دنیا را رها کن
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 بهمن 1390 - 03:20 ب.ظ

اگر به کتاب های پر مز و راز علاقه دارین,اگه دوست دارین که نشه پایان یه کتاب رو حدس زد,دنیا را رها کن بهترین گزینه ست.کتاب شروعی ساده داره,شخصیت های داستان همه به نوعی تنهان,شخصیت دختر داستان از سر اجبار وارد خونه ای میشه که  همه چیز و همه کس مرموزه,گذشته آدمای اون خونه اطلاعات ممنوعه ای هستن که هیچ کس نباید  در باره اونه چیزی بفهمه,تو هم مثل شخصیت اول داستان گیج میشی,اما نگران نباش تو هم مثل اون از گیجی در میایی,پایانش واقعا غیر قابل پیشبینی بود,من یکی که وقتی حقیقت رو شنیدم تعجب کردم,کتاب خب کاستی هایی هم داشت,اما در کل خوب بود.


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت تاریخ عضویت: 8 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 49
اعتبار: 61

1582 مرتبه در 293 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2325 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 بهمن 1390 - 11:07 ب.ظ

سلام بر شما رمان خوانان و دوستان عزیز هم تالاری

من هم با نظر ana عزیز موافقم اگر به دنبال خوندن رمانی پرکشش و مرموز هستید حتما سری به رمان "دنیا را رها کن"  بزنید مطمئن باشید تا آخر داستان نمی تونید انتهای کتاب رو تصور کنید

 ماندگار باشید


بی انتهاترین جاده دنیا، جاده معرفت است و کمتر کسی قادر به پیمودن آن است... آهای تو که آخر جاده ای سلام...
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 بهمن 1390 - 02:35 ق.ظ

سلام دوستان

من این کتاب رو اخیراخوندم  به نظر من نقطه ی قوت اون پایان داستانه که قابل حدس زدن نیست راستش من در تمام طول داستان همه نوع پایانی براش تصور کرده بودم غیر از این!!! ولی در حین خوندن یه چیزی اذیتم می کرد که نمی دونم چی بود؟! اما با توجه به عاقبتش از خوندنش پشیمون نیستم تجربه ی خوبی بود.


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت موقعیت: 23
تاریخ عضویت: 8 مهر 1390

پیام های ارسالی: 51
اعتبار: 67

1218 مرتبه در 223 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4577 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 29 بهمن 1390 - 07:44 ب.ظ

سلام بر دوستان عزیز

به نظر من هم کتاب جالبیه و اصلا قابل پیش بینی نیست در تمام طول داستان همراه شخصیت اصلی سر درگم میمونی و دوست داری سر از این همه نا گفته ها در بیاری و با پایانش واقعا غافلگیرت میکنه و اگر دنبال چنین داستانی هستید خوندنش رو توصیه میکنم


به پندار تو جهانم زیباست جامه ام دیباست دیده ام بیناست زبانم گویاست قفسم هم طلاست بر این ارزد که دلم تنهاست
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 3 خرداد 1391 - 04:16 ب.ظ

بهار رستمی
تاریخ ارسال: 14 شهریور 1390 - 6:59 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 14 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 12
اعتبار: 1

73 مرتبه در 24 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 19 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به خانم صهبایی عزیزم.

اولین نویسنده ای که عضو تالار شدن شمایید.خیلی خوشحالم که این شروع رو استارت زدید.منم کتاب دنیا را رها کن رو خونمد خیلی خوشم اومد چون کتابی بود پر از ابهام و همین راز آلود بودنش کلی بهش جذابیت بخشید  بود.امیدوارم به زودی کارهای جدیدتون رو بخونیم.

 

بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 15 شهریور 1390 - 10:52 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 33
اعتبار: 22

233 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 433 مرتبه تشکر کرده است.

بهار رستمی نوشت:
 

سلام به خانم صهبایی عزیزم.

اولین نویسنده ای که عضو تالار شدن شمایید.خیلی خوشحالم که این شروع رو استارت زدید.منم کتاب دنیا را رها کن رو خونمد خیلی خوشم اومد چون کتابی بود پر از ابهام و همین راز آلود بودنش کلی بهش جذابیت بخشید  بود.امیدوارم به زودی کارهای جدیدتون رو بخونیم.

 


 

سلام عزیزم.

از لطفت ممنونم و امیدوارم بتونم در کارهای بعدی بیش از این   و در حد و اندازه ی طرفدار های نشر علی ظاهر بشم.

و همچنین امیدوارم این تالار بتونه پل ارتباطی قوی ای بین خواننده های عزیز و نویسنده ها برقرار کنه تا بتونیم با کمک همدیگه ,همگی به اونچه شایسته اش هستیم برسیم.

با آرزوی موفقیت و سربلندی برای تو دوست عزیزم و همه ی طرفدار های نشر علی

بالای صفحه

 

paradise
تاریخ ارسال: 24 شهریور 1390 - 11:55 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 24 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 62
اعتبار: 20

327 مرتبه در 74 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 275 مرتبه تشکر کرده است.

به عنوان کار اول نویسنده خیلی خوب بود اخر داستان واقعا شکه شدم اصلا نمی تونستم حدس بزنم که دنیا خواهر پوریاست!و موضوع داستان هم تقریبا جدید بود


زندگی باور میخواد ان هم از

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 11:25 ق.ظ
دنیا را رها کن

عاطفه منجزی
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 1:03 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 1 آبان 1390

پیام های ارسالی: 60
اعتبار: 52

474 مرتبه در 76 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 408 مرتبه تشکر کرده است.

عرض ادب و درود به همه ی هم تالاری های ارجمند!

تاپیک نام کتاب و ارتباطش با داستان ،منو به یاد این کتاب زیبا انداخت. به خودم واجب دیدم که حتما در موردش اینجا صحبت کنم.

راستش بعضی وقتا بعضی کتابا اون قدری که باید دیده نمی شن!من به عنوان یه همکار ،به خانم صهبایی عزیزم تبریک می گم و به عنوان یه خواننده، تشکر می کنم.

نثر ،بر خلاف خیلی از کارهایی که به ویراستارواگذار می شه،به خوبی پرداخته شده بودو به عنوان اولین کار،جای تشکر و قدرد انی ویژه داشت!

شخصیت ها،فضا سازی  و همه چیز به قدر کافی  در جای خودش وجود داشت .رمز آلود بودن کتاب،به تنهایی رمز موفقیت یک اثر نیست بلکه قلم زیبا و جذاب لادن عزیز،تا به انتها منو دنبال خودش کشید. اگه نخوام اغراق کرده باشم،باید بگم یکی دو مورد شاید جای تذکر داشت ولی مطمئناً فقط به عنوان یک همکار و استفاده ی تجربه م در نویسندگی وگرنه الان جای این کتاب باید در صدر پر فروش ها می بود!!!!!

هر چند مطمئاً ،شخصا مخاطب کتاب جدید خانم صهبایی هستم و بی نهایت دوست دارم کار جدید دختر عزیزمو به زودی روی گیشه ی فروش ببینم!کمتر پیش اومده که به نثر کتابی نمره ای تا به این حد بالا بدم دخترم!نه اینکه من کسی باشم،کار تو عالی بوده که باید قردانی می شد و متاسفانه...

در پناه حق ،همیشه شادو کامیاب باشی لادن جان(یک بغل گل تقدیمت)

ادمین جان،می دونم تاپیک تکرای بوده ولی خواهشاً ادغامش نکن! بزار همین بالا ها باشه تا دوستان بیشتر متوجه کتاب به این خوبی باشند!شرمند اگه خلاف مقرارت کار کردم ولی حیفم اومد که....


سه-چهار دقیه سکوت،به احترام ورود اولین دلتنگی! می دانم سهمی از روز آمدنت نخواهم داشت....
بالای صفحه

 

بهار1355
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 1:02 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 8 مهر 1390

پیام های ارسالی: 51
اعتبار: 36

381 مرتبه در 68 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1296 مرتبه تشکر کرده است.

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و خانم منجزی عزیزم

من هم با نظر ایشون کاملا موافقم و بنظرم کتاب خیلی خوبی بود بخصوص به عنوان اولین کار عالی بود و من از خوندنش بسیار لذت بردم و خوشحالم که نویسنده محبوبم هم این اثر رو دوست داشته و این خود راهنمای خوبیه برای عزیزانی که هنوز این کتاب رو نخوندن  بیصبرانه منتظر کتاب بعدی خانم صهبایی عزیز هستم امیدوارم که بیش از پیش موفق باشن 

پاینده باشید نویسنده های عزیز و دوستان رمان خوان


چنانت دوست میدارم که وصلت دل نمیخواهد کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن مراد خسرو از شیرین کناری بود و اغوشی محبت کار فرهاد است کوه بیستون سفتن
بالای صفحه

 

nilofar
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 2:11 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 158
اعتبار: 122

978 مرتبه در 179 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1082 مرتبه تشکر کرده است.

درود دوستان

من قبلا نظرم رو در مورد این کتاب  گفتم  ولی بنا به گفته ی خانم منجزی نازنین  برای این که قدر دانی باشه از این همه خلاقیتی که لادن عزیز در خلق این اثر به کار برده دوباره در این قسمت نظر م رو می نویسم.

من کتاب رو دوست داشتم اما اون چه که منوشگفت زده و خوشحال کرد پایان خیلی خیلی عالی اون بود من در حین خوندنش حدس های زیادی زدم و لی در انتها هیچ کدوشون اتفاق نیفتاد و این موضوع به قدری برام لذت بخش بود که خوندن کتب رو از سر گرفتم البته چند سوال هم برام پیش اومد که موقع بررسی کتاب از لادن جان خواهم پرسید.

این رو هم اعتراف کنم که من در مورد اسم زیبای کتاب دقت نکرده بودم تا وقتی که خانم نخعی و بهارلویی عزیز گفتن واونجا بیشتر از قبل پی به ذهن خلاق لادن جون بردم لادن عزیز بهت تبریک میگم.از این که با ما هستی خوشحالم.


از دلتنگی هام بادبادکی خواهم ساخت و اون رو در هوای بی خیالی پرواز خواهم داد
بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 3:46 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به عاطفه ی عزیزم و تمامی دوستان گلم

نمی دونم برای بیان احساسم از کجا و چطور شروع کنم تا بگم چقدر خوشحال شدم از خوندن نظر تک تک شما عزیزان ... چندین و چند بار نوشته ها رو خوندم, لحظه ای با خودم فکر کردم  لایق این تعاریف نیستم و لحظه ای بعد نتونستم  در برابر احساس شیرینی که در وجودم جریان پیدا می کرد مقاومت  کنم و دلم می خواست به دنبال جملاتی باشم تا قدردانی عمیقم رو نثار تمام شما خوبان کنم که اشکالات زیاد این اثر رو به من بخشیدید و من رو به ادامه ی کار ترغیب کردید.

عاطفه ی عزیزم, مطمئنا نمی تونی تصور کنی حمایت نویسنده ی محبوب و بزرگی چون تو ( ببخش که اینقدر صمیمانه خطابت کردم) چقدر برام ارزشمند و گرامیه  و همین حمایت جون دوباره ای به من داد و بابتش ازت سپاسگزارم.

در اثر بعدی خیلی سعی کردم که نقایص کار اولم رو جبران کنم و از خدای متعال می خوام تونسته باشم جوابگوی محبت شما عزیزانم باشم .

 برای همه ی شما خوبان آرزوی تنی سالم و زندگی شاد و سرشار از موفقیت دارم @};-

بالای صفحه

 

mzm
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 4:03 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 16
اعتبار: 8

95 مرتبه در 25 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 11 مرتبه تشکر کرده است.

 با سلام خدمت خانم صهبایی عزیز

من هم با با دیگر دوستان موافقم .کتابی بود که تا اخر متوجه داستان اصلی نمی شدم و هر حدسی میزدم بغیر از این پایان . این رمز موفقیت شما نویسنده عزیز است . هم چنین نگارش روان وسلیس شما که خواننده رو با خود همراه میکنه . منتظر اثار بعدی شما مریم صدوق 

پاینده باشید و موفق.


نشر علی ماندگار تا همیشه.... دوستان نویسنده پاینده باشید وپیروز.... هم تالاری ها دو ستتون دارم یک دنیا....
بالای صفحه

 

شریف
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 12:40 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 8 دی 1390

پیام های ارسالی: 81
اعتبار: 69

594 مرتبه در 107 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 322 مرتبه تشکر کرده است.

با سلامی  به تمامی نویسندگان خوبمون که ماروقابل می دونند وتوقسمت های مختلف حضور دارندویک سلام ویژه هم به تمام ساکنین تالار که دیگه خونه زاد شدیم اینجا واز حضور همه داریم غرق لذت میشم.

خانم صهبایی محترم ،اول باید خدمتتون بیان کنم این عکسی که انتخاب فرمودید چه آرامشی به ادم هدیه میکنه انگار یک موج انرژی بالا به روح ادم میرسه واحساس می شوددردل طبیعت با یک افکار راحت نشسته ، وبه دل داستانهای زیبا میرویم،اون رنگ ابی ملایم هم که تونوشتارتون استفاده میکنید بی تاثیر نیست وانگار مکمل همون احساس ارامشی است که خدمتتون عرض کردم نمیدونم این احساس بنده است یا دیگران هم همین حس رودارند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(نمیدونم درست یا غلط ولی احساس میکنم شخصیت بسیار ارام وصبوری دارید ببخشید جسارت کردم ویک  ابرازنظر شخصی کردم ولی چون ناخودگاه این احساس از انتخاب شما بهم دست داد براتون نوشتم.)

در ادامه باید خدمتتون عرض کنم شما واقعا استحقاق بهترین نظرات رو دارید دنیا را رها کن وقتی مهر تایید نویسنده بزرگی مثل خانم منجزی محترم رو کسب میکنه پس به یقین جزو برترین هاست ولی بنده انگار خیلی کم سعادت بودم که هنوز موفق به خواندن ان نشدم البته در حقیقت وقتی متوجه هوشمندی بالای شما در مورد انتخاب عنوان شدم به سبد خرید کتابهایم پیشاپیش اضافه شده بود ولی بعد خواندن مطالب این تاپیک دیگر کمی بی تاب خواندن این اثر هم شدم که به لطف ایزدی در اسرع وقت باید تهیه اش کنم.

در اخر به خاطر حضورسبزتون در تالار سپاسگذارم وامید دارم کتابهای بعدی هم هرچه زودتر به ثمر نشیند.

باتشکر بی پایان از شما نویسنده نازنین وهمچنین خانم منجزی محترم وسایر دوستان که با فعالیتشون باعث میشوند درهای لایه هر صدف عیان شود ومستفیض شویم.

موید ونامدار باشیدشریف.


امروز اولین روز از بقیه عمر شماست .
بالای صفحه

 

عاطفه منجزی
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 1:10 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 1 آبان 1390

پیام های ارسالی: 60
اعتبار: 52

474 مرتبه در 76 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 408 مرتبه تشکر کرده است.

لادن صهبایی قدیمی نوشت:
 

سلام به عاطفه ی عزیزم و تمامی دوستان گلم

نمی دونم برای بیان احساسم از کجا و چطور شروع کنم تا بگم چقدر خوشحال شدم از خوندن نظر تک تک شما عزیزان ... چندین و چند بار نوشته ها رو خوندم, لحظه ای با خودم فکر کردم  لایق این تعاریف نیستم و لحظه ای بعد نتونستم  در برابر احساس شیرینی که در وجودم جریان پیدا می کرد مقاومت  کنم و دلم می خواست به دنبال جملاتی باشم تا قدردانی عمیقم رو نثار تمام شما خوبان کنم که اشکالات زیاد این اثر رو به من بخشیدید و من رو به ادامه ی کار ترغیب کردید.

عاطفه ی عزیزم, مطمئنا نمی تونی تصور کنی حمایت نویسنده ی محبوب و بزرگی چون تو ( ببخش که اینقدر صمیمانه خطابت کردم) چقدر برام ارزشمند و گرامیه  و همین حمایت جون دوباره ای به من داد و بابتش ازت سپاسگزارم.

در اثر بعدی خیلی سعی کردم که نقایص کار اولم رو جبران کنم و از خدای متعال می خوام تونسته باشم جوابگوی محبت شما عزیزانم باشم .

 برای همه ی شما خوبان آرزوی تنی سالم و زندگی شاد و سرشار از موفقیت دارم @};-


 

لادن جون؛تو مپندار که خاموشی من ،هست برهان فراموشی من!
 

شخصیت آدم ها در قلمشون تاثیر می زاره!اینو باور کن!سعه ی صدری که از چاپ کتابت تا به امروز از خودت نشون دادی،با وجود سن کمت،منو شیفته ی تواضع و متانتت کرد!اما اونایی که منو از نزدیک تر می شناسند،حتما اینو می دونند که در چنین جایی،روابط رو درگیر عقیده های شخصیم در رابطه با یک کار هنری نمی کنم!

اینجا همه هستند چون می خواند برای یک اثر،پول بدند! پول همه چیز نیست ولی مخاطب من یا تو یا هر نویسنده ای ؛یعنی اونی که برای کار تو دست به جیبش می بره،با اطمینان از کاری که می خواد بخونه و ازکار نویسنده ش،با کمال میل و رغبت کتاب رو می خره و بعد با علاقه توی کتابخونه ش حفظش می کنه!

من گاهی روی بعضی کتابا به عمد سکوت می کنم چون  سکوت بهتر از دروغه!

برا بعضیا سکوت می کنم،چون به قدر کافی مخاطب خودش رو داره!

اما روی کار تو ،سکوت کردم تا تورو بهتر بشناسم و حالا فکر می کنم به نتیجه ای که منتظرش بودم رسیدم!خیلی دوست دارم به زودی کتاب تورو روی نقد ده روزه ببینم دخترم تا با دست پر بیای پیش ما!

التماس دعای زیاد دارم از همه ی دوستان خوبم که اگر چه مجازی به نظر می رسند ولی من همه شونو حقیقی می دونم....بازم التماس دعا برای عزیزان راه دورم


 


سه-چهار دقیه سکوت،به احترام ورود اولین دلتنگی! می دانم سهمی از روز آمدنت نخواهم داشت....
بالای صفحه

 

طیبه فرشی
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 5:17 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 65
اعتبار: 38

365 مرتبه در 82 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 259 مرتبه تشکر کرده است.

با تشکر از خانم منجزی به نظر من هم کتاب زیبایی بود وبا توضیح دوستان به مفهوم کامل نام کتاب پی بردم چون من قسمت (دنیا ) را متوجه شده بودم واز خانم صهبایی هم به خاطر این اثر زیبا تشکر میکنم ومنتظر کارهای بعدی هستم  راستی قسمت سوپ حشرات خیلی با مزه بود


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
بالای صفحه

 

Ana
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 10:03 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 90
اعتبار: -6

684 مرتبه در 122 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 727 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به همه دوستان ,عزیزان و نویسندگان محترم:

از خانم منجزی عزیزم تشکر میکنم به خاطر این دقت نظرشون.الحق که روی کتاب خوبی دست گذاشتن,کتابی که خیلی دوستش داشتم ,هم به واسطه موضوع زیبا و تکش هم به خاطر غافلگیری هایی که داشت و باعث میشد تا آخرش با دقت تمام همه چیز رو از نظر بگذرونی هم به خاطر نثر روون و خوبش و صد البته به خاطر طررح روجلد بسسیییییییییییییییییییییییییییییار زیباش با اون اسم قشنگش,خدایی ساده,زیبا و تامل برانگیز نیست؟     دنیا را رها کن      عزیزم (شکلک ذوق)دلم برای پوریا و پویا و رها و پریناز و آهو خانم .....تنگولیده,خانم صهبایی عزیز سلام من رو بهشون برسونید    +  0      (این یه چشمکه)                                                                                                                                   U                                  

خلاصه با خانم منجزی صد در صد موافقم همه چیزش قشنگ بود.

خانم صهبایی قدیمی گل  به خاطر کتاب زیبا و تکتون خیلی متشکرم و منتظر آثار زیبای دیگتون هستم .

                                                                    همگی موفق و سربلند و سلامت باشید


در دل من چیزی است،مثل یک بیشه نور،مثل خواب دم صبح،وچنان بی تابم،که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت،بروم تا سر کوه،دورها آواییست،که مرا میخواند.
بالای صفحه

 

شریف
تاریخ ارسال: 10 اسفند 1390 - 12:18 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 8 دی 1390

پیام های ارسالی: 81
اعتبار: 69

594 مرتبه در 107 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 322 مرتبه تشکر کرده است.

دوستان محترم  انقدر از زیبایی ونوع منحصر به فرد قلم خانم صهبایی عزیزگفتند ومن هم در میان دوستان انقدر تعریف وتمجید شنیدم که تا وصال یار مهربان درد فراغ راچه کنم....................................................................دعا کنید دوام بیاورم انهم با این کسالت از هجر یار مهربان با عنوان دنیا را رها کن..........

خانم صهبایی محترم هیچ فکر نمی کردم کتابی با این همه ویژگی وزیبایی که تا نامش را نزد دوستان بردم  نگاه عاقل اندرسفیهی به خاطر نخواندنش به جانبم انداختند از چشمم دور مانده باشد ولی هنوز نخوانده بهتون تبریک می گویم زیرا نظر موافق ونگاه تحسین برانگیز تمامی دوستانم را که هر کدام به نوبه خود کارشناسی در رمان هستند را به همراه داشت وهر کدام وقتی متوجه ارتباط مجازی  بنده با شما شدند اول بسیار غبطه خوردند(بی اغراق)وبعد سلام وعرض تشکری ویژه را به شما مولف عالی قدر رساندند باشد که در پناه ایزد منان شاهد موفقیت های بیشمار بعدی شما باشیم وامید دارم از همین الان قول اثر بعدی را به دوستدارانتان بدهید چون امروز شاید اگر تمام شهر راهم بگردم بااینهمه نعریف وتمجید باید این کتاب را پیدا کنم وبعد هم دوستان طالب کتاب بعدی شما هستند امید وارم زیاد چشم بر راهشان نگذارید.

 

موید ونامدار باشید شریف.


امروز اولین روز از بقیه عمر شماست .
بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 10 اسفند 1390 - 11:41 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به تمام دوستان عزیزم...

نمی دونم چطور باید از توجه و حمایت شما سپاسگزاری کنم ولی این رو خوب می دونم که  زیبایی نگاه و احساس شماست که  به این اثر زیبایی بخشیده وگرنه مسیری بس طولانی پیش رو دارم تا بتونم داستانی بنویسم که لایق وقت و نگاه شما باشه, اما نمی تونم این رو انکار کنم که دلگرمی های شما چقدر ارزشمنده و باعث پیشرفت می شه , چرا که همین هاست که برای فرد تازه کاری چون من انگیزه ی نوشتن و پیشرفت رو ایجاد می کنه و بابتش من تا بی نهایت ممنون و مدیونم.

امیدوارم بتونم در آینده با ارائه ی یک اثر درخور, گوشه ای از محبت شما عزیزان رو جبران کنم. @};-

بالای صفحه

 

paradise
تاریخ ارسال: 10 اسفند 1390 - 8:40 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 24 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 55
اعتبار: 20

327 مرتبه در 74 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 275 مرتبه تشکر کرده است.

درود دوستان

تشکر از خانم منجزی عزیز بابت توجه و دقت بجاشون.و تبریک به خانم صهبایی عزیز بابت کتابشون.من قبلا نظرم رو گفتم اما باز هم اینجا میگم.جز کتابهایی بود که موضوعش جدید و بکر بود و با قلم جذاب نویسنده به اوج خودش یعنی پایان غیر منتظره ی داستان رسید.هیچ فکرش رو نمی کردم پایان داستان اینچنین باشه.خیلی از کتاب ها با تمام جذابیتشون پایان های ناقص و یا قابل حدسی رو دارند ولی این کتاب شامل هیچ کدوم نمیشد.بی صبرانه منتظر کار جدیدتون هستم لادن عزیز.

پ.ن:این اواتارتون خیلی ارامش بخشه.بازم تبریک بابت حسن سلیقه تون


زندگی باور میخواد ان هم از جنس امید.که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد یک امید قلبی به تو گوید که خدا هنوز هست!
بالای صفحه

 

فرناز نخعی
تاریخ ارسال: 10 اسفند 1390 - 9:24 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 199
اعتبار: 260

1186 مرتبه در 218 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 747 مرتبه تشکر کرده است.

سلام دوستان

اونقدر در مورد عکس انتخابی خانم صهبایی حرف زدین و خودش با فروتنی خاصش ساکت موند که من غیرتی شدم و اومدم توضیحات لازم رو بدم!

این عکسی که لادن عزیز انتخاب کرده، نه تنها از نظر طرح و رنگ آرامش بخشه که همگی روی این موضوع تاکید می کنین، بلکه از نظر مفهومی هم خیلی غنیه و در واقع مثل همون نام کتابش چند منظوره و پر از محتوای مخفیه.

اگه دقت کنید پس زمینهء تصویر کاملا محوه و هر چند که معلومه درختان یا جنگلی در پس زمینه ست اما در مقابل قسمت جلویی تصویر چیز زیادی ازش دیده نمیشه. این نشون میده همهء زندگی در مقابل قسمت جلویی تصویر زیاد مهم نیست، و قسمت جلو یه کتاب خیلی بزرگ و قطوره، در نتیجه عکاس میخواسته بگه همهء زندگی یک طرف و تحصیل و مطالعه به طرف دیگه!

از سوی دیگه بوکلتی که استفاده شده قطعه ای از طبیعته و این به نظر من نماد توجه به محیط زیسته، حتی در حین مطالعه و تحصیل که مهمترین بخش حیاته، از منشا حیات که همون طبیعته غافل نشو!

ضمنا بوکلت مورد نظر برگ شبدر چهار پره که چون خیلی کمیابه نماد شانسه و در بسیاری از کشورهای غربی معتقدن اگه کسی پیداش کنه حتما شانس میاره.

کتاب روی یک سطح کاملا صافه، یعنی اگه راه درست رو که تحصیله در پیش بگیری، زندگی برات همیشه هموار میشه.

( آقا من کم کم دارم به فکر می افتم به جای کتاب نوشتن برم فال قهوه بگیرم!!!)

حالا فرض کنین کسی که تحصیل و مطالعه رو در کنار ارزش و احترام به طبیعت همراه با نماد شانس به عنوان تصویرش انتخاب کرده، باید چقدر روحیهء لطیف و در عین حال ذهن متفکری داشته باشه، مخصوصا که مجموعهء این تصویر همونطور که همگی اذعان دارین بسیار چشم نواز و آرامش بخشه.

واقعا استاد این هستی که یه عالمه معنی رو تو یه چیز خیلی کوچولو به صورت mp3 ارائه بدی لادن جون!


من خوشحالم!
بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 10 اسفند 1390 - 9:57 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به دوستان گلم...

پارادایز (پردیس) عزیزم ممنونم به خاطر لطفت

و البته این آواتار هم سوژه ی جالبی شد D:   نظر شما دوستان مخصوصا تحلیل زیبای فرناز جان باعث شد خودم دقت و تامل بیشتری روی تصویر داشته باشم و  غبطه بخورم که چرا من عکاس این عکس زیبا نیستم تا تعاریف دوستان رو به خودم نسبت بدم و صد البته باید اعتراف کنم اگر زیبایی این تصویر به چشم شما میاد و براتون آرامش بخشه نشون دهنده طبع لطیف و احساس پاک خودتونه که جای تبریک و احسنت داره. 

موفق و سربلند باشید @};-

 

 

 

بالای صفحه

 

مریم جون
تاریخ ارسال: 11 اسفند 1390 - 12:34 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 130
اعتبار: 62

739 مرتبه در 150 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1082 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به دوستان گلم مخصوصا خانم صهبایی قدیمی و فرناز گلم و خانم منجزی مهربانم

کتاب دنیا را رها کن از معدود کتاب هاییست که چندین بار خوندمش و از نثر روان وز یباش لذت بردم و مثل اکثر بچه ها از پایان زیبا و رمز آلودش خیلی خوشم اومد اومدم از لادن عزیز تشکر کنم و بگم بی صبرانه منتظر اثر بعدیتون هستم و به ذهن فعال و خلاقتون هم احسنت می گم مخصوصا به خاطر انتخاب اسم کتاب دنیا را رها کن و تصویری که در سایت از آن استفاده کردید بهتون تبریک می گم واقعا زیباست

همیشه هم گفتم یکبار دیگه هم می گم فرناز جون عاشقتم به خاطر زیبایی و گرمی کلامت


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
بالای صفحه

 

راسپینا
تاریخ ارسال: 11 اسفند 1390 - 10:21 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 93
اعتبار: 88

647 مرتبه در 109 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1236 مرتبه تشکر کرده است.

درود نازنین دوستان!!!

آغا، ما اولش مراتب سپاسگزاریمون رو به عرض برسونیم، بعدش می ریم سراغ بقیه مطالب!!!

مرسی و مرسی و مرسی از خانم منجزی عزیزم به خاطر استارت این تایپیک و البته نقد بی نظیر و زیباشون! مرسی از همه  دوستای گلم به خاطر حضور گرم و روشن گرانه شون! مرسی از خانم صهبایی قدیمی به خاطر این همه متانت و فروتنی و بزرگواریشون و مرسی از خانم نخعی عزیزم به خاطر توضیحات زیبا و جالبشون درمورد آواتار خوشگل خانم صهبایی!

خلاصه که خیلی مرسی:)

دنیا را رها کن!!! عاشق شخصیت پردازی این رمان بودم!!! شخصیت ها عجیب زنده جلوه می کردند و این دوست داشتنی بود واقعاً! غیرقابل پیش بینی بودن این رمان هم که دیگه هیچی... . بار اولی که خوندم... دوستش نداشتم! اما بار دومی که خوندم دیدم نویسنده نازنین این رمان عجب قلم توانایی داره خداییش!!!

با این که این رمان با همه رمان هایی که خونده بودم فرق داره با این که توش مکالمه آنچنانی و قدرتمندی بین شخصیت ها صورت نمی گیره... اما بی نظیر نگاشتنه شده!!! زنده است این رمان!!! قابل لمسه!!! آرومه... و این آرامش چیزی بود که من رو واقعاً جذب کرد!!! هیجان کاذب نداشت!!! مرموز بود و مخاطب تا لحظه آخر به فکرش نمی رسید که دنیا کیه و پوریا چه نسبتی باهاش داره!!!

البته راستش رو بگم، بار اولی که خوندم این مرموز بودن واسم خوب جا نیفتاد!!! اما وقتی کتاب تموم شد... وقتی داشتم مثل همیشه بعد از خوندن رمان با مامانم درموردش بحث می کردم، مامان انقدر قشنگ درمورد زیبایی راز آلود این رمان زیبا صحبت کرد که من یه بار دیگه این رمان رو باز کردم که بخونم و ببینم کجا اشتباه کردم که اینایی که مامان خونده بود و فهمیده بود رو حس نکردم!!!

هوش عجیب نویسنده موقع نام گذاری واقعاً جای تحسین داره!!! اسمی انقدر زیبا و انقدر با مسّما!!! جمله ای کنایه آمیز، پر از ایهام!!! این هنره واقعاً! هنری که شاید خیلی از نویسنده های عزیز رمان دارن، اما به کار نمی گیرن!!! اما خانم صهبایی عزیزم در اوج زیبایی از این هنر استفاده کرده!!!

روند داستان همون طوری که گفتم آروم بود و آروم!!! و من همیشه وقتی این رمان رو می خوندم با خودم می گفتم مسلماً نویسنده نازنینش هم عین سطر به سطر رمان آرام و  دوست داشتنیه!!! و از وقتی که با حضور دوست داشتنی شون تالار رو به قول خانم بزرگا منور کردن، این رو حس کردم که چقدر وارسته و فروتن و آرومن!!!
کار اولشون بود این رمان! و به عنوان کار اول... خیلی قوی و زیبا بود!!! و ایمان دارم که کارهای بعدی شون به مراتب زیباتر و قوی تر از دنیا را رها کن خواهد بود!!! به قولی این پتانسیل رو دارن که رمان های زیبا خلق کنن!!!! و من ایمان دارم که این طور خواهد بود!!!

به امید چاپ رمان های زیبای بعدی از سرکار خانم صهبایی نازنین....

بوس و بغل تقدیم به همه دوست جونای خودم که ندیده عاشقشونم:)

پاینده باشید!!


پاینده باشید دوستان کتاب خوان! سپیده!!!
بالای صفحه

 

گندم
تاریخ ارسال: 12 اسفند 1390 - 2:22 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 139
اعتبار: 182

763 مرتبه در 145 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1370 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به لادن عزیز (ببخش که من زود پسرخاله میشم ) و همه دوستان

من هنوز این توفیق رو پیدا نکردم که این کتاب رو بخونم . اما وقتی نظرات دوستان و نویسنده های خوب و بزرگ ( عاطفه جونم  و فرناز عزیزم ) رو دیدم مصمم شدم که این رمان رو بخرم .

وقتی کتابی رو سپیده و نیلوفر تایید کنند یعنی معرکه است

لادن عزیزم خلاصه ی کتاب را خوندم و یکی از بچه ها هم برایم تعریف کرده . بعد از خوندن کلش نظرمو میگم . اما از جلدش خوشم اومد

امیدارم همیشه موفق باشی بوس بوس بووووووووووووووووووس


از غوغای زندگی تا سکوت مرگ ، خرابتم خدا جون
بالای صفحه

 

آواتار
تاریخ ارسال: 12 اسفند 1390 - 1:30 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 9 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: 8

85 مرتبه در 19 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 102 مرتبه تشکر کرده است.

سلام سلام سلام

من این کتابو خوندم اما بار اول زیاد نفهمیدم اما برای بار دوم که با دقت تر خوندم خیلی خوشم اومد .

خانم صهبایی شنیدم که ساکن مشهد هستید نایب الزیاره باشید

بی صبرانه منتظر کارجدیدتون هستم . بوس بغل ماچ


وعده ی موعود نزدیک است
بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 12 اسفند 1390 - 5:35 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

هم تالاری های عزیز سلام

مریم جون یک دنیا از محبتت سپاسگزارم.   


راسپینای گلم شاید برات جالب باشه که بگم با تو خیلی قبلتر از چاپ کتابم آشنا شدم. نظراتت رو در مورد بقیه ی کتاب ها دنبال می کردم و از اینکه همون اوایل برای کتابم نظر گذاشتی بسیار خوشحال شدم.

گندم مهربونم, این رو هم در نظر بگیر که دوستان لطف دارن و خودت رو برای مواجه با نقص های کتاب آماده کن و بی نهایت خوشحال می شم بعد از خوندن کتاب دیدگاه کاملت رو برام بنویسی و نقایص کارم رو بیان کنی.

آواتار عزیزم, مطمئنا ایراد کار من بوده که دفعه ی اول نتونسته اونطور که باید جذبت کنه و امیدوارم بتونم این نقص رو در کارهای بعدیم جبران کنم. و در مورد نایب الزیاره بودن  هم  چشم, اگر چنین لیاقتی داشته باشم حتما نایب الزیاره خواهم بود.

موفق و سربلند باشید @};-

بالای صفحه

 

آواتار
تاریخ ارسال: 12 اسفند 1390 - 7:56 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 9 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: 8

85 مرتبه در 19 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 102 مرتبه تشکر کرده است.

خانم صهبایی عزیزم

دوباره سلام

اشکال از قلم شما نبود ایراد فنی از منه آخه من 14 ساله هستم و چند ماهه که رمان خوانی رو شروع کردم . درک خیلی از چیزها برام سخت بود و الان به لطف یکی از دوستای خوب تالار دیگه راه افتادم

قربون تواضع و فروتنی شما


وعده ی موعود نزدیک است
بالای صفحه

 

م. بهارلویی
تاریخ ارسال: 13 اسفند 1390 - 12:37 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 15 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 20
اعتبار: 9

164 مرتبه در 24 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 234 مرتبه تشکر کرده است.

فقط می تونم بگم که آرامشی که توی لحظه به لحظه ی کتاب بود برام خیلی شیرین بود. حتی توی اوج داستان و صحنه هایی که باید هیجانی می شدی پس پرده تو این آرامش رو با دل و جون حس می کردی.

جای دیگه ای هم گفتم که بعشی از نویسنده ها از روی دل می نویسند و بعضی ها پشت کلمه به کلمه ی نوشته هاش فکر و اندیشه ای خوابیده و خوشحالم که لادن ما از زمره نویسندگان رسته ی دومه و با خووندن کتابش یه چیزی بهت اضافه می شه و در واقع عاشق محتوای کتابم و مطمئنم که آینده ی روشنی جلوی راه داری و در چند سال اول جز رده ی بهترین بهترینهای ایران خواهی بود و افسوس که کتاب اولت خیلی دیده نشد با اینکه جای زیادی برای دیده شدن داشت.


هستم اگر می روم بهتر از این پند نیست...............بسته ی زنجیر را لیک خوشایند نیست.
بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 13 اسفند 1390 - 2:32 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

آواتار گلم, خیلی خوشحالم که در جمع ما هستی و بیشتر خوشحال خواهم شد که نقدت رو در مورد کتاب بدونم, چرا که مخاطب یک کتاب (رمان رده بندی نشده), یک قشر یا سن خاص نیست و باید بگم  از تجربه ی این کتاب استفاده کردم و کتاب دومم رو به چندین نفر با سن های مختلف دادم تا انعکاسش رو, روی سن ها و افکار مختلف ببینم و سنی که ازش شروع کردم 14 سال بود. پس تو مخاطب مستقیم من هستی, درست مثل بقیه و اگر جایی با ایراد مواجه شدی ایراد به من برمی گرده چرا که وظیفه ی قلم منه , جوری بنویسم که ابهامات هر چه کمتر به وجود بیاد. اما متاسفانه در" دنیا را رها کن" به دلیل نبودن تجربه و ترس از زیاد شدن تعداد سطر ها و خسته کننده شدن بیش از حد کتاب ,چیز هایی که شاید لازم به ذکر بودن بیان نشد و امیدوارم تمام دوستان گلم این خطا رو بر من ببخشن.

موفق و سربلند باشی عزیزم @};-

بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 13 اسفند 1390 - 2:47 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

خانم بهارلویی عزیزم , اول از همه تشکر ویژه ای دارم از شما , عاطفه ی عزیزم و خانم نخعی گل (نویسنده های بزرگی که حتی آشنایی با اونها برای من افتخار بزرگیه), چرا که با حمایتتون چنان احساس زیبایی به من دادید که در این مدت, عدم مواجه کتابم با استقبال عمومی رو از یادم بردم.

نظر لطف شما وتک تک دوستانی که اینجا هستند برای من یک دنیا ارزش داره , جوری که تمام سرخوردگی های این مدت رو برام جبران کرده و ترغیبم می کنه تلاش بیشتری داشته باشم.

از تک تک شما سپاسگزارم و امیدوارم روزی بتونم جوابگوی این محبت ها باشم. @};-

بالای صفحه

 

نارین
تاریخ ارسال: 13 اسفند 1390 - 8:58 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 12
اعتبار: 2

53 مرتبه در 15 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 47 مرتبه تشکر کرده است.

با نظرتون موافقم خانوم منجزی عزیزم...

من با اینکه در ابتدای قرار گرفتن کتاب بر روی گیشه کتاب رو خوندم و همون موقع هم نقد های تند و تیزی به لادن عزیز کردم...

که نشون دهنده ی ارزش کار برای صحبت در موردش بود...

اما با این حال با نظرتون موافق هستم که نثر روان و سلیس ایشون قابل تامل و نقطه ی مثبت کار بود.... متاسفانه چون کتاب رو مدت ها پیش مطالعه کردم الان حضور ذهن چندانی برای صحبت در مورد کار ندارم ...

 

برای هر دوی شما عزیزان آرزوی موفقیت و مانایی می کنم...


دور شده ای آن قدر که دلتنگ شده ام...
بالای صفحه

 

لادن صهبایی قدیمی
تاریخ ارسال: 14 اسفند 1390 - 11:37 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 32
اعتبار: 22

236 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 449 مرتبه تشکر کرده است.

سلام نارین جان

اولش نمی دونستم کی هستی و از کدوم نقد حرف می زنی اما حالا که  این ابهام رو برام رفع کردی, بابت نقدت تشکر می کنم چرا که نقد سازنده باعث پیشرفت هر چه بیشتر می شه گلم.

موفق و سربلند باشی @};-

عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 شهریور 1391 - 01:17 ق.ظ

سلام

این کتابو خوندم و فوق العاده لذت بردم . لادن جون ممنونم . داستان رو خیلی دوست داشتم . بوووووووووووووووس


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 آبان 1391 - 08:31 ب.ظ

بین دوراهی برای این کتاب گیر کردم نمیدونم دوست دارم یا نه

نمیدونم بدم اومده یانه

ولیییییییییییییی دوستش داشتم دوباری خوندم

ولی بازم نمیدونم چه جور احساسی نسبت بهش دارم


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 آبان 1391 - 12:10 ق.ظ

کتاب قشنگیه با موضوع جدید . من دوسش دارم و خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کردم . لادن جان امیدوارم همیشه موفق باشی .


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 تیر 1391

پیام های ارسالی: 29
اعتبار: 17

371 مرتبه در 84 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 458 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 دی 1391 - 06:27 ب.ظ

با سلام  من امروز این کتابو خوندم وخیلی هم لذت بردم کتاب موضوع جالب وپیچیده ای داشت که تکراری نبود واز کشش خیلی خوبی برخوردار بود من که یه نفس خوندمش  اخر داستان همه حدسیات منو که باطل کرداما انگار ادم دنبال بقیه اش میگشت مثلا یه خورده رمانتیک تموم می شد اما شاید اینم باعث جاذبه بیشتری باشه ممنون از لادن جان و قلم تواناشون موفقتر باشین

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 بهمن 1391 - 01:04 ق.ظ

سلااااام

عجبا !!!!!!!!

نظر دوستان در مورد بعضی کتابا چقد  متفاوته ، واقعا تعجب کردم به فکر فرو رفتن

من که نتونستم کتابو زمین بذارم تا تموم شد پوزخند بزرگ

به هیچ غلط املایی بر نخوردم ( آخه چند روز پیش یه کتاب میخوندم البته از یه نشر دیگه تو دو صفحه 3 غلط واضح داشت ) حالا من نمیدونم این بر میگرده به نویسنده یا . . .

نثر عالی ، راحت  وروان که خیلی کیف کردم و اسم فوق العاده کتاب که محشره و داستان که دیگه چه عرض کنم چشمک

خلاصه اینکه من این کتاب رو ازدوست گلم امانت گرفتم ولی حالا به این نتیجه رسیدم که انشاالله به زودی یکی از این کتاب بگیرم تا داشته باشمش خوشحال

نظر کلیم اینه که فقط دو سه جاش یجوری بود که نتونستم درک کنم 1- چرا اول کتاب پوریا زحمت ترجمرو کشید و نگفت پس این دختر چیکارس ؟

2- حالا مثلا تو اون سفر وجود او چه ضرورتی داشت ؟

3-چرا حضور او در خانه و... برای پوریا سوال نشد ؟

ولی کلا عالییییی بود تشویق

موفق باشید .

عضو سایت موقعیت: 8
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2
اعتبار: 23

331 مرتبه در 49 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 638 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 بهمن 1391 - 02:03 ق.ظ

 

Naghmeh نوشت:

سلااااام

عجبا !!!!!!!!

نظر دوستان در مورد بعضی کتابا چقد  متفاوته ، واقعا تعجب کردم به فکر فرو رفتن

من که نتونستم کتابو زمین بذارم تا تموم شد پوزخند بزرگ

به هیچ غلط املایی بر نخوردم ( آخه چند روز پیش یه کتاب میخوندم البته از یه نشر دیگه تو دو صفحه 3 غلط واضح داشت ) حالا من نمیدونم این بر میگرده به نویسنده یا . . .

نثر عالی ، راحت  وروان که خیلی کیف کردم و اسم فوق العاده کتاب که محشره و داستان که دیگه چه عرض کنم چشمک

خلاصه اینکه من این کتاب رو ازدوست گلم امانت گرفتم ولی حالا به این نتیجه رسیدم که انشاالله به زودی یکی از این کتاب بگیرم تا داشته باشمش خوشحال

نظر کلیم اینه که فقط دو سه جاش یجوری بود که نتونستم درک کنم 1- چرا اول کتاب پوریا زحمت ترجمرو کشید و نگفت پس این دختر چیکارس ؟

2- حالا مثلا تو اون سفر وجود او چه ضرورتی داشت ؟

3-چرا حضور او در خانه و... برای پوریا سوال نشد ؟

ولی کلا عالییییی بود تشویق

موفق باشید .


سلام عزیزم .

اول از همه از لطفت خیلی ممنونم . از اینکه ایرادات کار رو بخشیدی و داستان مورد توجهت قرار گرفته خیلی خوشحالم.  گل

سوالاتی پرسیدی که برای خیلی از خواننده ها مطرح شده بود . نتیجه می گیریم توضیحات من  در این زمینه در خود داستان کامل و واضح نبوده  از این بابت متاسفم. 

در جواب سوال اول: پوریا زحمت ترجمه رو کشید چون وقتی برای اولین بار رها رو دید و متوجه شباهتش با دنیا شد کاملا پی به نقشه ی پریناز برد. در نتیجه می دونست رها مترجم نیست و فقط برای اینکه به اون نزدیک بشه به عنوان مترجم تو شرکتش کار گرفته . از طرفی پوریا ادمیه که به دیگران میدون زیادی برای زندگی می ده. توی همه ی مسائل تا جایی که امکان داشته باشه به صورت غیر مستقیم دخالت می کنه. این وسط به خاطر دینی که حس می کنه به پریناز داره از همه بیشتر به اون میدون می ده . برای همین وقتی پریناز می خواد که رها وارد خونشون بشه و وقتی از پوریا می خواد که  متن رها رو ترجمه کنه مخالفتی نمی کنه..

در جواب سوال دوم : پویا تسلط کافی به زبان انگلیسی نداره و قراره دیرتر از پوریا از سفر برگرده در نتیجه به حضور یک مترجم نیاز پیدا می کنه . اما از جایی که پوریا می دونه رها توانایی چندانی نداره زیاد بهش فشار نمی یاره و در نهایت به خاطر مریضیش پویا زودتر به جای اون بر می گرده واین وسط نیازی به حضور رها پیدا نمی شه .  

و در جواب سوال سوم : پوریا هیچ سوالی نمی  پرسه چون  شباهت رها  به دنیا جواب هر سوالی رو می ده و نیازی به پرسیدنش نیست .      

    در مورد غلط املایی هم باید بگم بله متاسفانه  نیاز شدیدی به دقت و حوصله ی خود نویسنده هم وجود داره. چون از روی  متنی که  نویسنده می نویسه در مرحله ی حروف چینی مجددا تایپ می شه که غلط های تایپی و املایی زیادی به وجود میاره که بعضی هاشون از زیر چشم ویراستار و نویسنده رد می شه .

ببخش که دیر جواب دادم امیدوارم جواب سوالاتت رو ببینی عزیزم. 

موفق و سربلند باشی گل

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 بهمن 1391 - 05:58 ب.ظ

سلام خدمت همگی مخصوصا لادن عزیز ابزار علاقه

مرسی که انقد سریع جواب دادی ، کاملا جواب همه سوال هام رو گرفتم .

امیدوارم همیشه موفق باشی .بوسه

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 شهریور 1392 - 10:01 ق.ظ

مجموعه قوانین تالار نقد کتاب

1: در این بخش کاربران فقط در مورد کتاب مورد نظر به بررسی می پردازند. و از مقایسه کتاب ها و نویسنده باید خودداری کنند .

2: با هر گونه توهین به نویسنده و نشر در این بخش بر خورد خواهد شد .

3: کاربران به بررسی و نقد کتاب بپردازند علاوه بر نکات منفی نکات مثبت را هم مطرح کنند

4: از توهین به نظرات یکدیگر جداً خودداری کنید .

5 : مطالبی که به تعریف داستان می پردازند حذف خواهد شد .

6: از برخورد سلیقه ای جدا خودداری کنید.

7: نقد مغرضانه در مورد کتاب ها در این بخش تایید نخواهد شد .

عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1392

پیام های ارسالی: 4
اعتبار: 0

19 مرتبه در 8 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 مهر 1392 - 09:18 ب.ظ

Ana نوشت:

اگر به کتاب های پر مز و راز علاقه دارین,اگه دوست دارین که نشه پایان یه کتاب رو حدس زد,دنیا را رها کن بهترین گزینه ست.کتاب شروعی ساده داره,شخصیت های داستان همه به نوعی تنهان,شخصیت دختر داستان از سر اجبار وارد خونه ای میشه که  همه چیز و همه کس مرموزه,گذشته آدمای اون خونه اطلاعات ممنوعه ای هستن که هیچ کس نباید  در باره اونه چیزی بفهمه,تو هم مثل شخصیت اول داستان گیج میشی,اما نگران نباش تو هم مثل اون از گیجی در میایی,پایانش واقعا غیر قابل پیشبینی بود,من یکی که وقتی حقیقت رو شنیدم تعجب کردم,کتاب خب کاستی هایی هم داشت,اما در کل خوب بود.

 

 

  • من این کتاب رو خیلی دوست داشتم

اگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 27 مرداد 1393

پیام های ارسالی: 4
اعتبار: 0

23 مرتبه در 9 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 5 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 مرداد 1393 - 09:52 ب.ظ

مصاحبه با لادن صهبایی در سایت 98ایها

http://www.forum.98ia.com/t226743.html


خبرنگار واسطه ای بین مردم و رسانه هاست که مسئولیتی سنگین بر عهده دارد.



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*