شفق
عنوان:
شفق
کد کالا:
خودش هم نمی دانست چرا به آن حال و روز افتاده، اما از اینکه توانسته بود او را راضی کند که قبولش کند خوشحال شد. چند دقیقه از رفتن کیان می گذشت اما شفق همچنان گیج بود. تمام اتفاقات و حرف هایی که زده بود در نظر ش خواب می رسید. حتی فکرش را هم نمی کرد که کیان را قبول کرده و با آنکه او تاوان کار زشتش را با آن تصادف داده و پشیمان بود و تمام مدت دنبالش می گشته، باز هم نمی توانست او را ببخشد. از طرفی هم برای بچه اش از ته دل خوشحال شد. چون می دانست که دیگر نیاز نیست که بعدا در آینده از این اتفاق بد برایش حرفی بزند. آرامش عجیبی به سراغش آمد. حرکت آرامی در شکم خودش احساس کرد که باعث شادی اش شد. دستش را روی شکمش گذاشت.
نویسنده:ويراستار:شابک:9786000412272
نوبت چاپ:سوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:662
تیراژ:500