صفحه:   16
نمایش:   451 - 463
تعداد کل صفحه:   16
تعداد کل موضوع ها:   463


<<    <      >    >>
   صفحه:
7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 

روزنگار کتاب امروز
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 بهمن 1391

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 0

1012 مرتبه در 222 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1966 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 دی 1392 - 11:44 ب.ظ

سلام...

یادتونه اونروز گفتم داشتم تو راهنمای کتابا میگشتم؟....خب بیشتر ازهمه تو راهنمای کتاب رمان خلوت نشین عشق داشتم میگشتم...نمیدونم چرا اسمش تو ذهنم بود...حالا...فرداش بهم کادو دادنش...خونده بودمش ولی نداشتمش....دوستش داشتم....

هیچی دیگه...حالا که مثلا وقته امتحانا و ایناست....همه کارامم مونده....اونوقت دوباره دارم قصه ی کیانا و علی رو میخونم....بهله....

خلاصه که اینطوری....

هعی....

فعلا....گل

 

 


ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 دی 1392 - 03:07 ق.ظ

هنوز دارم کتاب نیمکت شب رو میخونم واقعا خسته کننده و تکراری شده پشیمون شدم که گفتم کتاب خوبیه


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 اسفند 1392 - 11:14 ب.ظ

سلام و شب بر همگی خوش و رویایی و طلایی

خب دوستان ، عرضم به حضور عزیزتون که دارم شب چراغ و می خونم  . آلان صفحه 245 هستم . آغاز فصل پنجمشم . از عصره که خیمه زدم روش ...... نگید  چقدر روند خوندنم کنده که عادت من اینه .کلاً سرعت کتابخوانیم لاک پشتیه . بگذریم . 

اگه بخواین از شب چراغ بگم ،  هر چی بگم کم گفتم . شخصیت پردازی و تصویر گری و نثر و پیوند ذهن و قدرت انتقال اون به جملات استادانه رقم خورده  و دلنشین و جذاب و پرکششه که البته باید به مؤلفینش احسنت گفت .( من که از تک تک کلماتش حظ بردم ، طوری که یه پارگراف و چندین مرتبه می خونم ) فکر نکنم تا خود صبح کنار بزارمش.از خود داستان چیزی و تعریف نمی کنم تا خودتون بگیرید و لذتشو ببرید .

خب دیگه زنگ تفریحم تمومه . برم ولی بر می گردم .

یه دنیا شکوفه تقدیم وجودتون.ابزار علاقه

 

 

 

 


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 اسفند 1392 - 12:42 ق.ظ

سلام مجدد خدمت دوستان عزیزم . الهی شب بارانیِ بهاریتون ،پر از شادی و شورعشق باشه .ابزار علاقه

هنوز خوندن شب چراغ تموم نشده ، یعنی یه جورایی دلم می خواد که همین طور ادامه داشته باشه ولی خب از یه طرف هم می خوام هر چه زودتر بفهمم عاقبت این داستان مهیج و پر از کارکترش به کجا می رسه ( امکان نداره برم به صفحات آخرش رکب بزنم )...... من که تا صفحه ی 435 ش مطمئن نبودم که حدسم درسته یا نه ؟ ....... داستانی پر از رمز و راز که نوسانت احساس آدم و بدجور دچار تلاطم های عاطفی میکنه که دوست داری بری پیش همون شخصیتهای داستان که بگی بابا ! یا به فکر این قلب ما باشید یا برای اطمینان یه نوار قلب هم از ما بگیرید . جای دوری نمیره ! والاّ ... مطمئنم هر کی بخونه این هوس و میکنه !

خب من برم تا شما هم ازین شب قشنگ لذت ببرید . تا درودی دیگر بدرود .

 


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 اسفند 1392 - 10:27 ب.ظ

سلام و درود فراوان تقدیم شما دوستان .

رسیدم به پایان داستان شب چراغ

اگه توضیح بیشتر می خواهید به تالار راهنمای کتاب مراجعه کنید .گل


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 اسفند 1392 - 06:36 ب.ظ

با سلام  مجدد

با توجه به دلنوشته ی من حتما میگین معلومه اینجا چی می خوام بنویسم:))

ولی باید خدمت شما سروران گرام عرض کنم هنوز نتونستم کتابا رو بخونم ،البته امروز کتاب یه قطره زندگی رو شروع کردم ولی اینقدر سرم شلوغ بود و گرفتار بودم که به کندی پیش میرم ! و الان در خماری فهمیدن آخر و عاقبت قهرمان داستانم و کلا حواسم پرت و سه چهار بارم تو کارم سوتی دادم شدید:))

امروز همسرم می گفت خانوم شما تشریف ببرین خونه کتاباتونو بخونین و بعد با حواس جمع بیا سر کارت:))

خلاصه که در حال و هوای خوبی به سر می برم ،یک آقا سهرابم تو این کتاب هست از اون مردای نیک روزگار که البته من یقین دارم هر چقدر بگردیم مثل و مانندش پیدا نمی شود و فرناز اینو نوشته که اقلا تو کتاب بتونیم همچین آدمی رو تصور کنیم چون از قدیم گفتن وصف العیش نصف العیش دیگه:)))

شب چراغ هم به مشهد رسیده ولی به دست من هنوز نرسیده و من بی صبرانه منتظر گرفتنش هستم ،هر وقت خوندم میام اینجا اعلام می کنم

قربون همگی.نیلوفر


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 اردیبهشت 1393 - 11:08 ب.ظ

سلام و شب بر همگی خوش . بغل کردن

خوب اونایی که روز دارن پیام من و می خونن روز خوش ابزار علاقه

نه اصلا بهتره بگم وقت بخیر چشمک آره ، این جوری بهتره شصت بالا

خوب زمان نمایشگاست و همه در گیر کتابن  . ولی انگار تالار خیلی خلوت شده ها ... یعنی چی ؟ حاجی حاجی رفتین مکه ؟!

باشه . هر جا هستین خوش باشین ایشالا .

اولا بگم که کتاب اعجاز عشق خانم عبدی خوندم . دلنشین  بود ؛ با احساسهای لطیف و زیبا  . اگه  تاپیک راهنماش راه بیفته ، مفصل اونجا در موردش حرف خواهم زد .

از دیروز هم دارم تقدیم به عشق خانم زهرا کریمی و می خونم . از نویسنده های جدید نشر هستند ایشون  . ورودشون و تبریک می گم . ابزار علاقهگل

وقتی به سر شناسه کتاب نگاه کردم ، دیدم  متولد 1366 هستن و  جوان و جویای نام .  براشون آرزوی موفقیت روز افزون و دارم . قدم در مسیر خطیری گذاشتن ایشون و قدم اول و هم خوب شروع کردند  به نظرم .  البته اگه اثر اولشون باشه مغشوش

از اسمش معلومه که در مورد چیه ؟ تو تاپیکش در مورد این کتاب هم مفصل حرف می زنم . فقط اومدم پرگویی کنم تا تالار از حالت سکوتش در بیاد . دارم با تلفن صحبت می کنم

 

فعلا که داستان داره آروم آروم پیش می ره . خیلی مهیج نیست و روند ملایمی داره ... آخرای جلد یکم .

خب دیگه ما بریم ...

عزیزان روز تعطیل خوبی داشته باشید . ایام به کام ... بغل کردن جا   ابزار علاقه


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 اردیبهشت 1393 - 11:33 ب.ظ

سلام

ما باز اومدیم .پوزخند بزرگ

وقت بخیر و شادی دوستان مژه بهم زدن

ما امرزو مهمون داشتیم و خیلی نتونستم کتاب بخونم . همش رفتیم پای فیلم و خورد و خوراکی و خندیدن از خنده رو زمین غلتیدن خوش بگذشت . جاتون جالی .

 از غروب نشستم پای کتاب .

یادتونه گفتم کتاب مهیج نیست ؟ اما از اول جلد دو به بعد کتاب تقدیم به عشق ،  پیچیدگیشو داره نشون می ده . وقتی جلد اول و خوندم گفتم چرا این داستان اینقد سادست ، ولی حالا می فهمم که همشون یه جور پیش زمینه بود.

خب من بگم یه جورایی نثر این کتاب و دوست دارم . معلومه که نویسندش ذات قلم و استعداد نوشتن و داره  اونم به صورت ظریف . یه جاهایی احساساتشو خیلی قشنگ توصیف می کنه که دل من هم ضعف می کنه هم حظ می بره .  مشغله های ذهنی شخصیت های داستان و خیلی دوست دارم . اینجاهم همین طور . ( ولی تو پرانتز بگم ، یه کم دیگه خیلی طرفو و لوس کرده ، آخه آدمم این همه عاشق ... به قول یکی از دوستام ، عاشقی نکشیدی تا گشنگی یادت بره ... ربطی بود ؟ اون گشنگی بود که ... بی خیال از خنده رو زمین غلتیدن) اما راست می گن که بعد وصال ، تب آدم می خوابه ها. تا اینجا هم تب این دخترک ما خوابیده ، حالا چرا؟ می ریم می بینیم ...

بعضی جاهاش واقعاً احساس لطیفی تو خطوط کتابه که گاهی از خودم می پرسم ، نویسنده با فکر اینارو نویشته یا شور گرفته و نوشته ؟!  به هر حال نثر کتاب و خیلی دوست دارم . در مورد خود داستان هنوز دقیقا نمی تونم نظر بدم ، ولی تا حالاش که راضی بودم .  الآن هم چشمام خیلی خستس . لنز چشمامو با اجازتون ، با ناخنم پاره کردم  و مثل آواره های اتیوپی موندم ویلون نگران. حالا باید بازم برم وقت دکتر و معاینه چشم و  اوووووه ... خب ما را یاد یه چیزی می اندازد که دپرس می شویم قلب شکسته

خب دیگه برم . خیلی حرف زدم . بغل کردنجا   ابزار علاقه   شب بر همگی خوش . یا حق   خداحافظی


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 اردیبهشت 1393 - 07:25 ب.ظ

عرض سلام خدمت همه دوستان و هم تالاریهای عزیز

بالاخره به کلمه پایان تقدیم به عشق رسیدم . با وجود اینکه چشمام درد می کردند ، اما نتونستم بزارم برای بعد . در مورد این کتاب حرف زیاد دارم . اما در این مقال نمی گنجه . ایشالا تو تاپیکش می گم بهتون که چطوری بوده .

تا درودی دیگر بدرود بغل کردن جا


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 بهمن 1391

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 0

1012 مرتبه در 222 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1966 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 28 اردیبهشت 1393 - 10:27 ب.ظ

سلام...

خوبید؟....کتاب نمیخونید؟؟....خوبه ها!....

من دیروز سایه ی سپید رو تموم کردم...اولاش، تا نرسیده به وسطاش خسته کننده بود...بعد خوب شد....ولی یهو تموم شد....در کل خوب بود....دست خانوم ولوی درد نکنه... دلخور نبودم آخرش از خوندن کتابشون....

این شده یکی از معیارام از کتابی که میخونم....که آخرش دلخور نشم از کتابه!...

اعجاز عشق رو هم خوندم...

حالا بی حرف پیش پنجشنبه میشینم سر اصل کاری...یعنی شب چراغ....پوزخند بزرگابزار علاقه

کاش این هفته زود تموم شه...خیلی زود....اصلا هیچ جوره حوصلشو ندارم...غمگین

ما رفتیم....شب خوش...گل

 

 


ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

38 مرتبه در 13 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 29 اردیبهشت 1393 - 02:10 ب.ظ

سلام

آخه الهه جون الان خیلی فصل بدیه ... امتحانات و تحقیق های پایان ترم  مگه می زاره آدم رمان بخونه مغشوش. این خواهر من می خواد بخونه اما نمی زارم . التماسم می کنه  بازم نمی زارم . یعنی چی ؟ اون بخونه دل من آب شه ؟ کتابا رو مهر و موم کردم و گذاشتم تو گنجه .... پوزخند بزرگما هم شب چراغ و داریم  . بیچاره  آجیم داره کتابای قدیمی و می خونه ... خندان کلن  آدم زور گوییم  من .ابروهای بالا آمده

خوندیم میایم عزیزم ... یه چمدون کتاب داریم . فکر کنم یه دو ماهی مشغول باشیم ....خندان


بی وفا چه فراموش پیشه ای بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 بهمن 1391

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 0

1012 مرتبه در 222 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1966 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 تیر 1393 - 07:15 ب.ظ

سلام....خوبین؟

اولش بگم که...من به شخصه این روزنگار کتاب امروز رو دوست دارم...دلم نمیاد اینجوری بشه...سوت و کور...

به هر حال....

چند روزه رفتم سر وقت کتابام...گاهی که حوصلم سرجاش باشه، خوندن دوباره ی  کتابای قدیمی خیلی برام لذت بخشه...مخصوصا تو تایمه نصفه شب تا طلوع آفتاب....خیلی خوبه...خیلی....

اول سپیده رو برداشتم برای بار نمیدونم چندم خوندمش....چقدر شیرینه این کتاب....اصلا دلم واسه فرشته جون تنگ شد....

بعدش اون تموم شد...رفتم قله قاف رو برداشتم....برای بار دوم خوندمش....وااااااای خیلی لذت بردم...اصلا عالیه این کتاب....اصلا خانم منجزی فوق العادست!...یعنی اصلا نمیتونم فکرشو کنم که بهتر از این میشد نوشته بشه...خیلی خوب بود....

اصلا یه سری کتابا هستن آدم نمیدونه بگه چقدر دوستشون داره....

خلاصه که اینطوری...

حرفام شد مخلوطی از روزنگار کتاب و راهنمای کتابا و دلنوشته!...ولی احساس کردم باید اینجا بگمشون....

خب...من برم....فعلاگل

 

 


ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 فروردین 1401

پیام های ارسالی: 1
اعتبار: 0

تاریخ ارسال: 22 فروردین 1401 - 05:21 ق.ظ

درود به همه ی عزیزان

بالاخره دانلود رمان   کتاب جاده ی گرسنه تموم شد البته با کلی جا زدن و نخوندن ،اعتراف می کنم که اصلا خوشم نیومد اگه یه وقتی یه جایی دیدینش طرفشم نرین که .......

بلافاصله سپیده رو شروع کردم والان صفحه ی 187 هستم اگه رامبد بیدار نشه  و گیر و گرفتاری نداشته باشم ان شاء...تا صبح تمومه ، عجالتا بگم که سپیده و عطا را دوست داشتم  و این جور که بوش میاد  از اون کتاباییه که همه چی به خیر خوشی تموم میشه .

تا بعد


<<    <      >    >>
   صفحه:
7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   2 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*