صفحه:   4
نمایش:   91 - 120
تعداد کل صفحه:   20
تعداد کل موضوع ها:   578


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 

مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 19

422 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 197 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 تیر 1391 - 05:46 ب.ظ

دوست داشتن دیگران کاربزرگیه استفاده ازالفاظی مثل دوستت دارم عزیزدلم قربونت برم توی ادبیات روزمره ما خیلی مرسومه

مابدون اینکه بدونیم براحتی هرروزبهم دروغ میگیم راحت این واژه های قشنگ روکثیف میکنیم ماادعای دوستی ورفاقت میکنیم بدون اینکه حواسمون باشه مبنای رفاقت صداقته

بدون اینکه بدونیم وقتی میگیم عزیزم خوبخود به طرف مقابل میگیم آسیبی ازمن به تونمیرسه ومن حواسم هست که ازارت ندم

جالبه الان دیگه برعکسه هرجامیخوایم طرف مقابل رومحکوم کنیم سرکوب کنیم وتحقیرش کنیم براحتی شروع جمله هامون باعزیزم

وجانمه واصلابرامون مهم نیست که بابی معرفتی تمام داریم رنگین کمون قشنگی که باگفتن این واژه ها تودل طرف مقابل شکل

میگیره رو سیاه سیاه میکنیم.کاش همه مون یکم حواسمون باشه که وظیفه نداریم همودوست داشته باشیم اماوظیفه داریم به اونهایی

که بهشون میگیم عزیزم،عزیزبودن رونشون بدیم.نه به قصدمحبوبیت مهربونی کنیم نه به قصدتلافی ابرازمحبت یادبگیریم

دوست داشته باشیم چون ذاتمون دوست داشتن ودوست داشته شدن روطلب میکنه.اونوقت دیگه اینکه چطوری وازکدوم گام شروع کنیم چندان اهمیتی نداره.هرچنداونوقت هرکدوم این گامهاخودبخودکمکی هست برای روراست بودن باخودت.

همگی ببخشیدکه ادای آدم بزرگارودرآوردم.

عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 تیر 1391 - 10:03 ب.ظ

سلام مریم جون .

14 گام خوب بود به شرطی که بشه همه رو اجرا کرد


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 08:08 ق.ظ

گندم جون سلام.

گندم عزیزم! آدم اگه بخواد خوب و مهربون و دوست داشتنی باشه اجرا کردنشون مث آب خوردنه. مهم اراده اس که باید کلی قوی باشه. البته تو احتیاجی به اجرا کردن این گامها نداری چون همه ی اونا توی وجود نازنینت وجود داره.

با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته، پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته 

گله بی گلایه ....

....

....

دوستت دارم

 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 08:30 ق.ظ

و بالاخره جواب دنی.

دنی جون سلام. خیلی خوشحالم که میای اینجا و توی بحثای من شرکت می کنی. آخه از حرفا و نظراتت خیلی خوشم میاد.( خودمونیما، خیلی مث آدم بزرگا حرف می زنی)

منم با تو موافقم دنی جون. بعضیا واقعاً همین جوری ان که تو میگی. تو روی آدم میگن سلام عزیزم اما بعد می فهمی پشت سرت چه حرفایی زدن و یا از گفتن این عزیزم و جانم چه هدفهای عجیب و غریبی داشتن. این آدما به قول تو فقط به گفتن این الفاظ عادت کردن و هیچ کاری به معنی و مفهومش ندارن. براشون هم مهم نیس که با طرفشون صادق هستن یا نیستن. من یکی که خیلی دلم از این جور آدما می گیره و رنگین کمون دلم حسابی خط خطی میشه. چون نمی تونم نامهربونیو از طرف کسی که فک می کردم دوستم داره تحمل کنم.

در ضمن دنی جانِ عزیزم. من صادقانه دوستت دارم. هم تو رو هم بقیه ی بچه های تالارو. این حرفو نه به قصد محبوبیت می گم نه چیز دیگه خودت میدونی که راست می گم. پس مطمئن باش به وظیفه ام عمل می کنم و این دوست داشتن و عزیز بودنو به همه تون نشون میدم.

(( دوستتون دارم ))

 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 08:33 ق.ظ

 

 

 

دوستای گلم بحث درباره ی در جستجوی محبت هنوز بازه. پس هر کی هنوز نیومده و دوست داره در رابطه با اون موضوع نظری بده حتماً بیاد و برام پست بذاره.

ممنون. منتظرم

(( دوستتون دارم ))


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 08:55 ق.ظ

سلام دوستای مهربونم با اینکه هنوز بحث قبلی بازه اما امروز می خوام به درخواست دوستم نظرتونو درباره ی یه موضوع دیگه بدونم و جوابشو بهش بگم. ولی باید قبلش یه چیزیو براتون تعریف کنم تا بدونین این سؤال از کجا به ذهن من رسیده.

دیروز قرار بود با یکی از دوستام به یه جای مهم بریم. جایی که دوستم خیلی دوست داشت حتماً بیاد. روز قبلش همه چیز برنامه ریزی شد. چی بپوشیم. چه جوری بریم. کی حرکت کنیم. کی برگردیم ... خلاصه ... تا این که صبح دیروز وقتی قرار بود حرکت کنیم یه مشکلی برای دوستم پیش اومد و نتونست بیاد. این مسئله به قدری دوستمو ناراحت کرد که تا ظهر کلافه و قاطی بود. منم هر چی بهش می گفتم ناراحت نباش اشکال نداره حتما خدا نخواسته یا قسمت نبوده. به جای دلداری گرفتن بدتر ناراحت می شد. می دونین چرا؟ می گفت چرا می گی هر چی خدا بخواد همون می شه. چرا می گی قسمت نبوده و تا خدا نخواد جور نمی شه. می گفت خدا به ما عقل داده که خودمون فک کنیم و تصمیم بگیریم پس اینکه خدا نخواسته معنی نمیده. اما من اصلاً باهاش موافق نبودم. به نظر من عقل آدم واسه انتخاب یا تغییر و تعیین راه و سرنوشته خود آدمه و ربطی به اتفاقایی که ناخواسته میفته نداره. اتفاقای ناخواسته رو خدا تعیین می کنه. نه خود آدم. من که هنوزم باهاش مخالفم. چون نظرم همونه که گفتم. الان هم هنوز رو حرفم هستم. به نظر من تا خدا نخواد اتفاقی نمی افته. ولی با شنیدن حرفای دوستم برام این سؤال پیش اومد که آیا واقعاً هر چی خدا بخواد همون می شه؟

چون من و دوستم توی این مشاجره و بحث و استدلال به نتیجه ای نرسیدیم و هیچکدوم نتونستیم اون یکیو قانع کنیم. دوستم از من خواست این سؤالو از شما بپرسم و ببینم دیگران بیشتر با من موافقن یا با اون.

حالا به نظر شما تا خدا نخواد اتفاقی میفته یا نمیفته؟


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 09:02 ق.ظ

راستی بچه ها فردا صبح مهسا کنکور داره. از همه تون التماس دعا دارم. تو رو خدا فقط دعا کنین هول نشه، استرس نگیره، وقت کم نیاره. آخه مهسا دختر خیلی زرنگیه.  تنها بدیش اینه که خیلی زود استرس می گیره. الان دو سه شبه خواب نداره بچه ام.

تو رو خدا واسش دعا کنین.


مریم احمدی
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 10:04 ق.ظ

سلام به همه

درسته که خدا به ما عقل و شعور ذاتی داده . این ماییم که برای خودمون تصمیم میگیریم و حتی گاهی اوقات اشتباهات و مشکلاتی رو که خودمون مسببش هستیم رو میندازیم تقصیر سرنوشت . اما گاهی اوقات واقعا به خواست خدا اتفاقاتی میفته که شاید نتونیم درکش کنیم و حتی ناشکری میکنیم .  سال گذشته قرار بود با یه تور یک روزه بریم نمک آبرود . همه چی رو شب قبلش اماده و فراهم کرده بودیم . صبح زود قبل از این که به محل قرار برسیم همسرم یادش افتاد که امروز یه چک داره و موجودی حسابش کمه . گفت میره بانک و زود بر میگرده . اما بانک رفتن همانا و ساعت ده صبح هم اومدن به خانه همانا

بنده هم که شمشیرم رو از رو بسته بودم و اصلا به حرفهای بنده خدا گوش نمی کردم . هی میگفت نمیدونه چرا از یادش رفته بوده چون تمام تاریخ چکها و قرارهاشو توی موبایلش ذخیره میکنه تا یاداوری بشه . اما موبایلش  روز گذشته زنگ یاداورش به صدا نیومده .... خلاصه بنده هم رفتم توی اتاقم و صدام در نیومد تا شب

فردا ی اون روز با خبر شدیم که اتوبوسی که قرار بود ما باهاش بریم نمک ابرود . همون دیروز صبح چپ کرده ومسافرهای دوتا صندلی های پشت و جلوی ما هم  به  شدت اسیب دیدن .....خوب پس من اینو میزارم به حساب تقدیر و خواست خدا ...............

 


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 19

422 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 197 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 06:16 ب.ظ

دوستای خوبم سلام

من هرچی میگم نظرشخصیه اصلاانتظارندارم همه بانظرمن موافق باشن.

استفاده ازالفاظی مثل دوستت دارم وعزیزم و....یه جورامتیازه که مابه هرکسی نمیدیم،

علاقه مندشدن یعنی ممتازکردن یه نفرازبین کلی آدم

یعنی مانمیتونیم همه روبه اون معنی واقعی دوست داشتن دوست بداریم ،

همه نمیتونن برای ماعزیزباشن پس اگه این الفاظ روبرای همه بکارببریم یعنی این کلمات معنی

وکارکرداصلی خودشون روازدست میدن.

 

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 07:01 ب.ظ

سلام مریم جون

من به تقدیر و قسمتی که خدا برمون در نظر گرفته به شدت اعتقاد دارم

من همیشه شهادت پدرمو یک تقدیر میدونم چون واقعا تقدیر اینو براش خواسته با اون حادثه ای که براش رخ داده

در بیشتر مسایل زندگیمون  تقدیر و قسمت خیلی نقش دارند

 

از طرف من به مهسا جان بگو تو مشهد خیلی دعاش کردم

امشبم براش یک یاسین نذر میکنم انشاالله موفق میشه

بوس


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 07:54 ب.ظ

وقتی فکر می کنم می بینم بیشتر گام ها رو رفتم و به نتیجه های خوبی هم رسیدم ولی آخرش شدم یک ادمین بد اخلاق :)

عضو سایت تاریخ عضویت: 21 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 19

422 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 197 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 08:05 ب.ظ

نازگل عزیزسلام

نمیخواستم تواین بحثت شرکت کنم ولی ازونجایی که این موضوع دغدغه همیشگی من بوده گفتم حالاکه فرصت پیش اومده وبازم ذوق به خرج دادی و یه بحث جذاب ومهم پیش کشیدی حیفم اومدچیزی ننویسم.

فرض کن که تو و دوستت به «تقدیر»ی که ازش حرف زدی توجه نمی­کردین و همدیگر رو می­دیدین، آیا در این صورت اتفاقی بر خلاف خواست خدا می افتاد؟ اگه جوابت مثبت باشه قدرت مطلق خدا رو زیر سوال می­بری.

بذار واضح تر توضیح بدم. با یه مثال شروع می­کنم. فرض کن یه نفر میخواد به مسافرت بره و با وجود همه­ی برنامه ریزیها اتفاقی می­افته و اونو به این نتیجه میرسونه که مقدر نیست به این سفر بره، حالا سوال اینه: اگه این شخص به این «تقدیر» توجه نکنه و به سفر بره، آیا این اتفاق (یعنی رفتن به سفر) با خواست خدا و اون چیزی که بهش میگیم مشیت الهی تعارض داره. به این نکته توجه کن که بر اساس اعتقادات ما علم و اراده و قدرت خد اوند مطلقه، و در این دنیا اگه خدا اراده نکنه حتا برگ از درخت نمی­افته. بنابراین، اگه حرف از تقدیر می­زنیم و سعی می­کنیم بعضی از تصمیم­ها و کارهامون رو با استناد به تقدیر و مشیت الهی توجیه کنیم، باید به نتیجه منطقی حرفمون پایبند باشیم. در غیر اینصورت، حرف از تقدیر و خواست خدا فقط بهونه­ای میشه برای توجیه کارهایی که دوست داریم و تحمیل اونچه میپسندیم به دیگران. پایبندی به عقیده­ی «مطلق بودن قدرت خداوند» لازمه اش اینه که بپذیری اگه با دوستت قرار می­ذاشتی و روز بعد به دیدنش میرفتی بازهم مطابق اراده ی خدا و بنا بر تقدیر عمل کردی.

فقط  یه اشکال دیگه باقی میمونه و اونم اینکه: با اعتراف به مطلق بودن خداوند، یعنی با این عقیده که هر عملی از ما سر میزنه خواست خداونده، تکلیف مسئولیت انسان چی میشه؟ به این معنی که اگه عملی از من سر زد هیچ کس نمیتونه منو مسئول بدونه و بازخواستم کنه، چراکه بنا بر اونچه که در مورد قدرت مطلق خداوند گفتیم، یعنی بنا بر «توحید افعالی» همه­ی اعمال من وابسته به اراده خداست و من نقشی ندارم. خلاصه و ساده بگم، تعارض میون باور به «تقدیر» و «مسئولیت انسان» رو چطور میتونیم حل کنیم، چراکه پذیرش یکی مستلزم انکار دیگریه.

ببخش اگه پر حرفی کردم ولی بعضی وقتا بد نیست عقایدمونو دقیق نگاه کنیم و تناقض ها رو ببینیم، این باعث میشه تو روابطمون با دیگران، بخصوص کسایی که دوستشون داریم، انسانی تر رفتار کنیم و علاوه بر اون خدا رو هم در حد توهمات و امیال خودمون پایین نیاریم، بلکه سعی کنیم حتا اگه شده یه قدم کوچیک به طرفش بالا بریم. 

عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 تیر 1391 - 10:49 ب.ظ

پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست

 

شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست

 

یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست

 

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست

 

من در فضای خلوت تو خیمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست

 

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا

با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 تیر 1391 - 02:10 ب.ظ

سلام به خانوم احمدی گل

به نظره من واقعا تا خدا نخواد هیچ هیچ هیچ هیچ هیچ اتفاقی نمیفته من انقدر به این مسآله ایمان دارم که واقعآ جای شک وشبهه ای واسم نمونده عزیزم

ولی خوب خدا به انسان یه چیزی داده که اونو کرده اشرف مخلوقات و اون قدرت تعقله پس ما با توجه به همین عقل و اراده ای که خدای

مهربون در وجود ما گذاشته باید بتونیم راه درست از نادرست رو تشخیص بدیم

و من به یه چیزه دیگه که خیلی ایمان دارم اینه که هیچ چیزو از خدا زورکی نخوایم اگر چیزی رو خدا بهمون نداد بدونیم

حتمآ خیریتی در کار بوده

و در آخر همیشه راضی باشیم به رضای خدا

 دوستت دارم مریم جونم  بوووووووووووووووووووووس


این نیز بگذرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 تیر 1391 - 07:00 ب.ظ

هدای مهربونم سلام گلم.

پدر تو یکی از بهترین پدرای دنیاس مطمئن باش. چون با شهامتش خیلی چیزا به من و امثال من یاد داده.

هدا جون ممنون که واسه مهسا دعا کردی. مطمئنم دعاهای شما دوستای گلم تو آرامش امروز دخترم خیلی مؤثر بوده. بازم از تو و همه ی دوستایی که واسه مهسای من دعا کردن ممنونم. خدا رو شکر خودش از آزمونش راضیه. امیدوارم خالی نبسته باشه و جواب کنکورش خوشحال کننده باشه.

لحظه ی دیدار نزدیک است

 باز می لرزد دلم دستم

.

.

.

دوستت دارم


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 تیر 1391 - 07:08 ب.ظ

ادمین خان گل سلام.

من مطمئنم تو بیشتر گامها رو رفتی و به نتیجه ی خوبی هم رسیدی. چون آخرش شدی همین ادمینی که همه دوستش دارن. در ضمن ما که هر وقت تو رو دیدیم غیر از خنده و اون دندونای سفید و ردیفت چیزی ندیدم. حتماً هر کی گفته بداخلاقی دلش واسه تماشای دندونای سفیدت تنگ شده.

راستی ممنون که اومدی و نظر دادی( خیلی گلی) 

( بهزاد جون کجایی که ببینی ادمین هم کشوندم تو بازی ... جانمی جان) 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 تیر 1391 - 07:24 ب.ظ

دنی جان سلام.

اولاً اسم من نازگل نیست و مریمه، اینو دیگه مطمئنم میدونی. دوماً چرا نمی خواستی تو بحث شرکت کنی؟ من که گفتم عاشق نظراتتم. خوب شد اومدی و نظرتو گفتی این جوری از نظر تو هم میشه استفاده کرد.

ببین دنی جون من با سرنوشت و تقدیر مشکلی ندارم. با قدرت تعقل انسان هم مشکلی ندارم. قدرت مطلق خدا هم سر جای خودشه. ما می تونیم درباره ی مسائلی بحث کنیم که اختیار انتخابش با ماست و عقل و تدبیر انسان اونجا عملکرد داره. مسئولیتش با ماست و می تونیم انتخاب کنیم. مثل لباس خریدن. من می تونم لباس تنگ بخرم برم بیرون و منو بگیرن خب معلومه مسؤلیت این کار با منه. ولی اگه تو خیابون وقتی دارم از روی خط عابر پیاده رد می شم و ماشین به من می زنه دیگه این که مسؤلیتش با من نیس. یا اون بدبختی که طوفان درخت رو میندازه رو خونه اش و اتفاق ناگواری برای خودش یا عزیزانش میفته چه مسؤلیتی در قبال این چیزا داره. اینا خواست خداس. نه فقط اتفاقای بد. حتی خیلی اتفاقای خوب هم فقط به خواست خدا میفته . بدون این که ما دخالتی در وقوعش داشته باشیم. مسائلی که فقط به خود خدا ربط داره نه عقل ما رو زیر سؤال می بره نه قدرت خدا رو. اگه دوست من می تونست بیاد حتماً خدا می خواسته. وقتی هم نتونست بیاد حتماً باز خدا نخواسته. تو مطمئن باش اگه اون شخص فرضی که گفتی به اون تقدیری که تو می گی سر راهش هست توجهی نکنه و بره مسافرت حتماً باز خدا می خواسته که بره. یعنی آخرش باید می رفته که لجاجت کرده و ....

در آخر منم مث بقیه بچه ها فک می کنم تا خدا چیزیو نخواد نمی شه.

ممنون از نظرت


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 تیر 1391 - 07:28 ب.ظ

محیا جون مهربونم سلام.

 منم دقیقاً مث تو فک می کنم. منم هیچ وقت چیزیو زورکی از خدا نمی خوام. همیشه می گم اگه قرار باشه اینو به من بده حتماً میده. بدون این که اصرارش کنم .اگه قرارم باشه نده نمی ده.

محیا خیلی خوشحالم که با وجود درس و اذیتهای نی نی کوچولو تو بحث من شرکت کردی.

خیلی دوستت دارم


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 تیر 1391 - 07:35 ب.ظ

گندم جون نازنینم سلام.

آخیش! خدا پدر مادر این شوهر فراموشکارتو بیامرزه که با این حواس پرتیش نذاشت بلایی سر دوست خوشگل و مهربونمون بیاد. واقعاً دستش درد نکنه.

من همین جا صمیمانه از این فرموشکاری شوهر جون شما تقدیر می کنم.

ببین! حالا هی دنی می گه عقل آدم، عقل آدم. آخه عقل شوهر سرکار خانوم به همچین چیزی میرسید. نه والله ... این فقط خواست خدا بود دیگه، مگه نه؟

دوستت دارم. به زودی می بینمت گلم

 

 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 19

422 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 197 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 12:05 ق.ظ

سلام بچه ها

یه لطفی کنین وچیزایی که من گفتم یکباردیگه بادقت بخونین ممنون میشم اگه اینکاروکنین

اونوقت بازم بیاین باهم درباره اش حرف بزنیم.واسه این میگم که عقل وتعقل و مسئولیت پذیری تعارضی با قدرت خداوند نداره ودرباره نظرشمامریم جون،اون بنده خداکه یکی باماشین بهش میزنه هم یکجوری مسئولیت داره ولی بالاخره یکنفرهم تواین تصادف مسئولیت داشته باشه(راننده رومیگم)یعنی تایید چیزایی که درباره مسئولیت آدم وقدرت خداگفتم.واسه همین بازم ممنون میشم اگه یکباردیگه حرفای منویه نگاه بندازی.

 

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 01:05 ق.ظ

سلام مریم جون خوبی عزیزم وقتی دارم این مطلب و مینوسم ساعت1 بعد از نصف شب برای همین شبت بخیر عزیزم

مامان جانم بالاخره کتاب "سایه ای در غبار" رو تموم کرد

از موضوع کتاب خیلی راضی خشنود بود

خوشش اومده از قلم زیبا و روانت خیلی براش جالب بود .

ازتوم خیلی تشکر کرد و آرزوی موفقیت

من از طرف مامان جونم ازت تشکر میکنم

و یک عالمه بوست میکنم


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 01:35 ق.ظ

من به این جمله که میگه (( بدون اذن خدا یک برگ از درخت نمی افته )) ایمان دارم

اگر خدا نخواد که ما در زمان خاصی به جای خاصی بریم !! اگه زمین و زمان رو هم بهم بریزیم نمیتونیم بریم .

خدا حاکم مطلق هستش اگه نباید بریم و به زور بریم مطمئن باشید که باید میرفتیم

ببخش خیلی گنگ نوشتم اما خودم فهمیدم .


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 02:13 ق.ظ

سلام دوستای گلم

فکرکنم اول یادوم دبیرستان بودکه تودرس بینش اسلامی یه فصل داشتیم که راجبه همین قضیه بود الان حضورذهن ندارم عین کلماتشوبگم امامفهومش این بود که

اگرخداقدرت مطلقه پس اختیارانسان چی میشه

من بااینحال که خیلی اهل بحثای دینی نیستم اماعاشق این مبحث بودم وهستم

خداقدرت مطلقه هیچ شکی هم درش نیست بی دینوایمانترین آدمم باشیم یه جایی که دستمون ازهرهمه چی کوتاه بشه ناخداگاه میگیم خداحتی اگرتوحالت عادی

قبولش نداشته باشیم ذاتاهمه چیوتحت قدرت خدامیدونیم اماهمه کارامونوباعقلودیدبازانجام میدیم من گندم جونمومثال میزنم من اعتقادم اینه که نرفتن گندم به

مسافرت خواست خدانبوده بلکه احساس مسئولیت همسرش باعث نرفتنش شده اون میتونست بگه ولش کن حالامسافرتوبریم یه کاریش میکنیم چکوپس این

اختیاروانتخاب بوده که نقش بازی کرده حالااینجا مشیت خداس اگربری ایجوری میشد اگرنری اینجور ی .وگرنه همه مامیدونیم توهرلحظه اززندگیمون ممکنه اتفاق

بدی بیقته چه میدونیم یکی باموشک میره کره ماه سالم میادیکی توخونش تورختخوابش خوابیده دیوارروش خراب میشه نمیشه گفت همه اینا قسمته چون اونیکه

رفته کره ماه هم میدونسته ممکنه برنگرده اونیم که خوابه میدونسته شایدزلزله بیادپس همش نمیشه گفت قسمت اینطوری فقط بایدبشینیمومنتظراتفاقاباشیم .همشم

نمیشه گفت اختیارتام چون خیلی جاها خیلی چیزا بااینکه آدم میدونه ممکنه اتفاق بیفته پیش اومدنش باخداست.

اصلافلسفه دعاهمینه اگرقراربود هرچی خدامیخوادبشه پس مابراچی دعامیکنیم براچی رازونیازمیکنیم براچی تلاش میکینیم من میشینم توخونه ازگرسنگی

مریضی و...بمیرم چون همه چی دست خدابوده نه اینجوری نیست قضاوقدرقابل تغییرهستن باکارای ماباتصمیمای مابادعاهای ماوگناهای ما.

ببخشیدخیلی حرف زدم وخسته شدید


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت موقعیت: 23
تاریخ عضویت: 8 مهر 1390

پیام های ارسالی: 51
اعتبار: 67

1218 مرتبه در 223 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4577 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 03:59 ق.ظ

با سلام خدمت دوستان

اول از همه بگم که ادمین جان نگران نباش دیگه فکر نکنم از نظر کسی بداخلاق باشی واقعا ثابت کردی که یکی از بهترین و مهربون ترین ادمین ها هستی

اما در مورد بحث به نظر من تصمیم گندم جان و همسرش برا رفتن به مسافرت جز اختیار اونها بوده اما همین که موبایل همسرش زنگ یاداوری رو نزده این بر میگرده به اراده خدا که دلایل مختلفی میتونه داشته باشه یکی اینکه واقعا در اراده خداوندی نباید برا گندم جان اینا اتفاقی می افتاده و یا بالاخره دادن صدقه خوندن دعا و یا ایت الکرسی و ... خلاصه نمیدونم این چیزا از جانب گندم جان و همسرش باعث رفع شدن خطر از اونها شده و در واقع گاهی اراده خدا بالا تر از اختیار ما قرار میگیره و هر چقدر هم که در انجام کاری مصمم باشیم اما باز اون کار انجام نمیگیره عکسش هم صادق یعنی خدا برای ما سرنوشت بدی در نظر نگرفته اما ما با همون اختیارمون راه رو به غلط میریم و اسیبش رو هم میبینیم اما اینها هیچ کدوم خارج از اراده خداوند نیست و همون اگاهی خداوند از اعمال و رفتار ما و دونستن اینکه ما کدوم راه رو انتخاب میکنیم دلیل بر اراده مطلق خداوند


به پندار تو جهانم زیباست جامه ام دیباست دیده ام بیناست زبانم گویاست قفسم هم طلاست بر این ارزد که دلم تنهاست
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 08:06 ق.ظ

سلام دنی جون

ناراحت نشیا ! من چند بار نوشته اتو خوندم. اما بازم نظرم همونه


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 08:09 ق.ظ

هدا جون جونی سلام. میدونم بعد از فوتبال واسم پیام گذاشتی اما چون الان صبحه که من دارم جوابتو میدم پس به قول معین ... صبحت بخیر عزیزم

هدا جون خیلی خوشحالم که مامان کتاب منو خونده و پسندیده. از طرف من ازش تشکر کن. روی ماهشو ببوس و بهش بگو مریم گفت دوستت دارم

 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 08:16 ق.ظ

بهار جون سلام.

من هم درباره ی نظرت نسبت به ادمین موافقم. هم درباره ی نظرت نسبت به قدرت خدا 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 08:18 ق.ظ

سلام گندم جون.

با تو هم موافقم. تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته 


مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 19

422 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 197 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 تیر 1391 - 05:44 ب.ظ

چنان به نکبت شک باورم عجین شده است

که درنگاه من آثارکفر، دین شده است

خطوط مصحف اندیشه ام چه ناخواناست

که آیه آیه مبدل به نقطه چین شده است

مجال ثانیه ای پرزدن نمی بینم

تمام کعبه آمال من زمین شده است

رسول تازه نمی آوردخداشاید

به صدق اینکه خودش هست هم ظنین شده است

یقین رفته من دست وپلزدن کافی است

دم خروج نفسهای واپسین شده است

 

(نگین شاعرش دین وایمون نداره ها!!؟؟بخداداره فقط تصورش ازخدا بابقیه فرق داره)

 

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 تیر 1391 - 07:33 ق.ظ

دنی این شعرو خودت گفتی؟؟؟؟

خیلی داری تند میریا! پسرم سعی کن یه ذره به جای بدیها خوبیها رو ببینی. چه اشکالی داره؟ هان؟؟؟


مریم احمدی

<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*