صفحه:   19
نمایش:   541 - 570
تعداد کل صفحه:   47
تعداد کل موضوع ها:   1392


<<    <      >    >>
   صفحه:
14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 

یادداشت های خواندنی
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 شهریور 1391 - 08:57 ب.ظ

فلسفه ی تنهایی را ...!
هر چقدر هم خوب ببافند ،
بی قواره ، بر تن آدم زار می زند 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 شهریور 1391 - 08:57 ب.ظ

دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور دیگر!
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی …! 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 03:55 ق.ظ

کـاش وقـتهـای تــنهـایی ....

یــکی از تو سایـه مـی اومد و مـثلِ پــسرخالــه میگــفـت ....

نـــون بــگیرم

                  نــفت بـــگیرم 

                                 دلـت گـرِفته .....

                                          منـــم مـیگــفتـم اره ...

بعد فـقـط مینــشست کنارم و سکوت میکــرد

                                         منـــم مثل کـــلاه قرمزی سرمو میزاشتــــم رو زانوش


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 04:12 ق.ظ

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم
فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت،
معلوم شد که لطافتم پایین آمده!

زمانی که دمای بدنم را سنجید،
دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم

تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم،
چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،
چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم،
معلوم شد که
مدتی است صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد،
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم
:
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند :
رنگین کمانی به ازای هر طوفان،
لبخندی به ازای هر اشک،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا.

جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من "آنچه هستم" را با " آنچه باید باشم " اشتباه می کنم،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،
در حالیکه آنچه هستم نباید باشم ...



هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 19

422 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 197 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 06:09 ق.ظ

قبل از تو:

بهانه های بهاری رنگ تازگی نمیگرفت. گرفته بود هواودلگیرابری بهار بود،امابوی پاییزکوچه هاراپرمیکرد.حوصله کوچه سرمی رفت ونسیم خفته بود.درعزلت پرازدحام باجه پشت بازی هرروزاین کاغذهای پرتمنا گم شده بودم.ذهن پراز حساب وکتاب وعادتهای مکرر غرق درهیاهویی مزمن بی بهانه روبرو را نگریستم.

 

توآمدی:

بهانه های بهاری گل داده بود وهواپربود از ابرهای پرتبسم.بهار بود و خواب پاییز هم حتی سراغ طراوت کوچه ها را نمی گرفت.

نبض کوچه درخاطره چشمهای فروردین.دل می زد درخلوت پرسکوت باجه ثانیه های پرعبور را می شمردم.ذهن پراز هوای تو پرتمنا سر از جذبه خاطره ات برآوردم تو آمده بودی « بیست وچهارم » مهر ماه.با خودم گفتم تولدم مبارک.

 

با تو:

من و یک دنیا پر از مهربانیهای آغوش تو.عقربه های ساعت بی واهمه و شتابان به دنبال هم می دویدند زمان از کنار سکوت مبهم چشمهای تو می گذشت تا هم آغوشی های مارا کنار یک رویا پر از احساس نبیند.می ترسیدم؟نه.ولی چراانگار می ترسیدم ،می ترسیدم بخوابم واین عقربه های وحشی خورشید را کشان کشان بالای سر خوشی هایمان بیاورد.باهرتپش ساعت دلم میگفت این شب تا انتهای دنیا صبح نمی شود چون تو در آغوش من بودی.

بعدازتو:

عادت تلخ تنهایی و گره گره اخمهای آینه ی روزگار هرروزم ، مدام مشغله هایم شد.بهانه های بهاری زیروحشی هجوم تنهایی پژمرد و زرد ترد پاییز معمای هرروز خوابهایم شد.من ماندم و کاهی ورقهای تکراری.من ماندم وخاطرات پرحلاوت بهارپشت باجه وسفیدی چشمهای خیره به در.حالا دراین سمت تاریک حسرتی خسته آرزوهایم را گرفته؛ای کاشهای تمام زندگی ام را.

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 01:03 ب.ظ

کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه. ..بیشتر از همه تنهاست، اون رو تنها نذارید. بهتون نیاز داره..ولی . هیچ وقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 01:22 ب.ظ

کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه. ..بیشتر از همه تنهاست، اون رو تنها نذارید. بهتون نیاز داره..ولی . هیچ وقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 03:52 ب.ظ

زرد است که لبریز حقایق شده است/ تلخ است که با درد موافق شده است/ شاعر نبودی وگرنه می فهمیدی/ پاییز بهاریست که عاشق شده است


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 03:56 ب.ظ

کدامین چشمه سمّی شد، که آب از آب می ترسد؟ / که حتّی چشمِ ماهیگیر، از قلّاب میترسد
گرفته دامنِ شب را، غباری آنچنان برهم / که پلک از چشم و، چشم از پلک و، پلک از خواب میترسد


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 07:10 ب.ظ

نمیدانم چرا هر وقت من کلید های موفقیت را پیدا میکنم یه نفر قفل را عوض میکنه!!


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 07:54 ب.ظ

 

نمیدانم چرا هر وقت من کلید های موفقیت را پیدا میکنم یه نفر قفل را عوض میکنه!!

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 09:54 ب.ظ

سلام


 

باز دوباره دلم گرفته . باز دوباره بقض داره خفم می کنه .


 

امشب از اون شبهایی هستش که دوست ندارم هیچ وقت صبح بشه .


 

ای کاش امشب صبح نشه .


 

ای کاش می تونستم جلوی خورشید رو بگیرم تا طلوع نکنه .


 

اما چه کنم که چنین قدرتی رو ندارم .


 

دلم می خواد گریه کنم اما نمی دونم چرا اشکام خشک شده .


 

امروز از صبح که بلند شدم حالم خوب نبود.


 

اما بازم مثل همیشه وقتی این جا شروع می کنم به نوشن آروم می شم .


 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 09:58 ب.ظ

دلتنگی باز هم حضور سنگینش را تحمیلم میکند.

چه بنویسم از این همه روزها و لحظه هایی که به قول آینه در خود میشکنم اما غرور بغض نشکسته ام را به آهی سرد فرو مینشاند...

خسته میشوم از این همه غبار ...

دست تو ، دست مهربان و پاک و معصومت... اما کجاست؟؟؟
میترسم از من متنفر باشی...ببخش که اینقدر بی پروا سخن میگویم...
نتوانستم دوست بدارم ... اما تو را دوست میدارم ... تو را که هرگز از دست نخواهم داد...
و تو مهربانی را یادم دادی...
روحم شکسته و خستست...درست مثل جملاتم...
مثل کلماتی که در میان هق هق گریه بریده بریده میگویم...

بگذار سبک شوم...

ساعتها میگذرد ...
به خود که می آیم چشم هایم خیس خیس است...


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 شهریور 1391 - 09:59 ب.ظ

نیا باران

 

زمین جای قشنگی نیست؛

 

من از جنس زمینم خوب میدانم، که:

 

دریا، جاده ی تو؛ ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم کرد...

 

نیا باران

 

زمین جای قشنگی نیست؛

 

من از جنس زمینم خوب میدانم، که:

 

گل در عقد زنبور است، اما یک طرف سودای بلبل؛

 

یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد...

 

نیا باران

 

زمین جای قشنگی نیست؛

 

من از جنس زمینم، خوب میدانم، که:

 

اینجا جمعه بازار است

 

و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند...

 

نیا باران

 

زمین جای قشنگی نیست؛

 

من از جنس زمینم خوب میدانم:

 

در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند...

 

نیا باران

 

پشیمان میشوی از آمدن؛

 

زمین جای قشنگی نیست؛

 

در ناودان ها گیر خواهی کرد...

 

نیا باران

 

در اینجا قدر نشناسند مردم؛

 

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه میگیرند...

 

نیا باران...

نیا...


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 15 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 59
اعتبار: 28

1181 مرتبه در 208 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1032 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 شهریور 1391 - 02:12 ب.ظ

آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم

آن توبۀ صد ساله به یک جرعه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب،ما توبه شکستیم!!!

ولی دل نشکستیم....


جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.
عضو سایت تاریخ عضویت: 7 شهریور 1391

پیام های ارسالی: 5
اعتبار: 5

142 مرتبه در 18 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 92 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 شهریور 1391 - 03:24 ب.ظ

تو هم با من نمی مانی....

برو بگذار برگردم،دلم می خواست میشد با نگاهت قهر میکردم.

هوا ابریست، دلتنگم، و من چندیست دارم با خودم، با عشق می جنگم.

اگر میشد برایت مینوشتم : لحظه هایم را، صدایم را، سکوتم را

                                 اگر میشد برای دیدنت دل دل نمی کردم

                                 تو هم حرفی بزن، هر چند تکراری......

                                                                             بگو آیا مرا دوست می داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

اگه چشمات منو میخواست

تو نگاه تو میمردم

اگه دستات مال من بود

جون به دستات می سپردم

اگه اسممو میخوندی

دیگه از یاد نمی بردم

اگه با من ، تو می موندی

غم دنیا رو میبردم.............

 

 

برای مردن، نیازی به ارتفاع نیست ، از چشمان تو که بیفتم میمیرم............

 

آشنای قدیمی، غریبانه به باران چشم دوخته بود.

هویتش در آب چروکیده شد.

اما...

کیست که نداند،ماهی دلش را به هلالش قرص کرده و بی قرار، مدم چشم هایش ر جست و جو میکند.

ماه دچار آبی شده، آبی دچار ماهی و ماهی دچار ماه....!

روزگار غریبیست...

باران تمام شد.

اما رنگین کمان ، همچنان، با تفاهم رنگ ها در آغوش آسمان پا بر جاست.....

 

 

اندیشیدن به اینکه نباید به تو بیندیشم، اندیشیدن است ، پس نگذار بیندیشم به اینکه نباید به تو بیندیشم.....


عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان ، آب را پر از بوسه های بی پاسخ می کند...
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 شهریور 1391 - 11:48 ب.ظ

فک نکردی به منو احساسم
تو میدونستی من چه حساسم
....... با ریتم بابک جهانبخش بخونید........


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 01:40 ق.ظ

خدایاشبیه بادکنکی شده ام
ازبغضهایی که به اجبار فرو داده ام...
التماست میکنم...
فقط یک سوزن!
تکه تکه شدنم باخودم..
.


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 01:53 ق.ظ

من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها…
تهی از موج و سراب…
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
عضو سایت تاریخ عضویت: 10 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 21

392 مرتبه در 71 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 524 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 02:15 ق.ظ

نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمیکند!من از سکوت موریانه میترسم!


هوای تو دارم...چه هوای لطیفیست برای نفس کشیدن
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 02:23 ق.ظ

در عجبم از سیب خوردنمان.....که 

              از آن فقط چوبش باقی میماند

                         مگر این همه چوب که خوردیم

                                             از یک سیب شروع نشد؟!


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 02:46 ق.ظ

می خواست فریاد بزند،

اما باران.....ان

فرو برد در خود بال های کاغذی اش را

حالا.....

تکه های عریانی اش

زیر سایه برگ ها،پنهان شده است

و همچنان،

فرو می ریزد قطره های شبنم

از نردبان چشم هایش...

و سوال این است که:

آیا عروسک ها هم می گریند...؟


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 02:53 ق.ظ

ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻡ , ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻣﺖ ﺭا ﻧﮕﻪ ﻧﺪاﺭ ﺑﺮاﻱ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩا
ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩا اﻣﺮﻭﺯ اﺳﺖ
ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩا ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ
ﻛﻪ ﻧﮕﻔﺘﻲ


insta:behzadabedini
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 03:00 ق.ظ

مردمانی هستند که میخواهند بدانند تو چه مرگت است

             و وقتی بفهمند چه مرگت است.....

                            به تو میگویند:     بس کن ,موج منفی نفرست...........


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 03:11 ق.ظ

بعضی وقت ها دوست دارم...

وقتی بغضم میگیره،خدا بیاد پایین...

اشکامو پاک کنه...

دستمو بگیره...

بگه:آدما اذیتت میکنند؟!

بیا بریم........


 


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 04:07 ق.ظ

گاهی دلم از هر چه آدم است میگیرد.....

          گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه میخواهد...

                    نه به شکل (دوستت دارم) و یا نه به شکل(بی تو میمیرم)...ساده ...شاید مثل:

                                                        ( دلتنگ نباش,امیدت به خدا....فردا روز دیگری است...)


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 03:30 ق.ظ

کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم

که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!

 


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 04:18 ق.ظ

 

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن .


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 01:45 ب.ظ

سلام بچه ها وقتی من امروز این متن و دیدم بااینکه خودم پدر و مادر ندارم ولی با خوندنش حالم یه طوری شد گفتم برای شما هم بذارم.

متنی تامل برانگیز :فرزند عزیزم
 آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی
 اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
 اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
 صبور باش و درکم کن
 به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
 برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
 وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن
 وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز، سئوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر
 وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی، حافظه ام یاری نمی کند، فرصت بده و عصبانی نشو
 وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده ... همانگونه که تو اولین قدم هایت را در کنار من برداشتی
 زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم، عصبانی نشو ... روزی خود می فهمی
 از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو
 یاریم کن، همانگونه که من یاریت کردم
 کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو، این راه را به پایان برسانم
 فرزند دلبندم، دوستت دارم


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 شهریور 1391 - 02:06 ب.ظ

ای خــــــــــــــدا

به کسانی که به تو ایمان آورده اند یادآوری کن
تـو خـدا هـسـتـی نـه آنـهـا...


insta:behzadabedini

<<    <      >    >>
   صفحه:
14 15 16 17 18 19 20 21 22 23  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   3 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*