با تو ولی تنها
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 12 خرداد 1391 - 12:20 ب.ظ

اولین اثر از نگین مصدری

عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 خرداد 1391 - 11:40 ب.ظ

کتاب با تو ولی تنها موضوع جالب و خواندنی داشت

فقط کشته شدن شاهین و زندگی به شکل قراردادی شهاب و آذین یک جور غیر باوری بود و سمج بازی های ماهان

ولی در کل کتاب جالبی بود و دوبار این کتابو خوندم

اسمش و طرح جلد بسیار زیبای هم داره

مممنون از خانم مصدری منتظر آثار دیگر ایشون از نشر علی هستم

 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 104
اعتبار: 111

3585 مرتبه در 503 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3807 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 3 آبان 1391 - 10:00 ب.ظ

در کل رمان خوبیه!
ولی با نظر هدایی جان درمورد مرگ شاهین و ورود شهاب موافقم:)
نکته دیگه اش اینه که اگه کسی مثل خودم دوست نداره جمله های عاشقانه بخونه، ممکنه کمی حرص بخوره مثل من:)))
ولی به عنوان کار اول نویسنده، رمان جالبیه:)
پاینده باشید:)


...با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم/ یا او نشان ندارد یا من خبر ندارم...
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 آبان 1391 - 06:42 ب.ظ

کتاب قشنگی بود ومن دوسش دارم . خانم مصدری قلم خوبی داره وخیلی راحت با خواننده ارتباط برقرار میکنه .


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 مرداد 1392 - 01:53 ق.ظ

داستان جالبی داره

روندکلیه داستان خوندیه وپرکشش

یه کوچولو برام همون جنبه داستانوداشت یکم برام قبولش سخت بودکه بشه یکیوجای کس دیگه جایگزین کرداما خب این توی واقعیته درغالب داستان جذابیت خاص خودشوداره

خسته کننده نیس وخواننده رومجبوربه دنبال کردن داستان میکنه

شخصیت پردازیه خوبی داره واشعارتوشم قشنگن

درکل قصه قشنگیه وخوندنی


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 شهریور 1392 - 11:22 ب.ظ

مجموعه قوانین تالار نقد کتاب

1: در این بخش کاربران فقط در مورد کتاب مورد نظر به بررسی می پردازند. و از مقایسه کتاب ها و نویسنده باید خودداری کنند .

2: با هر گونه توهین به نویسنده و نشر در این بخش بر خورد خواهد شد .

3: کاربران به بررسی و نقد کتاب بپردازند علاوه بر نکات منفی نکات مثبت را هم مطرح کنند

4: از توهین به نظرات یکدیگر جداً خودداری کنید .

5 : مطالبی که به تعریف داستان می پردازند حذف خواهد شد .

6: از برخورد سلیقه ای جدا خودداری کنید.

7: نقد مغرضانه در مورد کتاب ها در این بخش تایید نخواهد شد

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 مهر 1392 - 08:25 ب.ظ

سلام به خانم مصدری عزیز که من بدبخت و با این کتابتون دو شب بیدار نگه داشتین.

کتاب با تو ولی تنها عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود عالی از هر نظر بی عیب بود.جز بهترین کتابایی که تا حالا خوندم.

خیلیییییییییییییییییییییی کتاب معقول و قابل باوری بود.و موضوعی داشت که کم بهش پرداخته شده.

اما دوتا سوال برام به وجود اومده که دوست دارم خود خانم مصدری جواب سوالامو بده.

1زندگی شخصیتهای کتاب شما برای کدوم دهه بود؟(با وجود موبایل این سوال برام پیش اومده)

2شهاب تو جنگ لبنان چکار میکرد؟(من در مورد این قضیه یعنی جنگ لبنان چیزی نمیدونم خوشحال بهم توضیح بدین خانم مصدری)

 


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 آذر 1392 - 11:31 ب.ظ

کتاب خوبی بود و داستان روانی داشت

فقط یکم واسم سواله که اون صیغه که بینشون خونده شد با توجه به این که دختر داستان(ببخشید اسمش یادم نیست) نمیدونست که داره با شهاب محرم میشه اشکالی نداشت؟یعنی محرم میشن اینجوری؟

 


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"
عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 23 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 24
اعتبار: 0

56 مرتبه در 20 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 123 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 اردیبهشت 1393 - 02:34 ب.ظ

به عنوان کار1 خوب بود و قلم روان نویسنده یکی از نقاط قوت کاره... داستان خوبی داشت فقط ای کاش بهتر و با جزییات بیشتر به مرگ شاهین و ورود شهاب پرداخته میشد در کل خوب بود




کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*