این داستان مورد علاقمه امیدوارم شماها هم خوشتون بیاد.

شیطان مسئول فاصله هاست

گفت:کسی دوستم ندارد.می دانی چه قدر سخت است،این که کسی دوستت نداشته باشد؟

تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی . حتی تو هم بدون دوست داشتن...!

خدا هیچ نگفت.

گفت:به پاهایم نگاه کن ! ببین چه قدر چندش اور است . چشم ها را ازار می دهم. دنیا را کثیف می کنم. ادم هایت از من می ترسند. مرا می کشند. برای اینکه زشتم. زشتی جرم من است .

خدا هیچ نگفت.

گفت:این دنیا فقط مال قشنگ ها است. مال گل ها و پروانه ها . مال قاصدک ها. مال من نیست.

خدا گفت : چرا مال تو هم هست.

خدا گفت:دوست داشتن یک گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندان سختی نیست. اما دوست داشتن یک سوسک،دوست داشتن تو کاری دشوار است.

دوست داشتن،کاری است اموختنی،و همه کس ، رنج اموختن را نمی برد.

ببخش ، کسی را که تو را دوست ندارد،زیرا که هنوز مومن نیست،زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته،او ابتدای راه است.

مومن دوست می دارد.همه را دوست می دارد.زیرا همه از من است. و من زیبایم و زیبایی،چشم های مومن جز زیبا نمی بیند.زشتی در چشم هاست.در این دایره،هر چه که هست، نیکوست.

ان که بین افریده های من خط کشید شیطان بود. شیطان مسئول فاصله هاست.

حالا،قشنگ کوچکم! نزدیک تر بیا و غمگین مباش.

قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ نیندیشید که نازیباست.

                                                                                                                                                            عرفان نظر اهاری

من صبورم اما ...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم می بندم!

من صبورم اما ...

چقدر با همه ی عاشقی ام محزونم!

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم!

من صبورم اما ...

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم

من صبورم اما ...

آه ... این بغض گران صـــــــــــــــــبر چه می داند چیست ...!!

خدایا....!

                یاری کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبادت و

                                      برکنارم دار در آن از بیهودگی و گناهان  و

                                                      روزیم کنم در آن یادت را برای همیشه به توفیق خودت

                                                                                                                              ای راهنمای  گمراهان

 سلام

مادر.....واژه قشنگیه.....دلم میخواست میتونستم دوباره ازش استفاده میکردم....

برای روح پاک مادرم و مادر نویسنده تازه کار ومادر بهزاد و همه مادرای عزیز و فداکار این سایت...به خانم امیر جهادی که هوای دختراشو داره...به سمیه عزیز که دلواپس ماهانشه....به گندم و زری عزیزم که بدون بچه هاشون نمیتونن زندگی کنن...به خانم نخعی عزیز که دوست دختراشه ...به محیا  گل که تازه داره مامان میشه...به بهار گل....به مریم جون احمدی ...به سمانه عزیز .... به نیلوفر مهربون و..........همه مادرای همیشه دلواپس......

....از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند
و شش جفت دست داشته باشد
فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد
گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟....

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند
این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها
خداوند سری تکان داد و فرمود : بله
یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید
از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد
و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند
بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد
این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید
خداوند فرمود : نمی شود
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد
اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی
بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد
فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد
ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده ایدخداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است
فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟
خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش
فرشته متاثر شد.
شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند
همواره بچه ها را به دندان می کشند
سختی ها را بهتر تحمل می کنند
بار زندگی را به دوش می کشند
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند
وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند
وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند
وقتی خوشحالند گریه می کنند
و وقتی عصبانی اند می خندند
برای آنچه باور دارند می جنگند
در مقابل بی عدالتی می ایستند
وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند
بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند
برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند
بدون قید و شرط دوست می دارند
وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
در مرگ یک دوست، دل شان می شکند
در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند
با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند
...

     خدایا........!

                      روزیم گردان در این ماه مهرورزی نسبت به یتیمان 

                                           و اطعام گرسنگان را نصیبم کن

                                                          و نیز آشکار سلام کردن به دیگران را

                                                                                  و همنشینی با کریمان

                                                                                                  به فضل و کرمت ای پناه آرزومندان

می گفتی دوستم داری به تعداد قطره بارانی که به صورتت می چکد.

و من هم دوستت دارم اما

بدون توجه به چتری که بالای سرت گرفتی...!!!

ماندگار باشید.

آدمها رسمشونه پابند دلدار نمیشن  ، خوب گرفتار میکنن اما گرفتار نمیشن ، آدمها رسمشونه شاخه به شاخه می پرن ، دل رو بیمار میکنن ، اما پرستار نمیشن ..

• گاهی خراب کردن پل ها چیز بدی نیست ، چون باعث میشود نتوانید به جایی برگردید که از همان ابتدا هرگز نباید قدم می گذاشتید.

خدایا گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک این تو نیستی که بزرگ میشوی و کوچک این منم که گاهی نزدیک میشوم و گاهی دور...

"تنهایی" را ترجیح میدهم به "تن" هایی که روحشان با دیگریست !!!

خود کلمه ی ( نخستین عشق ) مفهومش این است که میبایست پایان یابد !!

پسر فقیری که ازراه فروش خرت و پرت در محلات خرج تحصیل خود را بدست می آورد، یک روز به شدت دچار تنگ دستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت در حالی که گرسنگی به او فشار می آورد تصمیم گرفت از خانه ی بعدی تقاضای غذا کند، با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، او به جای غذا تنها یک لیوان آب خواست.

دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است به همین دلیل برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد، پسرک شیر را سرکشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ، مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم...

پسرک که هاوارد نام داشت پس از ترک خانه نه تنها ازنظر جسمی خود را قویتر حس می کرد بلکه ایمانش به خداوند و انسان های نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.

سالها بعد...

زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد، پزشکان از درمان وی عاجز شدند، او را به شهر بزرگتری منتقل کردند. دکتر هاوارد برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد، وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود را شنید برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت، مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هرچه در توان دارد برای نجات وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید، زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود، او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند، نگاهی به صورتحساب انداخت... جمله ای به چشمش خورد" همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخت شد ................................................... امضا: دکتر هاوارد"

زن مات و مبهوت مانده بود به یاد آنروز افتاد، پسرکی برای یک لیوان آب در خانه او را به صدا درآورده بود و او درعوض برایش یک لیوان شیر آورد

اشک از چشمان زن سرازیر شد، فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلب ها و دست های انسان ها جریان دارد.

" از هر دست بدی، از همون دست میگیری... پس تو نیکی کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز"

ماندگار باشید.

سلام سحر عزیزم. منم خیلی خوشم اومد ادامه بده عزیز دلم.

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد!!!

می آیی
یقین دارم که می آیی
زمانی که مرا در بستر سردی میان خاک بگذارند، تو می آیی
یقین دارم که می آیی
پشیمان هم...
دو دستت، التماس آمیزمی آید به سوی من ولی پر می شود از هیچ
دستی، دست گرمت را نمی گیرد
صدایت در گلو بشکسته و آلوده با گریه
به فریادی مرا با نام می خوانی و می گویی که اینک من!
سرم بشکن
دلم را زیر پا له کن
ولی برگرد...

خدای من خداییست که ...

اگر سرش فریاد کشیدم ؛

به جای اینکه با مشت به دهانم بزند ،

با انگشتان مهربانش نوازشم می کند ...

و می گوید : میدانم جز من کسی نداری !!!

سلام دوستان متن پایین رو از مجله "راز" نوشتم گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد

زنده باد مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک می کنه...

زنده باد اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیست خودشون کجا درددل می کنن...

زنده باد اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه...

زنده باد مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد، اولین کسی که از اون غذا دوست نداره، خودشه...

زنده باد همه ی اونایی که خطشون اعتباریه اما معرفتشون دائمیه...

زنده باد اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و می دونن تو خونه ای که بزرگترها کوچیک بشن؛ هرگز بزرگ نمی شن...

زنده باد کسی که دید بغلیش تو تاکسی پول نداره، به راننده گفت: پول خرد ندارم، کرایه همه رو حساب کن...

زنده باد بیل! که هرقدر بره تو خاک، براق تر میشه...

زنده باد حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون می مونن زنگ می زنن همدیگه رو ول نمی کنن...

زنده باد کسی که وقتی بهش زنگ می زنی و خوابه، واسه اینکه دلت رو نشکنه میگه: خوب شد زنگ زدی؛ باید بیدار می شدم...

در آخر زنده باد تو، که بهترینی...

ماندگار باشید.

این جمله دکتر شریعتی میتونه وصف حال خیلی از ماها باشه....

    هیچگاه از مشکلات زندگی شکایت نکن,کارگردان خوب نقش های دشوار را به بازیگران خوب میسپارد,مشکلات انسانهای بزرگ را متعالی میکند و         انسانهای  کوچک را متلاشی..... ....... .......

                                               در مشکلات گاهی باید سکوت کرد,شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد.

در روزگاری که لبخند آدمها بخاطر شکست توست ، برخیز تا بگریند آدمها ( کوروش کبیر )

خدا را گفتم اگر سرنوشت را تو نوشته ای دیگر چرا دعا کنم؟

خدا گفت: شاید نوشته باشم، هرچه دعا کند...

ماندگار باشید.

گاهی عطش تمام وجودت رو میگیره احساس میکنی هرچقدرآب بنوشی عطشت کم نمیشه با اینکه میدونی هرجرعه ای که سرمیکشی جرعه بعدی روباید سربکشی ولی بازهم به جرعه های پی درپی اعتماد میکنی همه فکروذکرت میشه آبی بی آلایش آب و نیلی پرمعنی قطره ها، پشت به پشت لیوان رو پروخالی میکنی شاید.......

دوست داشتن روتجربه کردی؟عشق روامتحان کردی؟بااینکه میدونی هرلحظه ای که میگذره تنهایی عمیق تری درکمین لحظه هاته بازهم از رو نمیری منتظر برای یه اتفاق تازه ای کاش ها رو ورق میزنی و دفترخاطرات عمرت رو سیاه میکنی و به خودت تلقین میکنی که امروز فرق داره......

واقعا فرق داره؟نه .خوب که نگاه کنی تازه می فهمی هرروز دیگه یه روز تازه نیست یه تکرار خسته کننده و بی معنی بیشتر نیست هرچی بیشتر میمونی بیشتر دلت واسه خودت تنگ میشه واسه همون آدمی که از قید وبند هرخاطر و خاطره ای ازاد بود، به خودت وعده های بی نهایت سرخرمن میدی.دلداری های صدتایه غازو پشت سرهم ....

می رسه وقت رفتن و تو پاهات تا زانو توتنهایی فرو رفته واسه پشیمون شدن یه عمردیر شده........

 تو آمدی ...

    کسی خانه نیست

 این که می نویسم

    نامه نیست،خیال است...

  کاش به انتهای سطرها که می رسم

تو لااقل خیال نباشی!!!

کامم تلخ شد و کامت تلخ شد

رنجیدم و رنجیدی

چه پایان تلخی بود

اما هرچه بود

رویایی شیرین یا کابوسی تلخ

حقیقت یا مجاز

نمیدانم بگویم خدا را شکر که تمام شد

 یا بگویم حیف که تمام شد...

شرط دل دادن 

 دل گرفـتـنــه

وگرنه یکی بی دل میشه

 و یکی دو دل !!!

برای خودت زندگی کن

کسی که تو  را دوست داشته باشد

با تو می ماند

برای داشتنت میجنگد

اما اگر دوست نداشته باشد به هر بهانه ای میرود!!!

.
دل را بد نام نکنیـــــــم ...

آنچه بعضی ها در سینه دارند

کاروانسراست ،نه دل ...
.

گاهی ارزش یک لحظه بودن را زمانی می فهمی

که تبدیل به یک خاطره شده !

"قسمت"

سعی نکن" متفاوت" باشی

فقط "خوب"  باش!!!

این روزها "خوب " بودن به اندازه ی کافی " متفاوت " است !

زیادازحدخودراتحت فشارنگذار،بهترین چیزهادرزمانی اتفاق می افتدکه انتظارش رانداری...

مرا به ذهن بسپار ، نه به دل

من از گم شده در مکان های شلوغ می ترسم!

مرا دوست داشته باش اما تجربه ام نکن... برای آموختن ابزار مناسبی نیستم

نمیدانم چراچشمانم گاهی بی اختیارخیس می شوند
می گویندحساسیت فصلی است،آری من به فصل فصل این دنیای بی احساس حساسم.....

.
زیاد خوب نباش زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشی دل آدمها را می زنی
آدمها این روزها عجیب به خوبی ،به شیرینی ؛ آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی ، زیادی می شوی

 خدایا .....!

                  مرا در این ماه از متوکلانِ درگاهت ,

                                               برندگانِ دربارت  و

                                                 مقربان محضرت قرار بده

                                                                    به احسانت ای نهایت همتِ جویندگان. 

زیاد خوب نباش زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشی دل آدمها را می زنی
آدمها این روزها عجیب به خوبی ،به شیرینی ؛ آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی ، زیادی می شوی

 نه تلخم ، نه شیرین ، مزه ی بی تفاوتی می دهم ..... این روزها جنس حالم زیاد مرغوب نیست