مترسک انقدر دست هایت را باز نکن.....
کسی تو را در آغوش نمیگیرد.... ایستادگی همیشه تنهایی دارد

غربت را نباید در شهر غریب جستجو کرد
همین که عزیزت نگاهش را به دیگری کرد تو غریبی!!!

تو کی هستی که بخواهی زندگی مرا قضاوت کنی ؟
 

من بی عیب نیستم و نمیخواهم باشم !
 

فقط قبل از اینکه شروع کنی با انگشت مرا نشان بدهی مطمئن شو دستهای خودت پاک است . .

اونقدر که مار تو آستینمون پرورش دادیم،

قارچ پرورش داده بودیم الان یکی از کارآفرینای نمونه ی کشور بودیم !!!

یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه‌ی پاکش ریزند، آبرویش نرود …
یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دگر به تَرَک‌های دل هر گلدان …
و به انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است
زندگی باید کرد
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی …

میــــدانم گناه است
اما مـــن عاشق این گناهم!
گناه هم آغوشی با تو…
خدایا بیخیال!!
ما میخواهیم با هم به جهنم تو بیاییم…
که قســـــم به خــــودت
با عشـــــــق
جهنم تو هم بهشت می شود بــــــرای ما…‬

دلی که
یادش نمیاید
حتی مرا

مدتهاست مجازی میخندیم…
مجازی شادیم…
مجازی عاشق میشیم…
مجازی همدیگه رو دلداری میدیم…
امــــــا…………..
.
.
.
واقعی تنهاییم!
واقعی درد میکشیم!
واقعی از عشقهای مجازی لطمه میبینیم…..‬

الا بذکر الله تطمئن القلوب...

استادی می فرمود :

این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد؛ این جمله یعنی خدا می گوید :

جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری !!

تفاوت ظریفی است.

اگر بی قراری؛
اگر مشوشی؛
اگر دلتنگی؛
اگر دلگیری؛

گیر کار آن جاست که هزار یاد، جز یاد او یا علاوه بر یاد او در دلت جولان می دهد

میان این همه گرگ ،
خودم را به موش مردگی میزنم،
نه اینکه از خورده شدن بترسم،
طاقت زخم تازه را ندارم..

پایانـــــــی برای قصــــه ها نیست...
نه برّه ها گرگ می شنود و نه گــــرگ ها سیر...!
خســته ام از جنس قلابی آدم ها...!
دار میزنم خاطـــــرات کسی را
که مـــرا دور زد...!
حالـــــم خوب است!
اما گذشته ام درد می کند...!

من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم

نام مرا گذاشتند با جنبه....بی آنکه بدانند،

خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود...

پشیمونی برای کارهایی که کردی به مرور از بین میره

اما پشیمونیه کارهایی که نکردی ...

تا آخر عمر عذابت میده...

نر بودن یک جنسیت است و مرد بودن یک هویت

زیادند دخترانی که نر نیستند ولی خیلی مردند...

مثل آن مسجد بین راهی تنهایم

هرکس هم که می آید می شکند...

هم نمازش را هم دلم را..

و می رود!!...

گفتم مادر!...گفت:جانم

گفتم درد دارم!...گفت:بجانم

گفتم خسته ام!...گفت:پریشانم

گفتم گرسنه ام!...گفت:بخور از سهم نانم

گفتم کجا بخوابم!...گفت:روی چشمانم

اما یکبار نگفتم:

مادر من خوبم

شادم...!

همیشه از درد گفتم

و از رنج...!

تـازگـیـا مـُد شـده مـیـگـن عـشـقـت رو ول کـن بـره اگـه بـرگـشـت مـال خـودتـه،اگـه


بـرنـگـشـت از قـبـل هـم مـال تـو نـبـوده! لامصب کـفـتـر بـازی مـی کـنـیـم مـگـه؟

خدایا مگر نمی گویتد جواب سلام واجب است ؟!!!!!!!
پس چرا حتی جواب سلامم را نمی دهد ؟!!!!!!!!!!!!!

به روز ها دل نبند ، روز ها به فصل که می رسند رنگ عوض می کنند ، با شب بمان گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است

خدای من : هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر عمریست گرفته ای ... مبادا رها کنی !

به من گفتی نقشی از صورتت بر روی کاغذ ترسیم کنم ... پس چرا حالا همه ی نقش هایت از ذهنم پاک کردی ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی ، کاش یارب که نیافتد به کسی کار کسی ...

از چوپان پیری که دیگر توان چوپانی نداشت پرسیدند چه خبر ؟ با لحن تلخی گفت : ( گرگ شد ، آن بره ای که نوازش می کردم )

عضی ها را باید از دوردست داشت ...
نزدیکشان که بشوی می فهمی چی می گویم .

آنچه مرا آزار می دهد ضایع شدن حقم نیست ، به اتفاقات راهم آگاهم و با نامردمی ها نیز آشنایی دارم . من از "نادانی" مردمان در رنجم ، از بی فکری ها ، از خودمحوریها ، از سطحی

نگری ها و از جزء بینی ها . البته نه اینکه از نادانی خود در رنج نباشم !

زیبایی من عریانی ام نیست ... اما باور کن پوشش هم برای من ارمغانش نه نجابت است نه امنیت ... کاش چشمان تو حجاب داشت ... تویی که نمی توانی پاک ببینی ...