به نام او
شبیه یک تنهایی واقعی
تو فصل بهارم گل کاشیه
میخوام حس کنی درد این آدمو
که از متن رفته توی حاشیه
یک مردی با موهای جوگندمی از متن زندگی به حاشیه اش وارد شده بود، اگر بخواهیم در ابتدای امر توضیح مختصری از داستان ارائه نماییم باید به همین جمله بسنده نماییم. اما همه چی به همین جا ختم نمی شود و طبق نام کتاب اعجازی از عشق به وجود می آید و این مرد به متن زندگی باز می گردد در واقع این عشق اعجازش به موافقت عمل ختم نمی شود و یک مرد منزوی را به زندگی بر می گرداند.
خانم عبدی در این کتاب، داستان خود را بر بسیاری از اجز از جمله معنا بنا می کند. در واقع معنا در این داستان متشکل از سرنخ هایی است که معانی صریح و معانی ضمنی را شامل می شود. از آنجا که معانی صریح ارجاعی باشد یا آشکار، به وضوح و از طریقه بیان نویسنده متوجه می شویم که معنای صریح از نوع آشکارا می باشد چرا که امیرعلی برای به دست اوردن پرستو با مرگ می جنگد و پرستو برای به دست اوردن امیرعلی با تفاوت سنیشان که هر دو از نوع انتزاعی هستند.
اما داستان اعجاز عشق از نظر معانی ضمنی که به دو دسته تلویحی و دلالتگر تقسیم می شود با درصد بالایی به معنای ضمنی تلویحی بر می گردد، در واقع از آنجایی که داستان پر از احساس های قوی و با جذبه است نویسنده به سراغ تفسیر عشق می رود و آن را بیان می کند.
از آنجایی که داستان بیشتر واکنش به قواعد فرهنگی و اجتماعی از یک جامعه است ( به طور مثال چیرگی مریضی امیرعلی بر او و یا نامتعارف بودن فاصله سنی برای ازدواج در جامعه ) تا قوانین طبیعی، می بایست از تحلیل داستان بر اساس مجموعه پیش فرض هایی درباره تقلید از واقعیت اجتناب کنیم ، در واقع هر چقدر هم که داستان واقع گرایانه باشد انگیزه و احساسی که در بطن داستان بین دو شخصیت امیرعلی و پرستو وجود دارد از نوع مفاهیم محوری می باشد که همیشه از خود می پرسیم واقعا چرا ؟ با اینکه پرستو خود نیز اصرار بر خوشگل نبودن خود دارد یا امیرعلی اخلاقی به شدت تند و زننده دارد این دو به شدت عاشق هم می شوند . پاسخش کاملا واضح است: عشق، این عشق است که مفهوم محوری داستان ما می شود و از حالت واقع گرایانه آن را خارج می نماید و چقدر دلنشین خانم عبدی این مفهوم رو توصیف می کنند. گویی کتاب، درس عاشقیت را به خواننده می دهد به طوریکه دوست داریم هرچه سریعتر عاشق شویم و از آموزه های روش عاشقی کردن در کتاب در زندگی واقعی خود استفاده کنیم. اینجاست که نویسنده با مهارت خاصی مفاهیم محوری خود را به زندگی واقع گرایانه ما پیوند می دهد.
در داستان نویسی وقایع به صورت مستقیم و یا گاهی اوقات به صورت فلش بک توصیف می شود که نویسنده از تکنیک داستان نویسی به صورت مستقیم استفاده میکنم اما با این تفاوت که از هوشمندی خود استفاده نموده و برای جذاب تر کردن داستان آن را به دو روایت بازگو می نمایم . کاری که به حتم استفاده ازین سبک ریسک می باشد که گاهی کاملا داستان را موفق و گاهی اوقات پروژه را به شکست راهنمایی میکند که خوشبختانه در این کتاب بر جذابیت روایت افزوده و آن را حرفه ای تر بازگو می نماید که البته باید توجه داشت روایت از هر شخصی می بایست از زاویه دید همان شخص مطرح شود و مخصوصا در مسائل عاطفی از احساسات درونی فرد مقابل چیزی بازگو نشود .
همه اجزای داستان خوب است ، خوب شروع می شود، خوب روایت می شود ، پایان عاطفی خوبی دارد اما به نظر بنده نقطه عطف داستان که همان بازگو کردن جواب معمای ذهن پرستو توسط امیرعلی می باشد کاملا به صورت هپی اند تمام می شود . اگر بخواهیم به طور خلاصه این موضوع را مطرح کنیم خانم عبدی به صورتی کاملا زیبا و حرفه ای از شیوه هرمنوتیک در انتهای داستان استفاده کرده تا شوکی جدی را به خواننده منتقل نماید اما ای کاش روی این راز امیرعلی مانور بیشتری داده می شد تا این بیت حافظ در داستان بیشتر مشهود باشد :
ألا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها! که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
اما به نظر می رسد که نویسنده داستان ترجیح می دهد از کشدار کردن داستان صرفنظر نماید و عشق را به همان شیرینی که هست توصیف کند.
در آخر از خانم عبدی بسیار بسیار متشکرم که با این قلم شیوا و شیوه روایتی کاملا جسورانه ما را به خواندن یک داستان کاملا ایرانی مهمان کرده اند.
برای همه آرزوی درک عشق را دارم و پذیرش اعجاز آن را.