بـایــد کــرکــره*هــا را بــِـکِشَــم... مــوهــایم را ببــافـم! یکــ لبـاس ِ شـُـل و وارفتـه بپـوشـم... چــراغ*هــا را خـــامــوش کــنم... دربـــ را روی ِخـــودم ببنــدم، کلیــدش را قـورتـ بـدهــم...

همــانجـــا پـُشتـــ تنـهــایــی سنگــر بگیــرم! بـه همــه بگــویـم دنیــــای ِ مــن تعطیـل استـــــ ....!!! بعـــــد از او...

بی انصاف این گره با یک نگاه تو باز میشدتمام دندانهایم درد میکند!!!

امشــب چـ ـه غمگیــــــ ـنانــــــه تورا صدااااااااااااا کـــــــردمـ
فکـــــــــر کـ ـــــردم کـــــه تـ ـو همـــــــــه ای
همـــــــــه را بــــــ ـه یــــــــادت بغــــــــــــــل کــــــــردمـ......

ساده برای خودم ...
بهار دارد می آید ...
ترس َم امّا از نرفتن ِ زمستان است ...

آری ازپشت کوه آمده ام،
چه میدانستم اینورکوه
باید برای ثروت حرام خورد،
برای عشق خیانت کرد،
برای خوب دیده شدن،
دیگری را بد نشان داد، برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند، وقتی هم با تمام سادگی دلیلش
رامیپرسم،
میگویند:
ازپشت کوه آمده. ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان ازدست
گرگهاباشد،
تا اینکه اینور کوه باشم وگرگ باشم....

زخم زتدگیم تویی همه به زخماشون دستمال میبندند اما من به زخمام دل بستم.

بـــــاور کــــــن بـــــاورکـــــن
 

نـــــه اســــــمــــــش عـــــشـــــق اســــــتـــــــــــ نــــــه عـــــلـــــاقــــه، نـــــه حــــتـــــی عــــادتــــــــــــ.
 

"حـــــمـــــاقـــــتـــــــ" مـــــحــــــض اســـــتـــــــــ دلـــتـــنـــگـــــ کـــســــی بـــاشــــی کـــه دلــــشــــــ بــــا تــــو نــــیـــســــتـــــــ ...

بهم گفت کمی از حال و روزت بگو و من سکوت کردم و سکوت کردم و سکوت کردم ، اونقدر سکوت کردم که مطمئن شدم چیزی رو از قلم ننداختم !

ڪـــــــاشـ ــ آבما یِڪــَـ ــــمـ جُراتـــــ בاشتَنـ

گوشے رو بَر مے בاشتَن و زَنگـ مے زَבن

ومے گُفتــَــ ــــن

ببین בلَم واسَــــ ـــتـ تَنگـ شُدهـ

واسِهـ هیچـ چــــ ــیزهـ בیگه اے

هَمـ زَنگـ نزבمـ ...!

روزهـــایــی کـــه مـی بینمت، نفســـــم مــی گیـــــــــرد...
و روزهــــایـــــی کـــــه نیستـــــی، دلـــــــــــــــــم...
اما
تـــــــــــــو بـــــاش...!
تحمـــــل ٍ اولـــی آســان تـــر است...

کی برای تو
یکی برای خودم
یکی به یاد لحظهِ با تو بودنم
یکی برای مرگ لحظه های بی تو بودنم
یکی برای ترک بد مستی امشبم
یکی برای مستی و ز یاد بردنم
یکی برای هوس
یکی برای لذت دوباره خوردنم
پیاله پیاله مِی خورده ام
نبودی ببین چگونه در هوای تو بوده ام
خدا یا بگیر این پیکِ آخری
نشد فراموش یاد تو با یکی یکی خوردنم
دوباره از اول
یکی برای تو
یکی...........

عشق را می شود درونِ یک قفس هم تجربه کرد!
مرغِ عشق
به چه عشق ورزد
تنها،
آزاد و رها ....!.

چه عاشقانه
به دریا می زند
ماهیِ کوچکِ برکه ای
که تنها
یک بار تو را دیده است

زندگی تکرار فرداهای ماست می رسد روزی که فردا نیستیم آنچه می ماند فقط نقش نکوست نقش ها می ماندو ما نیستیم.

این روزها من خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود...

این روزها من خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود...

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود.هرکه بر چهره از این داغ نشانی دارد...

از گریه های امروزم ساده بگذر …
قول شرف میدهم روزی به سادگی به گریه ات بیاندازم …

اگه کسی بهت گفت دوستت دارم ؛ آروم بغلش کن ، نازش کن ، سرشو بذار روی شونت و یواش در گوشش بگو : اونجایی که تو درس میخوندی ما مدیر مدرسه بودیم!!!!!!!!!

برای سلامتی مادری که وقتی صداش می کنیم  میگه جانم وقتی ما روصدا می کنه می گیم چیه!

برای سلامتی مادری که غمامون رو میشنوه اما از غماش چیزی نمی گه!

برایی سلامتی مادری که با حوصله به بچه ش راه رفتن یاد می ده اما تو پیری بچه هاش خجالت می کشن ویلچرشونو هول بدن !

و باز برای سلامتی مادریکه وقتی غذا کمه اولین نفریه که اشتها نداره !

پنج تا صلوات

اهـــــــل دیــاری هستم که پـسر و دختــرها با چند جمله عــربی

به هــم محــرم میشونـد امــــــــــــــــا..........

با یک دنیــا عشـق و دوست داشتن..............نــــــــــــــــــــــــه! !

حــال ِ مــن خــوب است
امــا
عــالی می شــوم
وقــتی کــه
تــــو…
با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
” نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …

نـــــه نـــــام . . .!!
نـــــه چــــــــهره . . .!!
نـــــه اثر انگـــــشت . . .!!
آدم ها را از طرز " آه " کشیدن ‌شان بشناسید..

گاهی با یک لبخند باید از کنار همه چیز رد شویم.بگذار بگویند نفهمید...

مقصد مهم نیست
مسیر هم مهم نیست
حتی خود سفر هم چندان مهم نیست؛
همسفر خیلی مهمه . . .

گاهی دیدن یک عکس دو نفره تو رو یاد اون نمی ندازه !
تورو یاد خودت می ندازه ...
که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !
گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه ...
دلم واسه خودم تنگه ..

وقتی کسی به شما میگه احساس بدبختی میکنه ، به آرامی دستش رو بگیرید ، بغلش کنید و بهش بگید :
" ای بابا ، حالا کجاشو دیدی!!

شاید ما به سرعت از بچگیمون دور شدیم
کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم با چه دلهای کوچیکی
کاش دلامون به بزرگی بچگی بود
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلب ها در چهره بود

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست؛
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم آرزومون بزرگ شدن بود؛
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم