دوری بین منو تو دوری ماه و تماشاست
دوری بین منو تو دوری ماهی و دریاست
ساعت حدود 2 نصف شب است که شروع میکنم ، چیزی در دلم می گوید لحظات خواندن کتاب همین اوقات است. فصل به فصل که جلو میروم، خورشید قدم به قدم بالا می آید. شور و شیطانی کیانا اجازه نمی دهد بخوابم اما منطق و پختگی علی مرا دعوت به استراحت میکند. سر به روی پاهای شهلا میگذارم تا خوابم ببرد و در خواب، فریدون را تندیس صبر برای عشق می بینم.
هرکدام از شخصیت های داستان قصه ای دارند و راوی، کیانا خواهر زاده فریدون حشمتی است. اگر بخواهیم نگاه موشکافانه به داستان داشته باشیم، می توانیم آن را در دسته روایتی قرار بدهیم تا توصیفی. روایت چندین عشق فرجام و نافرجام، داستانی کم دیالوگ و روایتی محور، داستانی در پرده و بی پرده.
توصیف یک دختر کم سن از عشق مرا یاد نوشته های فروغ فرخزاد می اندازد، به همان اندازه گرم و قوی ، به همان اندازه سوزنده و به همان اندازه شیفته کننده. خواننده راهی به جز حس همزاد پنداری با شخصیت ها را ندارد.
یکی از ویژگی های داستان جذب مخاطب در خواندن ادامه داستان است که در همه کتاب های سرکار خانم عبدی این ویژگی هویداست.
اما جالب ترین ویژگی آن احترام نویسنده به تمام شخصیت های داستان است. طوری که در هیچ کجای داستان نویسنده طوری نمی نویسد تا خواننده در دل خود بد و بیراهی به شخصیت های بد بگوید و این یعنی روایت درست و صادقانه از یک داستان شاید حقیقی. اما هنوز هم دوست ندارم انتهای قصه اینقدر شاد و خوشحال تمام شود. گاهی اوقات عاشق و معشوق ها هیچ وقت بهم نمی رسند و این هم واقعیتی است از زندگی حقیقی.
امیدوارم خانم عبدی در داستان های بعدی نگاهی به نرسیدن ها، نگفتن ها ، نشنیدن ها ، و خیلی ن های دیگر داشته باشند.
ساعت حدود 2 نصف شب است که تمام می کنم. قصه به پایان رسیده است و هنوز غرق در افکارم هستم. سکوت شب غم تمام شدن کتاب خلوت نشین عشق را بر من دو چندان می کند. خودنویسی که بوی عطر یاسی رازقی را میدهد بر میدارم و در آخرین صفحه کتاب می نویسم.
هنوزم وقتی می خندی، دلم از شادی می لرزه
هنوزم با تو نشستن ، به همه دنیا می ارزه