من نگران به دنیا آمده ام
و شاید تنها من نباشم که نگرانم
هستند بسیاری
که مثل من
می ترسند
می ترسم
فرزند آینده ام نتواند به زبان مادری اش حرف بزند
زنی را در آغوش بگیرم که ساده نمی تواند بخندد
دختری داشته باشم که از من رازهایش را پنهان می کند
من آنوقت نتوانم دو شیفت کار کنم تا بتواند گوشی سیب داشته باشد
نتواند با پرایدش به گردش برود و سیگار بکشد
پسری داشته باشم که مرا در بغل نمی گیرد
صبح که از خواب بلند می شود به من نمی گوید سلام
من فقط نگرانم
کاش می شد چشم بست و باز کرد و دید همه چیز خودش اتفاق افتاده و درست هم اتفاق افتاده
زنی اتفاق افتاده برایم که بوی برنج دم کرده می دهد و عطر شنل
دختری اتفاق افتاده برایم که دوست دارد بعضی وقت ها بدون اینکه از من بپرسد برایم چای بیاورد
پسری که پنج شنبه ها من و مادر و خواهرش را به دورترین پارک تهران می برد برای گردش
من نگرانم که این ها اتفاق نیافتند
نگران اینکه این کلمات را زندگی نکنم
فقط نگرانم
صفحه ی شخصی و فعال من در اینستاگرام :
morteza_abdi1367