سلام دوستان
من امشب خیلی شنگولم! آخه همین الان برگشتم خونه. از صبح رفته بودم کرج خونهء داداشم. این محبوبترین داداشمه و زنش هم همیشه برام عین یه خواهر بوده و هست و بچه هاش هم اختلاف سنیشون با من حدود چهارده پونزده ساله و البته کوچیکترینشون هم 4 سال از مریم بزرگتره و خیلی رفیقن. همیشه خونه شون تا آخرین حد ممکن خوش میگذره و من بعد از برگشتن حسرت روزهای خوبی رو میخورم که بابام زنده بود و خونهء همه مون کرج بود و از این دور هم بودنهای دلچسب زیاد داشتیم....
کلی خرید متفرقه داشتم از پارچه بگیر تا خرده ریزهایی که همیشه قبل از شروع سال تحصیلی تو خونهء محصل دارها باید انجام بشه که امروز دسته جمعی رفتیم اکثرشو خریدیم و الان از خستگی دارم میمیرم ولی خیلی هم سرحالم چون روحیه ام در بهترین وضعیت ممکنه. مخصوصا آخرین عضو خونهء داداشم که اولین نوه شه و الان 4 ماهشه هم که از صبح یه سره بغلم بوده و حسابی باهاش حال کردم!
اگه فکر کردین من دارم دلنوشته مینویسم سخت در اشتباهین! اینا همه مقدمه ای بود که برسیم به مبحث جالب یادداشتهای خواندنی. این شعرو گوش کنین:
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
این از سروده های خودمه. خب بابا، چرا داد میزنین؟ صبر کنین بقیه شو بگم تا موضوع براتون روشن بشه. درسته، همه جا نوشته این شعرو حافظ سروده. من هم قبلا یعنی حدود 600-700 سال قبل اسمم حافظ بوده، بعد که ثبت احوال در اومد، بابام رفت گفت حافظ اسم پسره و دختر من اشتباهی اسمش ثبت شده و خلاصه بعد از کلی دوندگی اداری اسم منو تغییر دادن و گذاشتن فرناز، ولی شعرهایی که قبل از تغییر نام سروده بودم، به همون اسم حافظ باقی موند.
حالا خوشتون اومد که امروز هم یادداشت خوندنی براتون نوشتم هم از نزدیک با یکی از شعرای نامدار آشنا شدین؟؟؟؟
من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.