دختر آبان

در کوچه‌ی تنگ آشتی‌کنان دو پنجره رو بهم باز می‌شوند.
الهام دخترکِ خانه‌ی بهادر است و شاهین پسر ممدآقا که از خیلی سال پیش دلش رفته برای الهامی که الی صدایش می‌کند.
همه چیز برای خواستگاری مهیاست.
امشب با یک سبد ارکیده و رز می‌رود که الهام را از ناپدری‌اش خواستگاری کند، اما یک گزارش بی‌وقت به آگاهی مشهد همه‌ی برنامه‌هایش را بهم می‌ریزد.
شاهین می‌رود دانشکده‌ تا دانشجویی را که متهم به پخش مویرگی مواد مخدر است بازداشت کند و بعد برگردد و به خواستگاری‌اش برسد، اما نفس در گلویش حبس می‌شود وقتی الهام را با کوله‌ای سنگین از کریستال شیشه در حراست دانشکده می‌بیند!
خواستگاری که بهم می‌خورد، اما شاهین هم مردی نیست که به سادگی عقب بنشیند و نتیجه‌ی کنکاش او در زندگی #دختر_آبان رسیدن به رازهای سربه‌مهری‌ست که سال‌هاست زیر گرد و خاک فراموشی مدفون شده‌اند؛ رازهای زندگی امیروالا، پاپلی، امیرمنصور، منیژه و البته افشان...