سکوت سرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 8 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 49
اعتبار: 61

1582 مرتبه در 293 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2325 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 اسفند 1390 - 02:18 ق.ظ

کت وشلوار خاکستری واقعا برازنده اش بود. نگاهی به من کرد و با جدیت گفت: چه قدر دیر کردید خانم آریان پور؟ یه جور حرف می زد که انگار باهاش قرار داشتم و دیر کردم ........... گفتم: متاسفم! سری تکون داد و گفت: پس من هم متاسفم، نمی شه توی کلاس بیایید، گفته بودم من آدم مقرراتی هستم و کسی دیر بیاد همون بهتر که نیاد.

مغزم سوت کشید .چند لحظه اصلا درک نکردم چی گفت. فقط نگاهش کردم یک دفعه به مرز انفجار رسیدم ، مردک عوضی! ......... منتظر ایستاده بود که ازش خواهش کنم اما من با صدایی که سعی کردم بی تفاوت باشه گفتم: مهم نیست.

بعد برگشتم و با قدم های سریع به طرف سالن رفتم لحظه آخر برگشتم و دیدم همون طور ایستاده و تحقیر شدن منو نگاه می کنه ناخودآگاه اشکم در اومد. تا به حال این طور تحقیر نشده بودم.

........... 


بی انتهاترین جاده دنیا، جاده معرفت است و کمتر کسی قادر به پیمودن آن است... آهای تو که آخر جاده ای سلام...



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*