فصل نارنجی
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 فروردین 1398 - 10:02 ق.ظ

اثری از پریسا غفاری

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 فروردین 1398 - 09:56 ق.ظ

-چی گفتی ترنج؟
-قرارمون ...
-قرارمون این بود که اون حلقه رو بندازیم دستمون  و زندگی مون واقعی تر بشه...چیز دیگه ای یادم نمیاد.
-زندگی واقعی هم..
اشاره میکندکه کاملا داخل اتاق بیایم و در را ببندم.
قدمی جلوتر می آیم و در را می بندم.
-زندگی واقعی هم بالاخره تموم میشه خب...
به سمتم می آید:( قرار شد این بحثو تموم کنیم...من اجازه نمی دم جایی غیر از خونه مون زندگی کنی)
-قرار نیست مطیع فرمایشات شما باشم...
-خرج و مخارجت با منه فعلا ، پس فعلا هم مطیع فرمایشات منی
این پیکانی که درست وسط سیبل غرورم فرود می آید ، عاصی ام می کند:(باشه پس تا وقتی کار پیدا کنم فکر میکنم زن یه ادم دیکتاتورم و باید تحملش کنم...و البته  عاشق حلقه دستم هم بمونم...)
سینه به سینه اش می شوم:( اون موقع دبه در نیاری!)
چشمهایش را روی هم فشار می دهد و باز می کند.




کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*