صفحه:   24
نمایش:   691 - 720
تعداد کل صفحه:   47
تعداد کل موضوع ها:   1392


<<    <      >    >>
   صفحه:
19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 

یادداشت های خواندنی
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 11:14 ب.ظ


 

هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است

 


غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است

دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت

 


تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،

که در گرفته میان گریز و جا ماندن

 


در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟

بهانه های قدیمی هنوز بیدارند

 


برای من که غرورم شکسته این ننگی است

 


نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوانم

 


غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است

 


گذشته بودم و با خود خیال می کردم،

 


فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است

هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،

 


گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی است

دوباره بی تو من امشب عروج خواهم کرد

 


به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است!

مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 شهریور 1391 - 11:15 ب.ظ

در سر درس

 


معلم:

 


"بچه ها درس چه داریم"؟

 


"ریاضی"؟

 


"املا"؟...

 


همه گفتند: املا...

 


و شروع کرد معلم

 


بنویسید:

 


کسر بیچارگی ام ساده نخواهد گردید

 


تا که قصابی هست

 


مزه ی خار دهد

 


 

هر علف سبز به دندان بزی

 


کد خدا "یاد علی"

 


قاعده ی دزدی را

 


به مباشر آموخت

 


بنویسید مباشر سر خط.

 


و مباشر چه کسی ست؟

 


در سر گردنه

 


دزدی به دعا مشغول است

 

 

 

از خدا میخواهد

 


یکنفر پا بگذارد به کمین...

 


مهربان است خدا میدانم.

نقطه از اول خط

 


بنویسید:

 


فصل بارندگی ِخوبی بود

 


گرچه سیلاب،

 


فقط خانه ی مرجان را برد

 


در عوض پسته ی اٌستا اکبر

 


قلقلک میدهد احساس بنی آدم را

نقطه از اول خط

 


بنویسید:

 


پاسبان احمد اگر بیدار است

 


نه از آنروی که دزدی

 


به در ِ خانه ی ملت نرود!

 


فقط علت اینست:

 


که جناب ِخود او

 


مرشد دزدان باشد

 


نقطه از اول خط

 


بنویسید:

 


ساده است زندگی ملتِ ما

 


شکر ِخدا!

 


برج سازی ِ آقا،

 


حکم ِالهی دارد

 


من دعا خواهم کرد

 


عدد مرتبه اش تا که به پنجاه رسد

 


تا شفاعت بکند بلکه مرا آن دنیا

 


نقطه از اول خط

 


بنویسید...

 

مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 30 تیر 1391

پیام های ارسالی: 65
اعتبار: 10

390 مرتبه در 103 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 663 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 02:13 ق.ظ

هر ادمی که میرود یک روز....یک جایی....به یک هوایی.....بر میگرده.....همیشه یک چیز...برای جا ماندن هست....!!!!

حتی.....یک خاطره....!!!!

 

کوتاهترین فاصله برای گفتن دوست دارم یک لبخند است

یک دنیا لبخند برای تو


چقدر دلم هوایت را می کند.حالا که دیگر هوایم را نداری...
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 12:22 ب.ظ

سلام بر همه دوستای گلم

با عرض معذرت که من دوباره تو این قسمت برای نوشتن این مطلب مزاحم شدم : )

من از همگی ممنونم که برای دوستان ما دعا کردید ، بچه ها من که باورم نمیشه مرحبا به این مادر واااااااااااااااااای عجب صبوره ، همسرم امروز صبح زود رفت بندر و از اونجا زنگ زد که من با پگاه و حمید صحبت کنم .

کارا برعکس شده بود من گریه می کردم و پگاه صحبت می کرد ،بعدم حمید همینطور خیلی قشنگ به گفته خودشون پذیرفتن که خدا داده خودش هم صلاح دونسته بگیره .

وقتی قطع کردیم  دیدم منی که این چند روز فقط کارم گریه بوده چه آرامشی گرفتم .

البته دوستای دیگمون که از نزدیک دیدنشون اعتقاد دارن پگاه از شرایط طبیعی خارجه و اصلا اشک نمیریزه . که من امیدوارم واقعا صبوری باشه نه اینکه بعدا خدای نکرده مشکل پیدا کنه .

گفتم به همه اون دوستای خوبم که این مدت پیگیر بودن و نگران ،بگم که کارا برعکسه من از آرامش این مادر و پدر آرامش گرفتم .

مرسی از همه شما خوبان با همدردیهاتون : )

 

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 12:37 ب.ظ

امیدوارم هیچ راه نجاتی پیدا نکنید وقتی توی شادیهانون غرقید .......


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 12:50 ب.ظ

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.

ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.

ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.

ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.

ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.

ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 12:55 ب.ظ
دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد
.
باید ببندم کوله بار رفتنم را

مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
.
من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد

عمری که پایت سوختم قابل ندارد

.
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی
:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
.
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
.
شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 01:00 ب.ظ

شبا مستم ز بوی تو.. خیالم بازه روی تو
خرامون از خیال خود.. گذر کردم ز کوی تو

بازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق می شم کم کم
بذار دستاتو تو دستام.. عزیز هر دم، عزیز هر دم

گناه من تویی جادو.. نگاه من تویی هرسو
نرو از خواب من بانو.. تویی صیاد منم آهو

شب تنهایی زار و.. کسی هرگز نبود یار و
خراب یاد تو بودم.. تو بردی از نگات مار و

بازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق می شم کم کم
بذار دستاتو تو دستام.. عزیز هر دم، عزیز هر دم

 


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 8 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 49
اعتبار: 61

1582 مرتبه در 293 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2325 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 01:19 ب.ظ

دلتنگ تو امروز شدم تا فردا...

فردا شد و باز هم تو گفتی فردا...

امروز دلم مانده و یک دنیا حرف...

یک هیچ به نفع دل تو تا فردا...

 

ماندگار باشید.


بی انتهاترین جاده دنیا، جاده معرفت است و کمتر کسی قادر به پیمودن آن است... آهای تو که آخر جاده ای سلام...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 01:31 ب.ظ

 

هر وقت رسیدی آخر خط یادت باشه معلم کلاس اول می گفت نقطه سر خط...

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 01:34 ب.ظ

هر روز یه تولد دوباره هست ، وقتی پلک هایت باز میشه صبح یعنی یه فرصت دوباره دادن بهت


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 01:43 ب.ظ

عشق به معنای یاقتن انسانی بی نقص نیست بلکه بی قص دیدن انسانی ناقص است!!!


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 03:45 ب.ظ

این نوشته فقط برای اعلام حاضریه و معنی و مفهوم آن این است که حتی اگه فقط یکی دو نفر این دور و برها باشن، باز هم من میام چون از همون یکی دو نفر بوی خوب مهر و محبت خونه مونو میگیرم و شاد میشم.

اینجا منو یاد قسمتی از کتاب زیبای بابا لنگ دراز انداخت. تعطیلات کریسمس بوده و اکثر دانشجوها رفته بودن پیش خانواده هاشون و فقط عدهء کمی در خوابگاه مونده بودن. جودی برای بابا مینویسه: اینجا خیلی سوت و کوره. عمارتی که برای 400 نفر ساخته شده ولی فقط 9 نفر در اون زندگی میکنن، معلومه چه وضعیتی داره.

به نظر من هم الان خونه مون مثل یه قصر بزرگه که همهء اهالیش رفتن مسافرت و فقط چند نفری باقی موندن، تازه صاحبخونه موقع رفتن در بعضی از اتاقهای خونه رو قفل کرده و تصادفا اون اتاقها جزو جذابترین اتاقهای خونه مون هم هست! حالا باز خدا رو شکر که این اتاق موجوده و میشه در غیاب ادمین و دور از چشمش به جای دلنوشته ازش استفاده کرد!!!( شکلک چشمک)

البته خودم هم یه جورایی دارم از این تعطیلات لذت میبرم چون فقط روزی یکی دو بار میام اینجا و چند تا نامه هست که میخونم و چند تا پسته که ازشون لذت میبرم. در مجموع مرخصی بدی نیست! نکتهء جالب اینه که حتی تعداد ایمیلهام هم کم شده! انگار تعطیلات تابستونی نشر علی به جی میل هم سرایت کرده!

خب حالا این هم جهت رفع سوء تفاهم که یعنی من دارم موضوع مرتبط با اتاق یادداشتهای خواندنی مینویسم. اونایی که تا حالا نوشتم همش مقدمهء این یادداشت خواندنی بود ادمین جون، میدونی که در این تاپیک باید نوشته ها و شعرهای خیلی کوتاهمونو بنویسیم و من هم فقط دارم همین کارو میکنم!!! ببین:

"من در همهء آینه ها تو را میبینم، چرا که من دیگر نیستم، در تو حل شده ام!"


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 05:04 ب.ظ

پرواز هم

دیگر رویای ان پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید

تا بر این بالش

خواب دیگری ببیند.

سلام دوستان

خوبید ؟خوشید؟

اول که اعلام کنم : حاضر

دوم بگم که از بس تو این یه هفته یواشکی و با گوشی و هزار درد سر اومدم  ! حالا قدر عافیت و اسایش رو میفهمم و از این بابت سپاسگزار همسر جانم هستم که کارش با یکی دو غر کوتاه اندر مراجعه ی  مکرر من به این خونه ی مجازی میگذره! قربون مرامت همسری:))

سوم  من برگشتم اما با خودم مهمون هم اوردم یعنی من نیاوردم خودشون اومدن اونم برای ده روز یعنی دقیقا تا شب اول مهر!!!

یه وقت فکر نکنین من مهمون دوست نیستم !نه من عاشق مهمونم امممممممممممممممما قبول دارین که مهمون داریم تا مهمون دیگه؟:))))))))

چهارم من یه پیشنهاد به ادمین جان دارم یه تاپیک حضور وغیاب هم باز کنه تا ما تو این مدت بی تاپیک اقلا اونجا اعلام حضور کنیم و یه دو خطی !! بنویسیم .قول قول که فقط کوتاه وخوب و مهربونانه وصلح جویانه بنویسیم.

قربون همگی.نیلوفر

اینم برای رد گم کنی:

پیراهنت در باد تکان میخورد

این

تنها پرچمی ست که دوستش دارم!!


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 30 تیر 1391

پیام های ارسالی: 65
اعتبار: 10

390 مرتبه در 103 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 663 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 08:08 ب.ظ

خدایــــا !

خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !

جهنم تـــــر از نبــــودنش

جایـــی سراغ ندارم…

 
 



چقدر دلم هوایت را می کند.حالا که دیگر هوایم را نداری...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 11:10 ب.ظ


هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق
.
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق
.
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق
.
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
.
پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق !


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1391 - 11:32 ب.ظ

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 12:14 ق.ظ

در نهان به آنان دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکار از آنان که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهایی ما (دکتر شریعتی)!!!!!!!!!!!


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 12:18 ق.ظ

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش "علف هرز" و "گل سرخ" یکیست.

 

****

 

برایت دعا می کنم تا خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو می گیرد. (شریعتی)

 

****

 

برای جبران اشتباهات، به دوستانت همان قدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل می شوی.


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 12:21 ق.ظ


هر گلی پاسخ زمین است به آفتاب...

 

  

 

 

زمستانی نباش که بلرزانی

 

 

 

 

 

تابستانی نباش به بسوزانی

 

 

بهاری باش که برویانی


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 12:22 ق.ظ


خداوندا! دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها

 

 

 

یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان، یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی

 

کن


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 6 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: -9

231 مرتبه در 51 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 12:54 ق.ظ
در یکی از دبیرستان ها هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان

به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ”شجاعت یعنی چه؟”

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ”شجاعت یعنی این”

و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود!

اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و

همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره ۲۰ دادند .


فکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟

دکتر علی شریعتی

 
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 02:21 ق.ظ

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است

 

 

 وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد ،شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.

 

دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید

 


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 02:24 ق.ظ

ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛

گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !

هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛

کـــه دریـــده شـــده ایــــم

 

 


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 02:56 ق.ظ

سلام به همه دوستای خوب ودوست داشتنی

نمیدونم بعدازاین تعطیلات برای نوشتی این دلنوشته هاچندنفرمونوچندتاتذکرمیگیریم اماخوب ارزششوداره که یکم دردودل کنیم تازه پارتیمونم کلفته این دردودلومریم جون شروع کرده وفرنازجونم ادامه داده دیگه مشکلی نیست

راستش این چندروزانقدرکارداشتم که فکرکنم این تعطیلاته تالارلازم بود برام

امادردودل ....

هرچندمیدونم آقایونه تالارانگشت شمارن اماازهمون تعدادکم خواهش میکنم جبهه گیری نکنن!!

دیروزباهمه کاری که داشتم مجبورشدم یه سرم به بانک بزنم راستش یه ده سالی میشه که کله کارای بانکیه بابارومن انجام میدم همیشه ام ازاین موضوع  تعجب میکنم که چه طوری میتونه اینهمه کاروجمع کنه وتوی یه روزبهم بگه !!!!!!!!!

خلاصه رفتم بانک باحدود7تاکارمختلفه بانکی یکی ازصندوقدارالطف داره وکارمنوزودترانجام میده همونطورکه نشسته بودمو فرماروپرمیکردم یکی ازپشت سرم گفت :ای باباخوب بلدنیستین نیاین بانک یه ساعته منتظریما!!!!!!!!به محض اینکه سرموبلندکردم قبل ازاینکه ازروی صندلی بلندشم بنده خداآشنای ماگفت من معذرت میخام ازتون .هرچنداگراونم نمیگفت وقتی طرفودیدم جوابشوندادم چون اصلادرحده جواب دادن نبود

خلاصه دوباره نشستم اول گفتم الکی طولش میدم عصبی شه اماراستش اصلانمیتونستم تحملش کنم بااشاره گفتم اول کاراونوراه بندازن .اقای تحقیقی ام یه فرم دادبهش که روصندلی بغل دستی بشینه پرکنه .بچه هابخدامسخره نمیکنم امادوستایی که یکم ازکاربانکی سردربیارن میدونن یکی ازراحتترین کارااینه که یه چکوبرای حساب دیگه یه بانک دیگه چک رمزداربگیری امااین جناب بلدنبودچیکارکنه !!!!!!!!!!انقدرسوال کردکه بنده خداگفت بدیدایشون پرکنن (یعنی من)اونم بایه تمسخر خاصی فرموگذاشت جلوم وگفت اگرزحمتی نیست

منم برااینکه حرف مفت نزنه ومجبورنشم جوا ب بدم پرکردموباکارای خودم گذاشتم رومیزبعدشم زوداومدم بیرون

اماازاونروزهمش این تومخمه که چی به این مردااجازه میده که انقدرراحت کارهارومردونه زنونه کنن ؟کی بهشون این حقوداده که توهرکاری اظهاره نظرکنن ؟ چراقول،، مردونه اشومیشه روش وایسادوحرف، مردونشومیشه روش حساب کرد؟به خاطرصدای کلفت یاریش وسبیل یاشایدم بخاطراین غروره بی حدوحساب که اصلامعلوم نیست ازکجاانقدری شده !!!!!!!!! البته این دوست عزیزمون ابروهاش خیلی قشنگترازمن بود وفکرکنم فقط آرایشش کمتربود البته بازم عصبانی بودم مطمئن نیستم!!!

همسره بنده میگه چون توحساسی این مورداپیش میاداماهممون میدونیم ایناتوجیجه واقعیتایی که هرروزحتی اگربراخودمون پیش نیادبراافراده دیگروشاهدیم


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 6 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: -9

231 مرتبه در 51 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 02:57 ق.ظ

من چرا آمده ام روی زمین؟

در یکی روز عجیب ، مثل هر روز دگر ، خسته و کوفته از کار ، شدم منزل خویش.

منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان ، چند روزی است مسافر هستند توی یک شهر غریب.

فرصتی عالی بود ، بهر یک شکوه ی تاریخی پر ردر از او........... .

من چرا آمده ام روی زمین؟

پس به فریاد بلند حرف خود گفتم من:

با شما هستم من !

خالق هستی این عالم و آن بالاها.......... !

من چرا آمده ام روی زمین؟

شده ام بازیچه؟                      که شما حوصله تان سر نرود؟

      بتوانید خدایی بکنید؟                    و شما ساخته اید این عالم،

با همه وسعت و ابعاد خودش،                تا به ما بنمائید،

                                    قدرت و هیبت و نیروی عظیم خودتان؟؟؟

هیبتا،                  ما همگی ترسیدیم!                       به خداوندیتان،

     تنمان میلرزد...........!

چون شنیدیم ز هر گوشه کنار، که شما دوزخ سختی دارید،........

آتشی سوزنده و عذابی ابدی!

و شنیدیم اگز ما شب و روز،             ز گناهان و ز سر پیچی خود توبه کنیم،

چشممان خون  بارد و بساییم به خاک درتان پیشانی،

       و به ما رحم کنید ،            و شفاعت باشد و صد البته کمی هم اقبال،

حور و پردیس و پری هم دارید...........

تازه غلامان هم هست ،                     چون تنوع طلبی آزاد است!

من خودم می دانم که شما از سر عدل ، بخت و اقبال مرا قرعه زدید،

       همه چیز از بخت است!             شده ام من آدم ،

اشرف مخلوقات،(راستی حیوانات ، هر چه کردند ندارد کیفر؟)

داشتم خدمتتان می گفتم،                قسمتم این بوده،

جنس من مرد شده !            آمدم من دنیا،               مرز سال دو هزار.

قرعه ام این کشور و همین شهر و دیار،

پدرم این بوده،                     که به من گفت: پسر ! مذهبت این باشد !

را و رسم و روشت این باشد !

سر نوشتم این بود . 

هر چه شد قرعه ی من این آمد!

راستی باز سوای دارم،                   بنده را عفو کنید.

توی آن قرعه کشی                       ناظری حاضر بود؟

من جسارت کردم ، آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست

ولی می گویم: من شنیدم که کسی این میگفت:

چشم تنها ز خودش بی خبر است،

                         چشم را آینه ای می باید ، تا خودش دریابد،

تا بفهمد ه چه رنگی دارد، تا تواند ز خودش لذت کافی ببرد

عجبا.  فهمیدم، شده ام آینه ای بهر تماشای شما!

به شما بر نخورد.....؟               از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز؟

ضلم و جور ستم آینه را میبینید؟

شاید این آینه ، معیوب و کج است، خط خطی گشته و پر گرد و غبار!

یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید!

                         ور نه ساحتتان ، این همه زشتی و نا زیبایی؟

کمی از عشق بگوییم با هم.

          عرفا می گویند ، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل،

خلق نمودی بنده!

عجبا !            عشق ما یک طرفه ست!

به چه کس گویم من؟

می شود دست ز من برداری؟                       بی خیالم بشوی؟

زورکی نیست که عاشق شدن ما برهم!

                      من اگر عشق نخواهم چه کنم؟

بنده را آوردی ، که شوم عاشق تو؟

             که برایت بشوم واله و حیران و خراب؟

مرحمت فرموده، همه عشق و می ساغر خو را تو ز ما بیرون کش !

عذر من را بپذیر.

                  این امانت بده مخلوق دگر!

می روم تا کپه ام بگذارم.

صبح باید بروم بر سر کار ، پی این بدبختی، پی یک لقمه نان!

به گمانم فردا، جلوه عشق تو را می بینم،

                     در نگاه غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده.........!

خوش به حالت که غمی نیست تو را، نه رئیسی داری، نه خدایی عاشق ، نه کسی بالا دست!

تو و یک آینه بی انصاف!                     کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.

                  وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی؟
خواب سنگین به سراغم آمد.                    کم کمک خواب مرا پوشانید.

نیمه شب شد و صدایی آمد،

                  از دل خلوت شب،

                              از درون خود من.

    من خدایت هستم

هر چه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.

تو خود خواسته ای تا باشی!

   به همان خنده ی شیرین تو سوگند که تو ، هر چه را می بینی،

                ذهن خلاق خودت خلق نمود.

  هر چه را خواسته ای آمده است.                      من فقط ناظر بازی تو ام.

منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی!

تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه،                  ز ته دل ، ز درون،

                 خواهشی نا محسوس ، نه به فریاد بلند،

بلکه از عمق وجود ، ز برای عدم خود بنما ،

                              تو همان لحظه دگر نابودی، به همان سادگی آمدنت.

خواهش بودن تو ، علت خلق همه عالم شد.

تو به اعماق وجودت بنگر،           ز چه رو آمده ای روی زمین؟

پی حس کردن و این تجربه ها.

                      حس این لحظه ی تو ، علت بودن توست!

تو فقط لب تر کن، مثل آن روز نخست،

               هر چه را می خواهی ، چه وجود و چه عدم ، بهر تو خواهد بود .

                                              در همان لحظه ی آن خواستنت.

و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟

           دلبرم حرف قشنگت این بود.

           شهر زائیده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم،

                                        و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.

پدرم آن آقا،                    خلق و خویش و روشش ، میراثش،

          همه اش راه مرا می سازد.

 بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.

                      همه را با وسواس تو خودت آوردی. همه را خلق نمودی همه را.

تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی، من شدم عاشق تو.

             دست من نیست، تو را می خواهم،

                                به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای ،

شر و بی حوصله و بازیگوش،                    مثل یک بچه پر جوش و خروش،

           نا سزا گفتن تو باز مرا می خواند،                که شوم عاشق تر،

هر چه معشوق به عاشق بزند حرف درشت،

                          رشته عشق شود محکمتر......... !

در بازی ست به من سر نزدی!

   نگرانت بودم ، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!

به آواز بلند ، رمز شب را گفتی:

                      "من چرا آمده ام روی زمین؟"
باز هم یادم باش !                  مبر از یاد مرا

         همه شب منتظر گرمی آغوش توام.

 عشق بی حد و حساب من تو بهر تو باد.............!

خواب من خواب نبود                  پاسخی بود به بی مهری من،

       پاسخ یک عاشق................

به خداوند قسم ، من از آن شب،

دل خوب باخته ام بهر رسیدن

               به عزیزم به خدا

عضو سایت تاریخ عضویت: 6 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: -9

231 مرتبه در 51 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 03:12 ق.ظ

دیگه خیلی ازمردها فقط لقب مردرو یدک میکشن!!ابروهای تمیزشده,اونم چه تمیزی!موهای رنگ شده!لباس های فوق العاده جلف,حتما نشونه مردونگی هم یقه روتاوسط شکم بازکردن وزنجیرانداختنه!!اگه توی دیکشنری وجوداین نوع مردها بگردی کلمه ای بنام غیرت یافت نمیشود تازه لذت هم میرن که همسرشون بابدترین وضع ظاهربشه وجلب توجه کنه ودرعمل هم میشن مثل اون اقایی که سمیه جون باهاش برخوردکرده!

البته ناگفته نماندکه هنوزمردبه معنای واقعی کم نداریم وخداروشکرنسلشون هنوزمنقرض نشده.

عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 شهریور 1391 - 05:58 ب.ظ

با درود

در مورد صحبتهای سمیه کلی حرف دارم  اما  چون ادمین جان هر آن ممکنه با اون خودکار قرمزش یه خط رو اسمم بکشه چیزی نمیگم.

به امید این که خدا همه ی انسانها رو به راه راست هدایت کنه مخصوصا  م. ر. د . ه. ا  رو:)))

قربون شما.نیلوفر


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 24 شهریور 1391 - 03:45 ب.ظ

قابل توجه دوس جونای محترم.

خواهشاً همه ی کسایی  که جسارت به خرج میدن و میان این جا دلنوشته می نویسن. خودشون دو روز بعد که همه ی بچه ها اومدن، نوشته اشونو خوندن و حالشو بردن، تا ادمین نیومده و جنجال به پا نکرده حذفش کنن. مهم نوشتن و خالی شدن دلمونه وگرنه موندنش زیاد لزومی نداره، درسته؟؟

ممنون . دوستتون دارم.


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 24 شهریور 1391 - 04:41 ب.ظ

این امتحان زندگی
بزرگترین عیبش اینه که : اگر چیزی ام بلد نباشی
تا آخرجلسه باید بشینی ....


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...

<<    <      >    >>
   صفحه:
19 20 21 22 23 24 25 26 27 28  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   3 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*