تو" ... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 مرداد 1391 - 12:13 ق.ظ

سلام و صد سلام به  خوره های کتاب

اومدم بگم که منم کتاب سپیده رو خریدم  اونم دو روز پیش ولی از عجایب روزگار هنوز نخوندمش!!!!!!!!!!!! خودم باورم نمیشه یه رمان نخونده تو خونه باشه و هنوز به سراغش نرفته باشم!!   می گم نکنه مرکز عشق کتابه مغزم مشکلی براش پیش اومده !! ااز شوخی گذشته خودم میدونم دلیلش چیه آخه یه کتاب به اسم  جاده های گرسنه دارم میخونم ،(چون خارجیه اسمشو گفتم) ،در مورد قبیله های آفریقایی و جادو جادوگری و بدبختی و کثیفی و ............هی با خودم میگم نکنه یه چیزی توش هست که عقل من بهش قد نمیده ! خلاصه که با سرعت حلزونی در حال پیشروی هستم:(( 

دعا کنید بتونم اینو زودتر تموم کنم برم سر وقت سپیده جان  نشر خوبه خودمون!! (کشته ی این پاچه خواری های خودمم)!

قربون شما.نیلوفر


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 31 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 63
اعتبار: 129

1560 مرتبه در 292 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3699 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 مرداد 1391 - 12:13 ب.ظ

سلام سلام...

من دوباره اومدم

آقا من دوباره حسابی ذهن و روحم درگیر شده .

دارم کتاب نویسنده ای رو می خونم که به نظر من یه پدیده ست تو این حرفه! عاشق قلم بی نهایت جذاب، شخصیت پردازی فوق العاده قویش هستم. من الان نیمه های کتابم و دلم نمی خواد تموم بشه

خب الان می گم اسم کتاب چیه.

کتاب این روزها واقعا معرکه ست مثل کتابای قبلی معصومه ی عزیزم. یکی از بهترین هاست توصیه می کنم خوندنش رو از دست ندید!

من می رم و تموم شد دوباره بر می گردم


از خدا می خواهم آنگونه زنده ام بدارد که نشکند دلی از بودنم؛ وآنگونه بمیراند که به وجد نیاید دلی از نبودنم!
عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 مرداد 1391 - 04:38 ب.ظ

سلام دوستان عزیزم

من بالا خره 30 صفحه ی آخره سهیلارو خوندم این چند روز اصلآ وقت نکردم بخونم 

من دوسش نداشتم خیلی ولی بازم دسته نویستده درد نکنه

فعلآ بدرود


این نیز بگذرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 30

479 مرتبه در 108 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 829 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 مرداد 1391 - 06:04 ب.ظ

 سلام طاعات و عباداتتون قبول

نوا رو تموم کردم.................عالی بود محشر بود ...

خلاصه انقدر قشنگ بود که من دوباره دارم از اول میخونمش!!!!!!!!!!!!!

فعلا درگیر نوام و حالا حالاها نمیخوام از حال و هواش بیرون بیام 

عاشق این سوژه هام

ممنون خانم جهان آرا(مرضیه جونی)


سر به هوا نیستــــم امــــا... همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم!حال عجیبـــی ست... دیدن همان آسمان که شاید "تو" ... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 مرداد 1391 - 09:14 ب.ظ

سلام خب من همین الان طلایه رو تموم کردم.

حالا میخوام برم اوج اسمان و بخونم البته برای بار سوم.


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مرداد 1391 - 12:57 ق.ظ

سلام

همین اول بگم که نظرم راجع به تردید داره یواش یواش عوض میشه

کتاب خوبیه

به قسمتی رسیدم که تینا متوجه میشه بارداره و...


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مرداد 1391 - 04:01 ب.ظ

 

صل علی محمد مریم خانوم خوش آمد

سلام و صد سلام به دوستای کتاب خونه به سرعت برق و بادم.

سپاس خدای را، که به حول و قوه ی لطف و مرحمت الهی بنده سرانجام موفق شدم پله های موفقیتو طی کرده و کتاب سپیده رو به پایان برسونم.

حالا بزنیم کانال دو ...

جوووون شما، عجب کتاب خفنی بود. من یکی که خراب مکالمه های بامزه شون شدم. ( نقدش بمونه واسه قسمت خودش )

حالا می خوام تخته گاز برم سراغ اوج آسمان به شرطی که باز فرناز خانوم وسوسه به دلم نندازه. هر چند یه نفر دیگه وسوسه ی طلایه رو به دلم انداخته، بدجور. ولی چون ندارمش. فعلاً شیطنتش افاقه نخواهد کرد.

فعلاً با اجازه، رخصت.

کتاب اوج آسمانو همین جا بغل کامی گذاشتم هی بی حیا داره بهم چشمک می زنه . ( چشم همسر جون روشن )

 واااای دلم آب شد. من که دیگه رفتم


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مرداد 1391 - 07:47 ب.ظ

سلام بر کتابخونای محترم خوبین خوشین چه خبرا

کتاب خنجر شروع کردم تا اینجا عالی بود بسیار بسیار خوشمان آمد

بخصوص از آقا مازیر و ملیسا جون

فعلا بای تا دیدار بعدی


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مرداد 1391 - 11:13 ب.ظ

سلام دوست جونای خودم

کتاب تردید رو خداروشکر خوندم و دیشب با ضرب و زور زیاد تموم کردم.خیلی خوب بود.مرسی از نویسنده محترم

الانم دارم سهیلارو میخونم.به قسمتی رسیدم که خانواده حامد میرن مکه و سهیلا میمونه با خونه داری و بچه داری و...البته شوهرداری :)


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 مرداد 1391 - 11:55 ب.ظ

درود به همه ی عزیزان

بالاخره کتاب جاده ی گرسنه تموم شد البته با کلی جا زدن و نخوندن ،اعتراف می کنم که اصلا خوشم نیومد اگه یه وقتی یه جایی دیدینش طرفشم نرین که .......

بلافاصله سپیده رو شروع کردم والان صفحه ی 187 هستم اگه رامبد بیدار نشه  و گیر و گرفتاری نداشته باشم ان شاء...تا صبح تمومه ، عجالتا بگم که سپیده و عطا را دوست داشتم  و این جور که بوش میاد  از اون کتاباییه که همه چی به خیر خوشی تموم میشه .

تا بعد

قربون شما.نیلوفر


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم

<<    <      >    >>
   صفحه:
5 6 7 8 9 10 11 12 13 14  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*