Naghmeh نوشت:
سلام خانوم گلا
آهو قشنگ بود ولی از اون کتاب هایی نبود که من دوست داشته باشم زیاد بخونمش
به نظرم چند جاش یجوری بود
1) روسری که افشین از آهو کش رفته بود بعد از یک سال هنوز بوی عطر میداد
2) شب نامزدی سامان او متوجه حضور آهو تو اتاق نشد ولی بعدن افشین به آهو میگه بوی عطرت اتاق رو برداشته بود
3) افشین که انقد عاشق بود چرا سر این قضیه آهو رو ول کرد
خانم نادریان عزیز از کتاب های قشنگتون ممنونم،امیدوارم به زودی کتاب های زیبای دیگه ای از شما بخونم
موفق باشید.
سلام نغمه عزیزم راستش من که این نکاتو دیدم کلی خندیدم به نظرم خیلی بامزه بود منم مثل خودت جواب میدم تا نکته ی مبهمی برات باقی نمونه :
1 - اینکه روسری بوی عطرو بده (احتمالا عطر آهو مارک گرونقیمت از نوع صد در صد اصل بوده حیف که نمیتونم اسمشو بگم تبلیغ میشه عزیزم من که ازش پرسیدم اینطور بود ) ببخش شوخی کردم این یه جور استعاره ست البته من تو واقعیتم دیدم مثلا همسرم یه چادر و روسری از مادر خدابیامرزش داره و نگه داشته و میگه بوی عطر مامانمو میده هر وقتم دلش تنگ میشه اونو بو میکنه خود منم عطر مورد علاقه ی پدرمو نگه داشتم البته با یادگاریهای دیگه الانم ده سالی شده ولی یادگارای پدرم هنوزم بوی اونو میده یه سال که چیزی نیست قربونت .
2 -احتمالا سامان بینی حساسی نداشته تا متوجه بشه ولی افشین خیلی خوب بوها رو از هم تشخیص میداده
3 -مگه هرکسی عاشقه باید راحت ببخشه آدما اونقدر متفاوت و با شخصیت های جورواجور هستند که نمیشه هر کسی رو با دیگری مقایسه کردعشق تو هر آدمی اونقدر متفاوت هست که نشه قانون و شکل مشخصی براش گذاشت ممکنه یه ادم عاشق باشه بدترین اشتباهات ،خیانت ها و درد و غمو از طرف معشوقش ببینه بگذره و ببخشه ولی یه آدم دیگه حتی کوچکترین اشتباهم نبخشه .پس با توجه به شخصیت افشین این مسئله اصلا دور از ذهن نبود که نبخشه هرچند که آخرشم بخشید ولی احتیاج به زمان داشت .
امیدوارم ابهامات ریزی که به نظرت اومده و تو کتابم پیدا کرده بودی برطرف شده باشه
ممنون که اینهمه دقیق کتابمو خوندی به خودم و کتابم افتخار میکنم که تونست اینهمه فکر یکی از خواننده های عزیزشو به خودش مشغول کنه بازم ممنون
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست