سلام دوستای گلم.
امروز داشتم دوباره نوشته های بچه ها رو میخوندم تا رنگایی که واسم انتخاب کردنو ببینم و با هم مقایسه شون کنم که یه دفعه چشمم به نوشته ی سمیه جون افتاد. به جون خودم یه دفعه قلبم وایساد. محکم دو دستی زدم تو سرم . میدونین چرا؟ آخه من اصلاً به سمیه جون جواب نداده بودم. خداییش از اون موقع تا حالا دارم با خودم فک می کنم مگه میشه نوشته های درشت و صورتی سمیه جونو ندیده باشم. حالا تازه دارم به حقیقت حرف فرناز جون پی می برم که آره ، راس راسی انگار پیر شدم ( کجایی جوونی که یادش بخیر ...جوون که بودم پشت سرمم میدیدم ولی حالا جلو رومم نمی بینم ا ِ... اِ ... اِ ... می بینین؟؟؟؟
الان به طور اختصصی اختصاصی اومدم خدمت سمیه جون عزیزتر از جونم که عاشقانه از صمیم قلب با تمام وجود دوستش دارم که ازش به خاطر این کوتاهی عذر خواهی کنم. سمیه جون تو رو خدا یه وقت از دست من ناراحت نشده باشیا به خدا من فقط صبح به صبح ساعت شیش تا هشت می تونم بیام به تالار سر بزنم گاهی وقتی میام اونقد پیام واسم اومده که یادم میره کی چی نوشته و مجبورم هی برگردم دوباره نوشته هارو بخونم تا اشتباهی جواب اینو واسه اون ننویسم.
جون ماهانت مرگ من، منو ببخش خدا وکیلی هیچ قصد و غرضی در کار نبوده. من آخه توئه طفلکی هم یه پیامکی، پیام خصوصیی، غُری، اعتراضی، چیزی نکردی تا من بفهمم دنیا دست کیه . الهی قربون اون دل صبور و مظلومت برم. حالا تا اخر عمر عذاب وجدان دارم.
خیلی دوستت دارم سمیه جون مخصوصاً حالا که فهمیدم منو سرخابی می بینی.
از دور روی ماه خوشگلتو می بوسم.( البته چند تا بیشتر از قبل برای عذر خواهی)
خیلی دوستت دارم
اگه می خوای بدونی چقدر دوستت دارم، انگشتتو بذار رو نبضت اون وقت می فهمی چی؟؟؟؟ که دوست داشتن من تمومی نداره!!
مریم احمدی