سلام به همه دوستهای گلم
بالاخره بنده از سفر چند روزه برگشتم :)) جای همتون رو حسابی خالی کردم ، کلی دلم برای همتون تنگ شده بود
سفر بسیار بسیارخوب و پر باری بود ، واقعا بهش احتیاج داشتم ، امیدوارم همتون توی تابستون یه سفر حسابی برین و خستگیتون در بره
خدا وکیلی این چند روز که نبودم همش دلم پیشتون بود ، همش می گفتم الان بچه ها دارن چی کار می کنن ، کی چی خونده کی چی نوشته ، خلاصه که حسابی معتاد شدم رفت
آخه خدایش تو اون وسط مسطها نه لب تابی داشتم نه گوشی باکلاسی که برم توی نت تا به تالارها سر بزنم و دلتنگتون نشم ( ای خدا جونم ما رو هم دریاب ) این چند ساعتی که تازه از راه رسیدم خستگیمو که در کردم فوری اومدم نشستم پشت سیستم تا ببینم اینجا چه خبره ( آخه داشت از فضولی معدم دندون در می آورد ( شکلک بدجنسی )) الان هم آقای پدر پادشاه می گه چند روز که تشریف نداشتین حالا هم که اومدی پای این سیستم نشستی آخه اونجا چه خبره که دست از سرش بر نمی داری
نمی دونه که اینجا کلی دوست عزیز دارم که خیلی خیلی دلم براشون تنگ شده بود
( نیلوفر جون این قسمت رو نخون تو رو خدا ، آخه به جان خودم نمی شه کتاب نخوند من کلافه می شم از بی کتابی ، می خوام الان طلایه رو برای بار دوم شروع کنم )
از اینکه دوباره تو جمع شما دوستای عزیزم هستم واقعا خوشحالم
(( دوستون دارم هوارتاااااااااااااااااااااااااااااا ))
برای زندگی فکر کنید ولی غصه نخورید. دیل کارنگی