صفحه:   23
نمایش:   661 - 690
تعداد کل صفحه:   47
تعداد کل موضوع ها:   1392


<<    <      >    >>
   صفحه:
18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 

یادداشت های خواندنی
عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 شهریور 1391 - 01:48 ق.ظ

اینم یکی دیگه از شعراش که من عاشقشم

چشمای بسته ی تورو با بوسه بازش میکنم

قلبه شکسته ی تورو خودم نوازش میکنم

نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی

تا وقتی من کنارتم به هرچی میخوام میرسی

خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطره تنت

کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت

خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمارم

جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم

هر چی که دوست داری بگو حرفای قلبتو بزن

دل خوشیات ماله خودت درد و دلات برای من

من واسه ی داشتن تو قیده یه دنیارو زدم

کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم

خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطره تنت

تا که تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت

خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمارم

جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم

 

این خواننده این شعرو واسه دخترش خونده منم این شعر و به تمام زندگیم  یعنی همون دخترم تقدیم میکنم


این نیز بگذرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 شهریور 1391 - 12:22 ب.ظ

برای من که کبوتری ام عاشق و سرگردان؛
بیا و بام شو
اصلا بیا و دام شو… 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 شهریور 1391 - 12:23 ب.ظ

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 شهریور 1391 - 12:24 ب.ظ

تو که نمی آیی،..‏
تاج و تختی...
برای خودش به هم می زند...
دلتنگی! 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 01:46 ق.ظ

سلام دوستای خوبم

عزیزان ببخشید که اینجا این پیام رو میذارم ولی به خدا دارم خفه میشم نمیتونم تحمل کنم .

دیشب همین که شام رو کشیدم تلفن همسرم زنگ زد و متاسفانه یکی از دوستامون از بندر عباس خبری بهمون داد که از همون موقع تو شوکم اصلا نمی تونم باور کنم .

ما زمانیکه بندر بودیم تنها کسانی که داشتیم چند تا از دوستای خوبی بودن که واقعا تنهامون نمیذاشتن و دوران خوبی رو باهم گذروندیم .

تا اینکه ما اومدیم و روابطا شد در حد تلفن و نهایتش دیدار چند سال یک بار : ( (

جالبش اینجاست که همگی تو همون سال ازدواج کرده بودیم . خلاصه زمستون 88 ما تو فرودگاه بودیم داشتیم میرفتیم سفر که یکی از دوستامون آقا  حمید تماس گرفت گفت عمو من اومدم ما هم کلی ذوق کردیم  که پگاه  و حمید نی نی دار شدن ولی بچه ها دیشب یکی دیگه از عموهای سپهر کوچولو زنگ زد و گفت سپهر از پیشمون پر کشید و رفت : (((((( 

واااااااای خدایا دارم خفه میشم از بس گریه کردم پارسال تابستون اومده بودن که چند روزی برن ترکیه پیش ما هم اومدن یه شب پیشمون موندن من فقط همون یکبار دیدمش ولی تو fb عکساشو میدیدم . 

دیروز صبح حرکت می کنن که برن مسافرت ولی تقریبا ظهر که میشه نمیدونم چی میشه که ماشین چپ می کنه و ....

دیشب که شنیدم یاد عکسای سیزده بدر امسالشون افتادم که پگاه عکس سپهر رو  گذاشته بود در حالیکه خوشحال بود از اینکه سبزرو به دریا انداخته .

خدایا  بازم شکرت . باور کنین از همون دیشب انقدر مرگ و نزدیک خودم احساس می کنم یه تلنگر جانانه بود : (((

من و همسرم که نشستیم به گریه کردن پارسا هم بچم رفت تو بغل باباش و شروع کرد به گریه که من دیگه دوستمو نمیبینم .

الانم از فرودگاه میایم با مکافات همسرم بلیط گیر آورد که یک روزه صبح بره و شب برگرده . خیلی دلم می خواست میرفتم ولی برای روحیه پارسا و اینکه بچم غصه نخوره دوستش رفته منصرف شدم .

وقتی فکر میکنم پگاه دیگه گرمای تن سپهر رو حس نمیکنه وقتی فکر می کنم الان دلش میخواد عزیزشو بغل کنه تا آرامش بگیره ولی دیگه نمیشه ...

وای چه حالی میشم تنها کاری که از دستم بر میاد اشک ریختنه :((

خدایا اون بچه که آمرزیدس فقط مادر و پدر و اطرافیانو صبر بده .

در آخر به این نتیجه رسیدم که خدایا هرچی برامون رقم میزنی عیب نداره فقط تن سالم و عزیزان رو ازمون نگیر .

دوستای گلم باور کنید آرامش گرفتم  ، اشکام بند نمیومد دیدم نه خوابم نمیبره منم پا شدم اومدم سر کامی جون .

من و ببخشید ادمین خان که اینجا پیامی گذاشتم که میدونم جاش نبود وهمینطور شما عزیزان که سرتونو درد آوردم . ازتون خواهش می کنم برای دل  داغدار پگاه و حمید دعا کنید که صبور باشن .

کمال تشکر رو دارم . شب خوش .

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 01:51 ق.ظ

سلام دوست جونا

راست میگی مریم جون اینجاخیلی خلوت شده منم خیلی دلم براحال وهوای قبلیه تالارتنگ شده اون موقع هاکه ازتک تک کلماتی که توی پیامامون بودعطرمحبتواستشمام میکردیم دلمون تنگ میشد براهمدیگه این خونه واقعاخونه دوم بودوباهمه مشغله روزانه بهمون آرامش میداد

امایه جورایی لازم داشتیم هممون این تعطیلاتویکم که ازهم دوربشیم یادمون میادچقدردوستیامون قشنگودوست داشتنی هستن وبه راحتی نمیذاریم لکه داربشن

مطمئنم این خونه بازم به گرمی سابق میشه شایدگرمترومهربونترباکلی دوست جدیدومهربون


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت موقعیت: ساری
تاریخ عضویت: 23 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 22

978 مرتبه در 192 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 551 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 07:17 ق.ظ

حقایق تلخ : جهت همدردی با خانوم ها و قابل توجه آقایون!!!!!!!!

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود .. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند ….

 

*(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم ..!!!)

 

 

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت ، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش ، چیزی دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد….

*(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم ..!!! )

 

 

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد .. با خودم می گویم ” چه تصادفی ” و دستم را جابه جا می کنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد …..

 

*(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم …!! )

 

 

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم …

 

*(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم …!!! )

 

 

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم .. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است ..خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود … چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم ….

 

*(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم …!!! )

 


راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم … نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم …موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است

 

*(تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!!)

 


"حالم خوب است" هایم را ببخش! دروغ میگویم تا دلتنگی هایم را به رُخت نکشم... صمیم
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 08:41 ق.ظ

 

خیلی دوست داشتنی است و در اختیار من نیست دوست داشتنش
خیلی دوست داشتنی است و در اراده ی من نیست دوست داشتنش
خیلی دوست داشتنی است و  در تقدیر من نیست دوست نداشتنش
خیلی دوست داشتنی است و در عهده ی من نیست دوست نداشتنش

 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 08:48 ق.ظ
 
 
 
 
 
نامت را در دلم خط خطی کردم که فراموشت کنم
ندانستم که بیشتر از قبل به چشم میآید

مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 08:16 ب.ظ

امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم

در غربتی تاریک و سرد از غم حکایت میکنم

 

امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد

 

ایا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 11:23 ق.ظ

کوتاهترین فاصله برای گفتن دوست دارم یک لبخند است

یک دنیا لبخند برای تو


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 11:31 ق.ظ

تو می خوای نفرت رو باور بکنم

برم و دور تو رو خط بکشم

اگه حتی عشق تو خیالیه

می مونم طعم خیال رو میچشم


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 11:32 ق.ظ

!ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 11:36 ق.ظ

امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک در تو خلاصه کردم.ای کاش میشد یک بار،تنها همین بار تکرار می شدی،تکرار.......


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 7 شهریور 1391

پیام های ارسالی: 5
اعتبار: 5

142 مرتبه در 18 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 92 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 07:37 ب.ظ

عشق من....

تمام آرزوی من....

چی میشه؟یه بار نگاه کن تو چشام....

آخه چشمام میتونن بهت بگن که من از تو جز تو چیزی نمیخوام............

 

 

 

ای که از تازگی زخم دلم تازه تری/ یعنی از قصه ی تنهایی من باخبری؟/ مثل مهتاب که از خاطر تنهایی شب میگذرد/ هر شب آهسته از آفاق دلم میگذری

 

 

سعادت مثل پروانه ای است که روی برگ های گل به خواب رفته باشد. به مجرد آنکه نزدیکش بروی بال های خود را باز کرده و در فضا پرواز میکند....

 

 

زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمیتوانند خود را زیبا جلوه دهند.!!!

 

 

دیگر حتی افتادن برگ درختان هم مرا ناراحت نمیکرد ، دلم از سنگ شده بود ، من در نزد درختان و گل ها و زلالی چشمه ها مرده بودم، من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العمل های من میخندید. تا اینکه سحر رایحه ی مهر تو وجودم را فرا گرفت و باورم شد : من دوستت دارم........ 

 

 


عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان ، آب را پر از بوسه های بی پاسخ می کند...
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 08:05 ب.ظ
می دانی؟
 
یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است
 
و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

...
 
... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

 
حسین پناهی
 
 

مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 08:13 ب.ظ

ندایی در قلبم هست که با من حرف میزند و موقع دلتنگی هایم همیشه با من هست خیلی حرف دارم ولی نمی دانم از کدام بگویم؟؟؟ اینبار دلتنگیهایم مثل همیشه نیست، چون وقتی قلم را بر دستانم گرفتم تا برایت مثل همیشه بنویسم نمی دانم چرا قلم در دستانم بی حرکت ماند؟ نمی دانم چرا زبانم بند آمد؟ چرا افکارم پریشان شده است ؟چرا پاهایم توانایی راه رفتن و همراهی با من را ندارد؟ چرا؟؟؟ نمی دانم؟؟؟!!!................


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 09:07 ب.ظ

 

 

 

اگر عاشق شدی نترس، راهت را ادامه بده. عشق پله است و تو رهگذر، پس عبور کن.


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 09:10 ب.ظ

 

 

 

       گفته بودی دستهایم از خودم تنهاترند، دستهایم مال آن تنهاترین دستان تو.


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 09:30 ب.ظ
این بار به تو خیانت نکردم !!!
 
یک زوج میانسال دو دختر زیبا داشتند، اما همیشه دوست داشتند تا یک پسر هم داشته باشند. آنها تصمیم گرفتند تا برای آخرین بار شانس خود را برای داشتن یک پسر امتحان کنند.
زن باردار شد و یک نوزاد پسر به دنیا آورد. پدر شادمان باعجله به بیمارستان رفت تا پسرش را ببیند.
پدر در بیمارستان زشت ترین نوزاد تمام عمرش را دید.
مرد به همسرش گفت: به هیچ صورتی امکان ندارد که این نوزاد زشت فرزند من باشد، هر کسی با یک نگاه به چهره زیبای دخترانم متوجه میشود که تو به من خیانت کردی.
زن لبخند زد و گفت: نه، این بار به تو خیانت نکردم.

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 10:16 ب.ظ

جالب است ثبت احوال همه چیزم را در شناسنامه ام نوشته بجز احوالم !!!

 

((حسین پناهی ))


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1391 - 10:24 ب.ظ

دنیا رو می بینی ؟ حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره ، ولی محبت خیانت میاره.


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 07:45 ق.ظ

تقدیم به همتالاری های گلم

 

در گذرگاه زمان

خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

رنگ ها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند.

 

                                                                                                                           مهدی اخوان ثالث


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 11:16 ق.ظ

پروانه ها در پیله دنیا را نمیفهمند/تقویم ها روز مبادا را نمیفهمند/دریابرای مردم صحرا نشین دریاست/ساحل نشینان قدر دریا رانمیفهمند/مثل همه،ما هم خیال زندکی
داریم/امانمیدانم جرا ما را نمیفهمند/از روز اول با تو در پرواز دانستم/پروانه ها در پیله دنیا را نمیفهمند… 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 11:16 ق.ظ

گفتم ار عاشق شوم،گاهی غمی خواهم کشید…من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید… 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 11:59 ق.ظ

همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو،شد فقط من… 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 12:01 ب.ظ

روی بی تابی ام، تاب میخورم تا بیایی… تو یک تنه؛ تمام، یکی نبود های قصه ای! همین… 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 12:02 ب.ظ

بایادتوزندگےکردن چہ کم خرج است.. نہ خواب مےخواهد.. نہ خوراک..  


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 30 تیر 1391

پیام های ارسالی: 65
اعتبار: 10

390 مرتبه در 103 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 663 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 03:14 ب.ظ

معلم گفت «الف» گفتم او. معلم گفت «ب» گفتم با او. معلم گفت «پ» گفتم پیش او. معلم گفت «ج» خواستم بگم جدایی گفت نگو!

 

در برابرم مشت میکنی… میپرسی: گل یا پوچ؟
در دلم میگویم: فقط دستانت….


چقدر دلم هوایت را می کند.حالا که دیگر هوایم را نداری...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 03:20 ب.ظ

حواست است

شهریور است

کم کم فکر باد و باران باش

شاید کسی تمام گریه هایش را برای پاییز گذاشته باشد


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...

<<    <      >    >>
   صفحه:
18 19 20 21 22 23 24 25 26 27  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   3 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*