تقدیر از نویسنده جوان، سرکار خانم جهان آرا

تقدیر از نویسنده جوان، سرکار خانم جهان آرا

1389/3/22
از سوی کاربران اینترنتی سایت 98ia مصاحبه ای با سرکار خانم جهان آرا به عمل آمد و از ایشان سوالاتی در مورد کتاب عاشق منتظر ، کتابهایی که در آینده به چاپ خواهند رساند و .... پرسیده شد و در پایان از ایشان به خاطر قلم زیبایشان تقدیر به عمل آمد. میدونم خیلی از این سوالها کلیشه ای هستن ولی طرفداراتون دوست دارن بیشتر باهاتون آشنا بشن لطف میکنید بگید متولد چه سال وماهی هستید؟ با سلام خدمت دوستای خوب سایت 98تیا. 4 تیر ماه سال 1365 در استان کرمان متولد شدم. چند تا خواهر وبرادر دارید؟ متاسفانه خواهر ندارم ولی با وجود صمیمیتی که با مادرم دارم این خلآ را احساس نمی کنم.برادرم سه سال از خودم کوچکتره ما جدا از خواهر وبرادربودن دو دوست صمیمی برای همدیگه هستیم. حالا که حرف از برادرتون شد این سوال تو ذهنم نقش بست که ایشون هم رمان شما رو خوندن؟نظرشون چی بود؟ بله،برادرم رمانم رو خوند و شکر خدا خیلی خوشش اومد. پدرومادرتون هم این اثر زیبا رو خوندن؟ مادرم رمانم روخوند ولی خلاصه ی داستان رو برای پدرم تعریف کردم. چه کسی با خوندن رمانتون شما رو به وجد اورد؟؟؟ دو تا از معلم های دوران دبیرستانم؛ خدا روشکر خوششون اومده بود؛ جلوشون شرمنده نشدم. چه رنگی رو دوست دارید؟ رنگ قرمز رو خیلی دوست دارم. حتما طرفدار تیم پیروزی هستید؟ (با خنده جواب دادند:)نه اینجوری برداشت نکنید توی خونه ی ما پدر ومادرم طرفدار تیم پیروزی هستندومنو برادرم طرفدار تیم استقلال. خیلی جالب بود لیگ های خارج از کشور رو هم دنبال میکنید؟ توی جام کاچو ایتالیا،از بازی تیم یوونتوس خوشم میاد. منو حسابی غافلگیر کردید!طرفدار شعر هم هستید؟ بله،شعر های فروغ فرخزاد وفریدون مشیری رو خیلی دوست دارم. از رشته ی تحصیلی تون بگید! من دیپلم ادبیات دارم وهم اکنون در رشته حسابداری مشغول تحصیل هستم. ازدواج کردید؟ خیر،مجردم. یه سوال که خیلی از بچه ها مشتاق بودن ازتون بپرسن که من به نمایندگیشون ازتون می پرسم؛ شما که این قدر لطیف از عشق می نویسید آیا خودتون تجربه اش کردید؟! عشق واژه ی گسترده ایه وتنها به عشق بین دو جنس مخالف خلاصه نمیشه.من خودم این عشق رو تجربه نکردم؛ولی بالاترین عشق به خدای مهربونه که خالق وشکل دهنده ی دلهای عاشقه وبعد خالص ترین عشق،عشق والدین به فرزندانشونه وبالعکس. از چه سنی نویسندگی رو شروع کردید؟ من از بچگی می نوشتم یعنی دقیقا زمانی که خواندن ونوشتن رو یاد گرفتم البته اون زمان داستان کودک. چاپشون هم کردید؟ نه؛چون دوستام داستانهایی که خودم براشون نقاشی میکشدم رو می بردن بخونن که متاسفانه پس نمیدادن.از نوجوانی هم شروع به نوشتن داستان کوتاه ورمان کردم البته هیچکدوم رو چاپ نکردم. با تشویق های خانواده سال86 شروع به نوشتن رمان عاشق منتظر کردم وتصمیم به چاپ این اثر گرفتم. اولین رمانی که نوشتید کدوم رمانتونه؟ عاشق منتظر بعد هم نوا و گیلدا وکتابی که در مراحل پایانی قرار داره. داستان کتاب عاشق منتظر واقعی است یا زاییده ذهن خلاق شما؟ ترکیبی از هر دو؛داستان مستانه بر گرفته از واقعیت است. چرا این قدر اغراق آمیز درباره ثروت سام ( قهرمان مرد کتاب) صحبت شده؟در مورد زیبایی قهرمان زن پریزاد(مادبزرگ )و مستانه ( نوه) خیلی اغراق شده بود چرا؟ به نظرتون اگرتعریف از زیبائی رو کمتر کنید به زیبائی رمانتون صدمه می خوره؟ و چطور خانواده سام با اون ثروت افسانه ای راضی شدند بدون هیچ بحثی،پریزاد که از اقوام آشپزشان بود رو به عنوان عروسشون انتخاب کنند؟ به نکته ی خیلی خوبی اشاره کردید؛خب این داستان مربوط به دو طبقه ی مختلف بود؛ خانواده ای اصیل وخان زاده وخانواده ای از قشر محروم؛همونطور که میدونید در زمان گذشته بیشترین ثروت نصیب این قشر از جامعه بود وسام هم فرزند چنین خانواده ای بود؛قصد من از پرداختن به این موضوع معرفی پایگاه اجتماعی سام وپریزاد بود.در مورد اغراق در زیبایی باید خدمت دوستان عزیز عرض کنم که خودمم به این ضعف بزرگ کتاب پی بردم؛ولی همینجور که گفتم این داستان گوشه ای از واقعیته واین زیبایی وجود داره ودرصفحات اول کتاب هم دلیلش رو گفته بودم چون پدر پریزاد یه سرباز انگلیسی بود ومادرش یه دختر ایرانی...خودتون می دونید همه ی دخترای آریایی زیبا هستند ومادر پریزاد هم از این زیبایی بر خوردار بود.ولی باز هم میگم این مشکل رو قبول دارم واز همه ی دوستانی که به این مشکل اشاره کردند ممنونم.اگر این زیبایی در حد متعارف بود اززیبایی اثر کم نمی کرد هیچ،بلکه خیلی به زیباییش کمک هم میکرد ودوستان رو متوجه ی واقعی بودن این داستان میکرد.در مورد سوال بعدی تون باید عرض کنم به این قسمت داستان کوتاه اشاره شد در صورتی که این ماجرا خیلی بزرگتر از این بود؛درمسیرداستان دیدید همین مخالفت بالاخره وسیله ای برای جدایی سام وپریزاد شد.باید همین جا بگم وقتی می بینم دوستان چه نکته بینانه اثر رو مورد بررسی قرار میدهند به خودم می بالم که چنین خواننده های نکته بینی داریم ولی متاسفانه فضایی برای تعامل وجود نداره تا این ارتباط ها باعث ارتقاء ادبیات داستانی ما بشه. کتابی در دست چاپ دارید؟ بله کتاب" نوا" وبعد از اون کتاب "گیلدا" اونها هم بر گرفته از واقعیتن؟ بله،من دوست دارم طرح اصلی داستانم واقعی باشه. می خوام ازتون همین جا یه قول بگیرم بعد از چاپ شدن اثر بعدیتون دوباره گفتگویی من باب نقد اثرتون داشته باشیم! ممنون که می خواید دوباره این فرصت رو در اختیار من قرار بدید تا با نظرات دوستان وانتقاداتشون مطلع بشم.حتما! درمورد مسائل ومشکلاتی که سر راه نویسندگان؛ برای ارتباط با مخاطبانشون دارن برای ما بگید؟ یکی از مسائل وجود نداشتن فضایی برای ارتباط مستقیم نویسنده و مخاطب میشه ودیگه اینکه گاهی خود نویسنده تمایل به چنین حضوری نداره چون بیشتربه نقاط ضعف پرداخته میشه در صورتی که هر داستان در کنار ضعف هاش نقاط قوتی داره که باعث میشه خواننده رو تا پایان به دنبال خودش داشته باشه.پس حضور موافق ومخالف الزامی میشه؛ امروزه که ما در عصر ارتباطات قرار داریم به راحتی در فضای مجازی اینترنت میشه این ارتباط های سازنده را بر قرار کرد.البته این امر نیاز به همکاری و حمایت ناشران و خواننده های عزیز ونویسنده ها داره اگه این عوامل متحد بشن تحولی عظیم ایجاد میشه. چی باعث میشه شخصی مثل دانیل استیل خودش و کارش و آثارش را در ارتباط با مخاطب این قدر خوب معرفی کنه ولی ما به جز یک یا دومصاحبه از نویسندگان معروفمون چیزی نمی دونیم؟ یه مقدارش مربوط به همون دلایل بالاست ولی خوب دلایل مهم ترش اینه ما هیچ راهی برای شناخت از نویسنده های قدیمی و جدید نداریم تا بتونیم با شیوه ومتد های نویسندگی شون آشنا بشیم..مگه اینکه توی کتابفروشی یه اثر رو ازشون ببینیم وبخریم وبازهم باید بگم کمتر کسی ریکس میکنه و کتابی از یه نویسنده ی جدید بر میداره ما بیشتر دنبال کتابایی میگردیم که نویسنده هاشون رو بشناسیم.برای اینکه این مشکل بر طرف بشه باید مسیر ارتباط با مخاطب پیدا بشه وهر نویسنده ای بتونه خودشو آثارش رو معرفی کنه.که من فکر کنم ناشر ها میتونن تا ثیر زیادی داشته باشند واین امر نیاز به حمایت وزارت ارشاد از نویسنده وناشر داره. شما در چه فضایی می نویسید:توی یه محیط ساکت یا باز وچه ساعتی؟ بیشتر توی محیط ساکت و معمولا شب ها. نوشتن یه رمان چقدر از وقتتون رو میگیره؟ بستگی به داستان وشخصیت هاش داره.مثلا عاشق منتظر رو سه ماهه تموم کردم.نوا رو شش ماهه و گیلدا یک سال طول کشید واین کتابی که دارم می نویسم حدود دو سال طول کشید. چرا این تفاوت زمانی وجود داره؟؟؟ چون برای نوشتن اثر نیاز به اطلاع دقیقی از راوی اصلی داستان داشتم.کتاب چهارمم تماما واقعیته یه عشق پاک و تاثیر بر انگیز. میشه بیشتر توضیح بدین؟؟؟اگر ممکنه اسم کتاب رو بگید!! بله،داستان وشخصیت هاش همه وجود خارجی دارن ولی خوب بنا به قولی که به راوی داستانام می دهم اسامی عوض میشوند.احتمالا " تنهاتر ازتو " اسمش میشه. تمام این داستان های رمانتون در کرمان اتفاق افتادن؟؟ نه! دنبال سوژه ها می گردین یا خودشون میان سراغتون؟ هر دوش برام اتفاق افتاده. هر چند وقت یه بار مینویسید؟ زمانی که سوژه ی حقیقی جدید ومتفاوتی داشته باشم. دوست دارید رمان تخیلی بنویسید یا واقعی؟ توی رمان هردوش باید وجود داشته باشه.کتابایی که نوشتم چاشنی واقعیت دارند ولی با درصد های مختلف؛"عاشق منتظر70 درصد واقعیت داشت؛" نوا 80" درصد؛"گیلدا" 90 درصد و" تنهاتراز تو" 99 درصد. توی رمان هاتون فقط به مقوله ی عشق می پردازید؟ بزرگترین بخشش رو بله، ولی در کنارش به مسائل اجتماعی هم می پردازم البته در بعضی آثارم پر رنگ تره ودر بعضی کمرنگ تره. با خود شخصیت های واقعیه رمانتون ارتباط دارید؟ بله. وقتی دارید مینویسید چه حسی دارید؟ چقدر صحنه ها روتون تاثیر میذاره؟ من همراه با شخصیت های داستانم شاد وغمگین میشم.حتی توی بعضی از صحنه های غم انگیز که میدونم تماما اتفاق افتادن اشک خودمم جاری میشه. پس به همین دلیل بود قسمتی که مربوط به میثم بود اشک منو دوستان وکسانی رو که میشناسم رو جاری کرد.تو اون قسمت اشک خودتون هم جاری شد؟ بله،اینقدر متاثر شدم که اون صحنه یک هفته طول کشید تا تموم بشه. همه ی کتاباتون پایان خوبی دارن؟ عاشق منتظر و نوا پایان خوبی دارن؛ تنها تر از تو هر دوشون رو باهم ؛گیلدا پایانی غم انگیز داره. وای چرا پایانشون غم انگیزه؟ چون سرنوشت شخصیت داستان من اینجوری بود زندگی گاهی خنده اس گاهی گریه؛گاهی شاد گاهی غمگین.خواننده های که علاقمند به رمان واقعی باشن احتمالا خوششون میاد.پایان عاشق منتظر خوب بود چون خدا سرنوشت مستانه رو اینجوری رقم زده بود. چه طور تصمیم به نوشتن یه سوژه میگیرید؟ دوستانی زیادی بهم مراجعه می کنند ومی خواهند داستانشون رو بنویسم ولی اون داستانی رو مینویسم که خودم برای شنیدن داستان بی قرار بشم وبا شنیدن سرنوشت شخصیت داستان غافلگیر بشم.امیدوارم تا به اینجا موفق شده باشم! چه انتقادهاوتعریف هایی از رمان عاشق منتظر شده؟ بیشترین انتقاد درباره ی اغراق در زیبایی شخصیت ها بود و بیشترین تمجید از داستان سام وپریزاد وعشق میثم به مستانه.زیباترین وغم انگیز ترین تعریفی شنیدم ازایمیل خواننده ی عزیزم ژانت پطروسیان بود که این داستان برای خودشون هم اتفاق افتاده بود البته با یکم تفاوت. آیا بعداز چاپ کتابتون خودتون با دید انتقادی به کارتون نگاه میکنید؟آیا اگه این طوره؛انتقادی که به کارای خودتون کردید حاوی چه مسائل یا نقطه نظرهایی بود؟ بله بعد از چاپ اثرم خودم کتابم رو خوندم و با نظرات سازنده ی دوستان متوجه ی نقاط ضعفش شدم؛امیدوارم توی آثار بعدی این مشکلات وجود نداشته باشه؛البته این مشکل زیبایی در کتاب نوا هم وجود داره ولی خب این زیبایی هم واقعی بود وهمین زیبایی موجب شکل گیری حادثه های سازنده رمان شد.کتاب نوا یه کتاب شاد وسرزنده است که البته باز دست سرنوشت مسیری رو برای شخصیت اصلی داستان رقم میزنه که انگشت حیرت خودمم روبه دهان برد. چه واکنش هایی از خواننده های رمانتون دید؟ بیشتر از سرنوشت میثم گلایه مند بودند ولی خوب کاش تقدیر وسرنوشتش دست من بود. هدف وانگیزه تون از نویسندگی چی بود؟ زمانی به طور جدی شروع به نوشتن کردم که داستان واقعی مستانه ومیثم رو شنیدم وحیفم اومد چنین عشقی رو به رشته ی تحریر در نیارم وباز هم شنیدن ودیدن عشق هایی که در اطرافمون هستش وچون از کنارشون میگذریم لمسشون نمیکنیم منو واداشت که دوباره قلم به دست بگیرم. چقدر شخصیت های رمان هاتون به خودتون نزدیک هستند؟آیا باهاشون همزاد پنداری میکنید؟ اصلا شبیه نیستن چون شخصیت واقعی دارن.بله؛زمانی که مینویسم خودم رو جای شخصیت اصلی قرار میدم تا بتونم تمام حالاتش رو درک کنم. چقدر کتاباتون رو دوست دارید؟ به اندازه ی مادری که فرزنداشو دوست داره. چه جوری شد فهمیدین استعداد نویسندگی دارید؟ زمانی که توی دوران تحصیل انشای دوستامو مینوشتم.مخصوصا زمانی که معلم انشا مون ازمون خواست خلاصه ی یه داستانی رو که دوست داشتیم رو بنویسیم.منم خلاصه ی یکی از داستانامو نوشتم که با استقبال کادر آموزشی ودوستام رو به رو شد. در لحظه ای که دارید می نویسید به چه چیزی فکر می کنید؟ به این فکر می کنم که حق مطلب سرنوشت راوی رو ادا کردم یا نه. نظرتون درباره تخیل در رمان چیه؟ تخیل در رمان باید وجود داشته باشه چون اونجوری داستان خشک وخسته کننده میشه. چقدر به نظرات خواننده ها ومنتقدانتون اهمیت میدید؟چه نقشی میتونن تو کارای بعدیتون داشته باشن؟ خیلی نظراتت خواننده ها و منتقدان برای من وکلا هر نویسنده ای مهمه چون مثل فانوسی می مونه که مسیر ناهموار رو روشن میکنه.سعی میکنم نقطه عطفی برای بهبود کارهای جدیدم باشه. چطور از نظرات خواننده هاتون مطلع میشید؟ از طریق آدرس پست اکترونیکی که در اختیار خواننده ها گذاشتم ونظراتی که دوستان در سایت انتشارات علی برای کتابام گذاشتن. به همه شون عمل میکنید؟ حتما!!! جواب تمام ایمیل هاتون رو میدید؟؟؟ ممکنه به خاطر مشغله کاری ودرس کمی طول بکشه ولی شکر خدا به تمام ایمیل ها پاسخ دادم. برای ارتقاء کاراتون چه قدر وقت میگذارید؟ و از چه طریقی؟ سعی میکنم با فواصل زمانی بنویسم وبا مطالعه ی بیشتر وتحقیق وپژوهش درباره ی مطالبی که قراره به رشته ی تحریر در بیارم.مثلا برای کتاب" تنهاتر از تو" با یه پزشک متخصص بیماری های عفونی مشورت کردم،و با برای مطالبی که نیاز به قانون داشت با یک وکیل؛ در کل سعی میکنم با تحقیق جلو برم. انتقاد پذیر هستید؟ بله،خوشبختانه. تا به حال تصمیمی گرفتید که ازش پشیمون بشید؟ بله این اتفاق برای همه می افته منم مستثنی نیستم. اگه دوباره به عقب بر میگشتید آیا دوباره نویسندگی رو انتخاب می کردید؟ حتما!!!من اگه ننویسم می میرم؛نه اونکه حتما اثرم رو چاپ کنم؛بیشتر اوقات برای خودم می نویسم.یکی از صمیمی ترین دوستام قلم وکاغذه. دیگه علاقه به چه کارهایی دارید؟ علاقه اصلیم کتاب خوندنه در تمام زمینه ها؛رمان رو خیلی دوست دارم وبه کارهای هنری از قبیل نقاشی و گلسازی وگل آرایی؛ در کل بیشتر کارهای هنری رو دوست دارم. اولین رمانی که خوندید چی بود؟ رمان باغ بی آواز از خانم ثامنی بعد از اون با علاقه ی زیادی شروع به خواندن رمان از نویسنده های مختلفی کردم. از قلم کدوم نویسنده خوشتون میاد؟ خانمها: تکین حمزه لو،امیر جهادی،فریده رهنما. وآقایان: کریم پور ومودب پور. بین نویسنده های خارجی؟ پائولو کوئیلو،دانیال استیل وخانم جوی فیلدینگ وداستان های کوتاه چخوف ترجمه های آقای ذبیح الله منصوری. اگر بخواید به نویسندگی از دید مادی نگاه کنید از این شغل راضی هستید یا خیر؟ اگر از همه نویسنده ها بپرسید هیچکدام راضی نیستند؛ ناشر باید حمایت بشه که نمیشه واین حمایت باید از طریق وزارت ارشاد باشه که متاسفانه برای نویسندگان تسهیلات ناچیزی گذاشته شده به حدی کم رنگه که گاه دیده نمیشه!تو این حرفه عشق است که نیرو وانگیزه برای نوشتن در وجود نویسنده ایجاد میکنه. نظرتون در باره واژه ی ادبیات عامه پسند چیه؟مخصوصا گفتگوی جنجالی آقای رضا سید حسینی؟؟؟! به نظر من این واژه متعلق به اکثریت مردمه نه اقلیتی کوچک. من زمانی که مصاحبه ی ایشون رو خوندم واقعا تعجب کردم چنین شخصیتی چه جوری این جملات را بیان کردند؛قرار نیست همه از رمان خوششون بیاد همون جور که همه از تاریخ یا کتابهایی با موضوعات به خصوصی خوششون نمیاد این بستگی به علاقه ی هر کس داره وما باید همون جور که به علاقه های خودمون احترام می ذاریم به علایق دیگران هم احترام بذاریم؛نباید به راحتی استعداد هرکس رو به تمسخر بگیریم؛مخصوصا جامعه ی بزرگی مثل مخاطبان ادبیات عامه پسند!!! خودم به شخصه استاد دانشگاه؛معلم؛دکتر ؛مهندس وقشر تحصیل کرده رو سراغ دارم که اولین علاقه شون در مطالعه خواندن رمان است؛جمله ی زننده ی ایشون که گفتند:این رمان ها ،رمان دختر کلفت هاست" رو رد میکنه.ایشون میگویند این جمله یه اصطلاح است که ترجمه اش کردند ولی ما خوب می دانیم خیلی جملات واصطلاحات توهین آمیز دیگه ای هم وجود داره!!! آیا باید همه شون رو بیان کرد؟؟؟ نظرتون درباره مشکل پایان بندی رمان های ایرانی چیه؟ می دونید پایان بندی رمان بستگی به سلیقه ی نویسنده داره؛گاهی بعضی اوقات نویسنده ها برای رضایت مخاطب پایان خوب میذارن؛اون دسته از رمانهایی که بر اساس واقعیت شکل گرفتند پایانشون دست نویسنده نیست. چه آرزویی دارید؟؟؟ از خدا می خوام آنگونه زنده ام بدارد که نشکند دلی از بودنم؛وآنگونه بمیراند که به وجد نیاید دلی از نبودنم! خیلی آرزوی زیبایی بود ودر آخر... از شما وتمام دوستای 98تی وتمام دوستانی که با انتقادات وپیشنهاداشون باعث دلگرمی من شدن ممنونم واز خدا برای همه ی دوستان خوب آرزوی سلامتی ودلی پر از آرامش دارم.

ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*