سلام به همه
خب حالا یکم از حال و هوای کتاب جدیده که خیلی ها ازجمله من هنوز نخوندنش درمیایم و میریم سر وقت یه کتاب قدیمی.
بله بچه های خوبم جونم براتون بگه که کتابش قشنگ بود ,من از موضوعش خوشم اومد ,با اینکه ما با این موضوعات زیاد سر و کار داریم اما کمی تا قسمتی مو بر انداممان صاف شد(اشتباه نکنید ژانر وحشت نبودا امااااااااااا.....)
دست خانم پوریا درد نکنه ,به موضوع جالب و بکری اشاره کرده بود,موضوعی که توی روانشناسی,فروید اون رو تابو نامیده,یعنی مسایلی که در گفتنش یه جور بازداری وجود داره و شرم اجتماعی در بیان این مشکل و دادن راهکار برای اون هست .ولی باید گفته بشه و نگفتنش و یا بد گفتنش ضررات جبران نا پذیری به دنبال داره.در سراسر داستان چه در مورد نگین چه در مورد علی این موضوع به وضوح دیده میشه,دختری که به خاطر شرم دخترانه ای که داره از هیچ کدوم از مسایل زندگی مشترک هیچ اطلاعاتی نداره و مادر چیزی رو برای اون توضیح نمیده, و پسری که بیماره و با علم به بیمار بودنش(بیماری که از نوع روانیه و کمتر صحبتی راجع به اون شده)دختری رو تا مرز بدبختی میکشونه
هامون رو دوست داشتم خیلی حامی بود و از نگین حمایت کرد,صبر نگین و کلا شخصیتش رو خیلی دوست داشتم,داستان جالبی داشت و کلا در اون زیاد به معزلات جامه پرداخته شده بود,علی شخصیتی داشت که شاید دور و بر ما از این علی ها زیاد وجود داشته باشند و ما نمیدونیم. راستش ازش ترسیدم,کاش میشد کاری براش کرد,اما خب خودش نخواست...
داستان شخصیت خوب زیاد داشت و بر بداش غالب بودن,داستان کاستی هایی هم داشت اما در کل اگر بخوایم بگیم خوب بود.
هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول