صفحه:   26
نمایش:   751 - 780
تعداد کل صفحه:   47
تعداد کل موضوع ها:   1392


<<    <      >    >>
   صفحه:
21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 

یادداشت های خواندنی
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1391 - 10:29 ب.ظ

گاهی بــه خـــاطـرم مـــانـدن را تـحـمــل کن.... رفتن از دست "همـــه" برمی آید


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1391 - 10:30 ب.ظ

مرا چه به دوام آوردن...

وقتی زانوهایم از نداشتنت میلرزد

حالا...

اعتراف میکنم تا بدانی

من حریف نبودن تو نیستم

مثل همیشه وقف چشمانت


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1391 - 10:32 ب.ظ

گاهی گمان نمیکنی ولی می شود
گاهی نمیشود، نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود
گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود..... " دکتر شریعتی"

آرزویم این است :"آرزویت ساکن کوچه بن بست نباشد هرگز...."

 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1391 - 10:34 ب.ظ

عشق یعنی چون خورشید تابیدن بر شب های دوست
و چون برف ذوب شدن به غم های دوست


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 15 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 59
اعتبار: 28

1181 مرتبه در 208 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1032 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1391 - 11:37 ب.ظ

گه گاهی به خنده میشنوم که دگر بهر عشق جایی نیست!!!

دورۀ عشق و عاشقی طی شد،بهر این حرفها مجالی نیست!!!

گه گاهی هنوز میشنوم که مگر دل هنوز بی تاب است؟!

عده ای هم به خنده میگویند...فکر نان باش که خربزه آب است!!!


جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.
عضو سایت تاریخ عضویت: 15 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 59
اعتبار: 28

1181 مرتبه در 208 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1032 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 شهریور 1391 - 11:53 ب.ظ

کسی رو برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشه،تا مجبور نباشی برای اینکه تو قلبش جا بگیری خودتو کوچیک کنی

**************************************************************************************************************************

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند...چه تلخ است قصۀ عادت!!!

**************************************************************************************************************************

دوستی مثل ایستادن روی سیمان خیسه که هر چی بیشتر بمونی رفتنت سخت تره!

 


جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 01:06 ق.ظ

سلام به همه دوستان گل وسنبل

دلم براتون بگه دارم ازخستگی هلاک میشم امروزاز9صبح بافسقلی رفتیم خرید تا10شب !!!!!!!!اومدنی گریه ام گرفته بود ازبس دنبالش توخیابون مسابقه دودادم یعنی آبروحیثیتم رفت 3تاشیشه آب معدنیه کوچیک توی 3تااتاق پرومختلف خالی کردکلی چیپسوپفکوبیسکوییت وپفیلاریخت وسط پاساژکه مثلابازی کنه البته منه بدبختم دنبالش جمع میکردما...خلاصه که امروزبه این نتیجه رسیدم اگربه مشکل مالی خوردم حتمامیتونم توشهرداری استخدام شم چون یکی ازاستعداداموشناختم!!!نظافته معابرعمومی

تازه اومدم خونه دوستان منتظرکلی برام پشت چشم نازک کردن که بچه روبردی هلاک کردی بابامسلمون من هلاک شدم نه اون!!!!!!!!!!!!!

تاعروسی این داداشه گرامی بنده چه روزگاری خواهم کشیدبااین همه کاروخریدوفسقلی لازم به ذکره که قبل ازاین کسی نگه نمیداشت که شیطونه الان خودش نمیمونه مامان شناس شده شانسه من

هم اکنون نیازمنده یاریه سبزتان هستیم 

بنیادکمک به مادرانه بی نوا


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 01:09 ق.ظ

راستی یه چیزی میگم این دردودلای اینجاروپاک نکنیم شایدبعدازتعطیلات طی درخواستهای متمادی ازادمین بزرگ راضی شدبرامون ببره تودلنوشته


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 09:19 ق.ظ

اصلا کی گفته ما اینجا درددل مینویسیم سمیه جون؟ من یکی که یادداشت خوندنی مینویسم، ببین:

در خرابات مغان نور خدا میبینم

وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم

اما در مورد خرید و فسقلی اعلام آمادگی میکنم برای هر گونه یاری سبز، بنفش، قرمز، سیاه، طلایی و حتی شیری!!!!

میتونی وروجک مورد نظرو بذاری پیش من البته روزایی که کلاس ندارم، دو عدد دخمل ملوس هم آماده به خدمتن و چنان با بازی خسته اش میکنن که یادش بره مامان کیه! البته این خصوصیت آقایون هم هست که وقتی دخمل خوشگل میبینن مامان یادشون میره!!!!!

حالا خریدی یا نه؟ دیشب اون دو تا دختر مورد بحث تا ساعت 1 نصفه شب من بیچاره رو بیدار نگه داشتن که از تو اینترنت پشت مدل لباس فلان هنرپیشهء خارجکی رو براشون پیدا کنم و الان هم اونا خوابن و من بدبخت سر کلاس! بعد از ظهر هم باید بریم براشون پارچه بخریم و روزهای بعد باز اونا خوابن و من پشت چرخ خیاطی! امان از دست این عروسی داداش تو!


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 دی 1390

پیام های ارسالی: 107
اعتبار: 84

1949 مرتبه در 357 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1174 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 10:41 ق.ظ

سلام سمیه جون فرناز جونم

منم یه جورایی یادداشت های خواندنی مینویسم :

چند روزه فرزانه رفته دلم براش تنگ شده

کلی کار و خرید مدرسه بچه ها  سرم ریخته

حتی وقت سر خاروندنم برام نمونده

تولد دخترمم قوز بالاقوزش کرده

روی کمکم  حساب بکن سمیه

اگه دلت میخواد ماهان سالم بمونه

اینکارو نکن این یه ریسکه :)))

اینم نوشته های خواندنی من با قافیه بدون ردیف و ریتم ببخشید :)) فقط قافیه شو رعایت کردم :))))


هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 12:54 ب.ظ

                                       دلم گرم خداوندیست...

 

 که با دستان من گندم برای یا کریم خانه میریزد،

 

 چه بخشنده خدای عاشقی دارم!

 

که می خواند مرا با آنکه میداند گنه کارم،

 

دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم...

 

ای دوست برایت من خدا را ارزو دارم


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 01:03 ب.ظ

دیشب گرسنه بود

 

کودکی که مرد

چه آسان به خاک پس دادیمش

و چه دردناکتر از مرگ او

داستان مادرش که برای خریدن فرص نانی تن به هرزگی داد

آنهم نه از روی هوس.  از روی اجبار

همسایه اش زیارتش قبول

مکه رفته بود...


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 01:19 ب.ظ

شب از نیمه گذشته بود. پرستار به مرد جوانی که آن طرف تخت ایستاده بود و با نگرانی چشم به پیر مرد بیمار دوخته بود نگاهی انداخت.

پیر مرد قبل از اینکه از هوش برود مدام پسر خود را صدا میزد.

پرستار نزدیک پیر مرد شدو آرام در گوش او گفت:” پسرت اینجاست او بالاخره آمد.”

بیمار به زحمت چشمانش را باز کردو سایه ی پسرش را دید که بیرون چادر اکسیژن ایستاده بود.

بیمار سکته قلبی کرده بود و دکتر ها دیگر امیدی به زنده ماندن او نداشتند.

پیر مرد به آرامی دستش را دراز کرد و انگشتان پسرش را گرفت. لبخندی زد و چشمانش را بست.

پرستار از تخت کنارکه دختری روی آن خوابیده بود یک صندلی آورد تا مرد جوان روی آن بنشیند.

بعد از اتاق بیرون رفت.در حالی که مرد جوان دست پیر مرد را گرفته بود و به آرامی نوازش می داد .

نزدیک های صبح حال پیرمرد وخیم شد. مرد جوان به سرعت دکمه های اضطراری را فشار داد.

پرستار با عجله وارد اتاق شد و به معاینه بیمار پرداخت ولی او از دنیا رفته بود.

مرد جوان با ناراحتی رو به پرستار کرد و گفت:” ببخشید این پیر مرد چه کسی بود؟؟

پرستار با تعجب گفت: “مگر او پدر شما نبود؟

مرد جوان گفت:

نه دیشب که برای عیادت دخترم آمدم برای اولین بار بود که او را دیدم.”

بعد به تخت کناری که دخترش روی آن خوابیده بود اشاره کرد.

پرستار با تعجب پرسید:

پس چرا همان دیشب نگفتید که پسرش نیستی؟

مرد جوان پاسخ داد:

فهمیدم که پیر مرد می خواهد قبل از مردن پسرش را ببیند ولی او نیامده بود.آن لحظه که دستم را گرفت فهمیدم که او آنقدر بیمار است

که نمیتواند مرا از پسرش تشخیص بدهد . من میدانستم که او در آن لحظات چه قدر به من احتیاج دارد


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 02:05 ب.ظ

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می اتگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدایی را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟؟

                                                                                                                                                                              سهراب سپهری


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 7 شهریور 1391

پیام های ارسالی: 5
اعتبار: 5

142 مرتبه در 18 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 92 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 05:18 ب.ظ

عشق، سه حرف بی ربط ،اما در کنار هم.

عشق ، سه واژه واژگون، اما برای هم.

عشق ، کلمه ای کوتاه ، اما به وسعت روح کهکشان.

عشق، الفبای یخ زده بر روی کاغذ،

اما آتشی گرم برای روح حوا.

عشق ، دوست داشتن من برای تو ،

اما نتظار فرو رفتن در تو برای من...

 

 

 

 

 


عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان ، آب را پر از بوسه های بی پاسخ می کند...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 07:30 ب.ظ

خیال می کردم که دیگر تمام شده است.....

اما امروز فهمیدم این فکر خیالی بیش نیست.......

که حتی با یک نشانی کوچک از او هنوز دلم به درد می آید    (بقیه حرفاشونو زدن منم ریسک کردم.... )


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 07:37 ب.ظ

انسان برای موفقیت به دنیا میآید ، نه برای شکست . . .


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 07:42 ب.ظ

آن که میخواهد روزی پرواز عشق را تجربه کند ، نخست باید روی پای خود ایستادن

را بیاموزد ، پرواز را که با پرواز آغاز نمیکنند. . .


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 07:46 ب.ظ

باران باش و ببار ، نپرس پیاله های خالی از آن کیست . . .

 

****


وقتی کسی صادقانه بهت عشق هدیه میکند  و تو پس میزنی

منتظر باش تا قلبتو به کسی هدیه کنی و اون تو رو پس بزنه . . .


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 07:51 ب.ظ

*عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی*

 

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند

اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد

به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید  و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند...


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 08:00 ب.ظ


در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ولی در نماز پایان است شاید این به این معناست که پایان نماز آغاز دیداریست !............


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 08:08 ب.ظ

کسی دیگر نمیکوبد در این خانه ی متروک ویران را کسی دیگر نمیپرسد چرا تنهای تنهایم و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمیماند و من گریان و

نالانم و من تنهای تنهایم درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 6 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: -9

231 مرتبه در 51 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 10:45 ب.ظ

مگسی را کشتم

" مگسی را کشتم


  نه به این جرم که حیوان پلیدی است 


  بد است


 و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است


  طفل معصوم به دور سر من میچرخید


  به خیالش قندم


  یا که چون اغذیه مشهورش تا به این حد گندم!!!


  ای دو صد نور به قبرش بارد


  مگس خوبی بود


  من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد


مگسی را کشتم ...!

عضو سایت تاریخ عضویت: 6 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: -9

231 مرتبه در 51 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 26 شهریور 1391 - 11:13 ب.ظ

 تعجب می کنم از افرادی که  حرف زدن با دهان پر را زشت می دانند اما حرف زدن با سرهای خالی را نه!

 زنی که زیبایی اندیشه داشته باشد . زیبایی بدنش را به نمایش نمی گذارد


 کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

دکتر علی شریعتی

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1391 - 01:24 ق.ظ

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که من با این دل، بی آرزو عاشق شدم

با آنهمه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم

ای وای اگر صیاد من

غافل شود از یاد من

قدرم نداند

فریاد اگر از کوی خود

وز رشته ی گیسوی خود

بازم رهاند

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم؟

گر شکوه ای دارم ز دل، با یار صاحبدل کنم

وای به دردی که درمان ندارد

فتادم به راهی که پایان ندارد

از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزل کنم

وای به دردی که درمان ندارد

فتادم به راهی که پایان ندارد

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که در گرداب غم، از فتنه ی گردون رهی

افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم...


insta:behzadabedini
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1391 - 01:54 ق.ظ

 

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1391 - 10:36 ق.ظ

گاهے سکــــــــوت ، همان دروغ است !
کمـــے شیک تر، روشنفکــرانـه تر
و با مسئولیت کمتر.................. 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1391 - 10:37 ق.ظ

درد را با چه اندازه می گیرند ؟
درد دارم ؛ از اینــجا تا تـــــو ! 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1391 - 11:23 ق.ظ

کسی چه میداند که امروز چند بار فرو ریختم از دیدن کسی که تنها لباسش شبیه
" تو " بود...!

 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 شهریور 1391 - 11:24 ق.ظ

من دیوانه نیستم
فقط کمی تنهایم
همین!
چرا نگاه می کنی؟
تنها ندیده ای؟
به من نخند
من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم…

 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد

<<    <      >    >>
   صفحه:
21 22 23 24 25 26 27 28 29 30  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   2 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*