اتش دل
عضو سایت تاریخ عضویت:

پیام های ارسالی:

مرتبه در ارسال مورد تشکر قرار گرفته. مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 بهمن 1390 - 05:52 ق.ظ

به خودم جرات دادم وبه حامی نگاه کردم وگفتم

حامی حاضرم همین جا به خاک پدر ومادرم قسم بخورم که جز توهیچ مردی نتونست یخ قلبمو اب کنه وتنها مردی که فکر کردن بهش به من حس خوشایندی می دادتوبودی وهستی اما...

حامی من واین اتیش کینه از هم جدا نشدنی هستیم...

سعی کردم به حرفت عمل کنم وبا عشق تواتش خشم رو خاموش کنم اما نشدبه خدا نشد.حامی دوستت دارم تواولین واخرین عشقمی وتا زمانی که منو در گور بذارن بازهم عاشقت می مونم اما نمی تونم از توانم خارجه....

 

 

حامی از من بگذر ادمی که نمی تونه با خودش کنار بیاد زندگیتو خراب می کنه منطقی باش.

طنین عشق منطق سرش نمیشه.

پس من عاشق نیستم که دارم عشق ومنطق را زیر رادیکال می برم.

تو زیادی عاقلی....وجدانتم خیلی بیداره.طنین تو خیلی پاکی ومن همه اینهارو می خوام.توهم بچه ای هم یک انسان بالغ قول می دم مثل یه دیوار محکم باشم که تو فقط بهش تکیه بدی اما کنارم بمونی وبا من باشی ...چرا گریه میکنی ؟

حامی دوستت دارم اما برو برو فراموشم کن.

چرا؟

من...من نمیتونم فقط برو من برای توبهترین رو می خوام ومن بهترین نیستم.

تو برام بهترینی چرانیستی من تورو می خواهم با تمام سلولهای بدنم با تمام وجود.یک روز امدی به من اعتراف کردی عاشقمی اما تا شب نشده رفتی به خواستگاری کس دیگه جواب دادی.




کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*