صفحه:   15
نمایش:   421 - 450
تعداد کل صفحه:   16
تعداد کل موضوع ها:   463


<<    <      >    >>
   صفحه:
7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 

روزنگار کتاب امروز
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 اردیبهشت 1392 - 08:56 ب.ظ

با درود

دوستان من ازدیروز که خدمتتون گفتم میخوام  خوندن قله قاف رو شروع کنم و شروع کردم تا امروز صبح ساعت 5 نتونستم کتاب رو زمین بذارم و یه کله خوندم :)

عالی بود مثل همه ی کتابهای عاطفه جون و نمیدونید چقدر از خوندنش لذت بردم،بازم مثل بقیه ی کتابهای عاطفه جون.

الان وقت ندارم ،ولی امشب میامو مفصل در مورد ش تو تاپیک خودش حرف میزنم.

جا داره به نشر خوب علی چاپ این دو کتاب یعنی مثل موج مثل دریا و قله قاف رو تبریک بگم ،به نظرم دوباره به روزههای عالی گذشته برگشتید.خسته نباشید. کاش بقیه ی کتابهای جدید رو هم می گرفتم.


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 بهمن 1391

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 0

1012 مرتبه در 222 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1966 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 اردیبهشت 1392 - 11:24 ب.ظ

سلاااااااااااااااااام...بغل کردن

عاقا ما امروز،یعنی دیشبی که شده بود امروز،رسما اغفال شدیم رفت...

آدم انقدر بی اراده؟!...

مثلا قرار بود چند وقتی کتاب نخونم دیگه...

اما انقدر که تعریف کردین و...خود کتاباهم که جلو روم چشمک میزدن....

دل منم که ذاتا آفریده شده واسه هرگونه ضعف رفتنی........خو باز ضعف رفت دیگه!...

آخر سر نشستم بین  مثل دریا،مثل موج  و  قله قاف  ده بیست سی چهل کردم و افتاد به قله قاف...

گفتم خب بذار یه کوچولو اولشو بخونم ببینم جریان چیه...یه کوچولو خوندن همانا و کل امروز هروقتی که گیر آوردم نشستم به خوندنِ ادامه اش همان!...

اصولا وسط کتاب هیچ نظر خاصی نمیدم...

ولی طبق معمولِ کتابای خانوم منجزی عزیز،من که جذبش شدم و دوستش میدارم...مخصوصا بعضی جمله هاشو که خیلـــــی...اصلا یه وضعی!

خب برم به جای حرف زدن ادامه اش بدم...

خوش باشید...ابزار علاقه

 

 

 


ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 تیر 1391

پیام های ارسالی: 29
اعتبار: 17

371 مرتبه در 84 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 458 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اردیبهشت 1392 - 10:01 ق.ظ

سلام دوستان دو روزه می خواستم بیام نمایشگاه این فرناز خانم مگه گذاشت همش نشستم مثل دریا مثل موج رو خوندم ودیشب تموم شد  فرناز جون یادته گفتم دلم یه کتاب استخون خرد کن می خواد الان حسابی دلم حال اومده خیییییلی خوب بود ماشالابه این قلم واین ذهن توانا دستت طلا وموفق تر باشی

عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اردیبهشت 1392 - 01:40 ب.ظ

سلام دوستان

کتاب یه جرعه آب یه جرعه سراب خانم سادات رو دست گرفتم ،البته فکر کنم اکثر دوستان خوندن  و من از قافله عقب موندم .

 


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اردیبهشت 1392 - 03:36 ب.ظ

من از این لحظه اگه ابر و ماه و مه و خورشید بزارن میخوام کتاب فرناز عزیزمو شروع کنم......مثل دریا مثل موج.......

انقدر دوستان ازش تعریف کردن که دلم آب شد......

من برم استارتشو بزنم....

فعلا تا بعد بابای.....


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 اردیبهشت 1392 - 01:07 ق.ظ
دوستان گلم خدمتتون عارضم که اینطور که بوش میاد من تا چند روز دیگه باید به دوجا سربزنم:اول چشم پزشکی چون رسما چشام همه جا رو تار میبینه :)) و از اونجا که فقط سه کتاب از 33 کتاب ابتیاع شده رو خوندم!! و به این روز رسیدم اینه که حدس قریب به یقین میزنم که عینک لازم میشم! اما دومین جا رو ممکنه خودم نخوام برم! ولی اگه وضع به همین منوال پیش بره همسری زحمت بردنم رو به اون مکان مقدس ،با کمال میل و رغبت خواهد کشید و اونجا جایی نیست بجز محضر ازدواج و طلاق:))))
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 اردیبهشت 1392 - 09:39 ب.ظ
شب همگی بخیر. امروز صبح برای این که عدالت رو رعایت کرده باشم!! تصمیم گرفتم کتابی از یه نشر دیگه بخونم ،یک ساعتی میشه تمومش کردم ولی تا دلتون بخواد دپرسم:)) اصلا دچار افسردگی شدم!! البته از حق نباید گذشت نویسنده قلم خوبی داشت فقط فکر کنم ایشون رو هم باید به لیست نویسندگانی که علاقه ی عجیبی به کشتن قهرمان کتاب یا یکی از شخصیت های محبوب اون دارند،اضافه کرد!!! آخه کتاب قبلیشونم همین جوری بود ولی تو این کتاب دیگه هر چی غم وغصه و آه ودرد بود سر قهرمان بینوا اومد و آخرشم مرد:((( الان دلم میخواد یکیوبزنم !! اگه تا فردا حالم خوب شد میخوام بغض باران رو بخونم .حالا ببینیم اعصابم تا فردا سر جاش میاد یا نه؟!
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 اردیبهشت 1392 - 07:15 ب.ظ

سلام بر دوستان عزیز

آقا ما یه کتاب داریم میخونیم از همین نشر ولی یه جوریه اصلآ خوب نیستخمیازه نمیدونم چرا الان

صفحه ی 300 هستم اما انگار نه انگارکلافه هیچ راهی به ذهنم نمی رسه , یعنی در حده 20 صفحه موضوع نداشت 

آخه من نمیدونم چرا انقدر نویسنده ی محترم کش دادن آخه به فکر فرو رفتن دقیقآ هدفشون چیه ؟

کسی دوست داشت بگه تا اسم کتاب رو بهش بگم

 


این نیز بگذرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اردیبهشت 1392 - 12:19 ب.ظ
سلام و درود برهمه ی همخونه های عزیز ومن همچنان در حال خواندنم ،فقط متاسفانه دیگه کتابی از نشر خوبمون نیست و من رفتم سراغ سایر ناشرین محترم ،که جا داره اینجا یه خسته نباشید جانانه به بعضی از این عزیزان بگم و درخواست کنم در انتخاب کسانی که اون اولِ اول،کتاب رو میخونن و روش مهر تایید میزنن ، دقت کنن!!! شما میدونین که من همیشه به دنبال پیام داستانم ،حتی اگه شده به زور بالاخره یه پیامی برا خودم پیدا میکنم:)) بر این اساس میتونم بگم از اکثر کتابهایی که خوندم بطور کلی به این نتیجه رسیدم که:خانما باید صبر داشته باشن و امید خودشونو از دست ندن حالا اگه ازدواج اول باب طبعشون نبود ،دومی !اگه دومی پر از غم و محنت بود ،دیگه سومی حتماجواب میده و به قول معروف دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور!!!!!!!!!!!!!!!! البته کتابهای عالی و خوبی هم خوندم ها ! ولی یه چند تایی هم در عین زیبایی ،ته تهش پیامشون همین بود که عرض کردم.قربون شما.نیلوفر
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 اردیبهشت 1392 - 04:29 ب.ظ

به نام الله ، پاسدار خون شهیدان که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و اینک روزنگار کتاب خود را آغاز میکنم!!پوزخند بزرگ

من از امروز خوندن مثل در یا  مثل موج رو شروع کردم . در حال حاضر صفحه 150 هستم و از هیجانات کتاب رو به سکته هستمجنگ


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 خرداد 1392 - 01:43 ق.ظ

سلام و شب بخیر

من هم اکنون در صفحات پایانی مثل دریا مثل موج هستم . الان حتما میگید : اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه چقدر طولش میده؟

درگیر مراسم ختم یکی از بستگان بودم . به همین علت وقفه ی طولانی ایجاد شد .

اکنون حس خلافکاری دارم . حس خوب دزدی!!!!دزد دریایی


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 تیر 1391

پیام های ارسالی: 29
اعتبار: 17

371 مرتبه در 84 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 458 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1392 - 12:58 ب.ظ

سلام به همه کتابخونای باحال وعزیز 2روز پیش یه کتاب خوندم از یک نویسنده خوب وتوانا که همتون میشناسینش قلمش فقط مخصوص خودشه یعنی به معنای واقعی منحصر به فرده وشاید خیلی ها هم  دل خوشی از قلمش نداشته باشن چون خیلی تلخ می نویسه وبه نظر من خیلی خیلی با احساس چون احساس خواننده رو حسابی در گیر میکنه ومن هنوز درگیر این کتابم دوستش داشتم واز خوندنش خوشحالم

عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 12 خرداد 1392 - 07:48 ب.ظ

عصر همگی بخیر و خوشی

نیومدم که بگم چه کتابی خوندم و یا دارم می خونم و الان صفحه ی چندمش هستم! اومدم بگم  که مبتلا  به بیماری کتاب گرفتگی شدم!!

آخه من هر وقت کتاب می خریدم دیگه وقتی خودمو خیلی خیلی تحویل می گرفتم پنج ،شیش دیگه تهش هشت جلد می خریدم و دو سه روزه می خوندمشون و بعد م تا مدتها ذهنم در گیر کتابا بود و به قولی عشق میکردم.

ولی امسال  از نمایشگاه 32 کتاب خریدم ،روزای اول آثار نویسنده های گلِ نشر علی رو خوندم و لذت بردم بعد سریع رفتم سراغ کتابهای یه نشر دیگه که خیلی به کاراشون علااقه مندم ، اونا رو هم خوندم ولی با سرعت کمتر و در مدت طولانی تر ،ولی سراغ سومین نشر که رفتم !!! دیگه میل خوندنم ته کشیده بود!!

هر کاری میکنم از صفحه 58 کتاب جلوتر نمیرم که نمیرم!!! اصلا هیچ تمایلی به خوندنش ندارم! از اون بدتر چشمم به کتابام میفته سرگیجه می گیرم!

شبا خواب شخصیت های کتابا رو می بینم،مثلا خواب میبینم که: باران عاشق خال بانو شده و قراره بچه ی ترلان رو بسپرن به آتا بیگ و مامانی تا   با اونا بره لاویج کنارنوشین و ارژنگ تا غم بی مادری اذیتش نکنه ،ولی سارا میگه بر اساس ماده فلان قانون مدنی این عمل از مصادیق .............خلاصه چی بگم تا صبح خواب های آشفته میبینم!

هیچ وقت این جوری نشده بودم که کتاب نخونده داشته باشم و سراغشون نرم !برام دعا کنید تا زودتر از شر این بیماری خلاص بشم و برم سرغ بقیه ی کتابها.


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 5 آذر 1390

پیام های ارسالی: 17
اعتبار: 12

604 مرتبه در 118 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 282 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 خرداد 1392 - 02:16 ب.ظ

سلام به همه

بالاخره طلسم شکسته شد و من شروع به کتاب خوندن کردم از ده تا کتاب نمایشگاه تازه اولی رو دست گرفتم قله قاف  صفحه 52 هستم  کتاب جذابه و کشش داره مطالعه کردن

عضو سایت موقعیت: ساری
تاریخ عضویت: 23 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 22

978 مرتبه در 192 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 551 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 28 خرداد 1392 - 04:41 ب.ظ

ســــــــــــــــــــــــلام به همه ی دوستای خوب و گلم

بالاخره امتحاناتم تموم شد و برگشتم خونه تا بتونم روال عادی زندگیمو شروع کنم . اینقدر که این ترم سخت بود و مجبور به درس خوندن شده بودم هنوز وسط کتاب یهو ذهنم میره به سمت درس که واقعا کلافه و عصبی میشم ...

هــــــــــــــــــــــــی آه کشیدن

و اما ................. اومدم که بگم درس و دانشگاه رو بیخیال . دوباره کتاب به دست گرفتم اونم با چه انرژی مضاعفی ... بغل کردن

دو تا کتاب از نمایشگاه خریدم. نارین و قله قاف . اول نارین رو شروع کردم چون کمتر بود و در حال حاضر صفحه 274 کتابم . تا اینجای داستان بد نبوده . امیدوارم بقیه اش هیجان بیشتری داشته باشه . 

موفق باشید دوستای خووووووووووووووووبم


"حالم خوب است" هایم را ببخش! دروغ میگویم تا دلتنگی هایم را به رُخت نکشم... صمیم
عضو سایت موقعیت: ساری
تاریخ عضویت: 23 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 22

978 مرتبه در 192 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 551 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 خرداد 1392 - 01:24 ق.ظ

نارین به پایان رسید ...

کتاب خوبی بود خوشم اومد

حالا میخوام برم سراغ قله قاف که مربوط به نویسنده ی محبوبمه ... میدونم که می پسندم ابزار علاقه


"حالم خوب است" هایم را ببخش! دروغ میگویم تا دلتنگی هایم را به رُخت نکشم... صمیم
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 تیر 1392 - 10:38 ب.ظ

سلام خدمت رفقای کتابخونم امیدوارم شاد و سرحال باشید

اینجانب همه کتابای که از نشر علی تو نمایشگاه گرفتمو خوندم

الان فقط نارین مونده که اونم اگر خدا بخواد امشب تموم میشه

چند تا کتابم از نشرای دیگه گرفتم همه رو نصف نیمه ول کردم از بس غمگین و حالت افسردگی به ادم میداد

 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 104
اعتبار: 111

3585 مرتبه در 503 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3807 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 تیر 1392 - 10:59 ب.ظ

های خانواده:)

دارم لیلی رو می خونم:)
رسیدم به صفحه ی 316:)
نظر نصفه نیمه رو توی بخش راهنمای کتاب گذاشتم:)
دیشب هم مثل دریا مثل موج رو خوندم:)
باید برم برای اونم نظر بذارم:)
امروز هم داشتم قلبم برای تو رو می خوندم که به خاطر خریدن لیلی نصفه موند.

از بعد انتشارش فقط یه بار خونده بودم.
انقدر برام همه چیز ناآشنا بود که حس کردم دارم یه کتاب جدید می خونم:)
چنین توقعی از من نمی رفت:(


...با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم/ یا او نشان ندارد یا من خبر ندارم...
عضو سایت موقعیت: ساری
تاریخ عضویت: 23 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 22

978 مرتبه در 192 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 551 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 تیر 1392 - 09:40 ب.ظ

ســــــــــــــــــلام به تک تک دوستای خوبم

نمیدونم چرا این بخش که همیشه فعال بود اینقدر خلوت شده؟! آه کشیدن

یعنی بچه ها کتاب نمی خونن؟! غمگین

کتاب خوندن من هم مصادف شد با سفر مامان و بابام و یکمی به تاخیر افتاد.

جلد اول کتاب قله ی قاف رو تموم کردم و در حال حاضر بیشتر از نصف جلد 2 رو هم خوندم.

کتاب خیلی قشنگ و پـــــــــــُــــــــــــــر محتواییه . با لذت میخونم...

الان هم میخوام برم ادامشو بخونم.

راستی روزه نمازاتون هم قبول باشه گل

 


"حالم خوب است" هایم را ببخش! دروغ میگویم تا دلتنگی هایم را به رُخت نکشم... صمیم
عضو سایت موقعیت: ساری
تاریخ عضویت: 23 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 22

978 مرتبه در 192 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 551 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 تیر 1392 - 03:53 ق.ظ

سلام

کتاب قله قاف با موفقیت به پایان رسید. نظرم هم تو تاپیک مربوطه نوشتم. حالا میخوام برم سراغ کتاب بســـــــــــامه .

کتاب خوناااااااااااااا کجایین پـــــــــــــــــــس؟؟ قلب شکسته


"حالم خوب است" هایم را ببخش! دروغ میگویم تا دلتنگی هایم را به رُخت نکشم... صمیم
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 بهمن 1391

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 0

1012 مرتبه در 222 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1966 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 مرداد 1392 - 09:33 ب.ظ

سلام...

خوبین؟....

میگم حیف نیست اینجا این همه مدته پست جدید نداشته؟!....

خب...با اجازتون من لیلی و بعدشم مستانه رو خوندم این روزا....

چی بگم والا....جفتشون انتقام از دختره به خاطر بابای دختره!!....و خشونت مرد داستان....بی تفاوت

چیه آخه؟!....الان بنده رو ول کنن مردا رو از رو زمین برمیدارم که!!....

ببخشید ولی خیلی تو ذوقم خورده....

هیچی دیگه....فکر کنم برم کتاب قدیمیامو بردارم دوباره بخونم سنگین ترم!....

 

 

 


ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......
عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 104
اعتبار: 111

3585 مرتبه در 503 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3807 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 مرداد 1392 - 10:03 ب.ظ

سلام :)

دل آرام رو دوست مادری خریده و به من داده که با سرعت بخونم و نظرمو اعلام کنم!
فعلن که کار دارم :) ولی از دوساعت آینده شروع می کنم خوندشو!
فکر کنم تا فردا تموم بشه و برم راهنمای کتاب رو آباد کنم!
امیدوارم که خوب و قشنگ باشه و البته موضوعش ازدواج قراردادی نباشه که سرمو می کوبم به دیوار!
پاینده باشید و مانا!


...با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم/ یا او نشان ندارد یا من خبر ندارم...
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 شهریور 1392 - 11:37 ب.ظ

سلام

دقت کردین ادم وقتی گرفتاره بیشتر حس کتاب خوندنش میاد؟!

من  از دیروز ساعت یک بعد از ظهر تا الان  پنج کتاب خوندم  !! سه تاش جدید بود و اون دوتای دیگه قدیمی !

ساعتای پنج صبح بود که خوندن سومین کتاب تموم شد و میخواستم برم بخوابم که وسوسه شدم بیام تالار! اینجا پست مربوط به امتداد حسرت رو دیدم و هوس کردم سراغی ازش بگیرم ،رفتم اونو بردارم چشمم به گوشه های پنهان  افتاد!اونم برداشتم ،تصمیم داشتم  فقط یه نگاهی بندازم و مروری کنم  ولی هردو رو کامل خوندم!!! 

امروز ناهار مهمون مامان جانم بودم ،جاتون خالی جمعمون جمع بود ولی من یکسره مشغول خوندن بودم و حرص همه رو دراوردم :))))

علی رغم اینکه خووندنم  همراه با اعتراض های شدید بود و به سختی انجام میشد ولی خیلی چسبید :)) 

عجب کتابایی بودن این در امتداد حسرت و گوشه های پنهان !

از اون سه تا جدیدا هم یکیش خیلی بد ،ولی اون دوتای دیگه خوب بودن!اگه خواستین بصورت خصوصی معرفی میکنم.

در کل اخر هفته ی خوبی بود و تا حد زیادی خستگیهام رفع شد.

قربون همگی .نیلوفر


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 آذر 1391

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 0

255 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 134 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 شهریور 1392 - 11:56 ق.ظ

کف کردن دهانسلام به همه دوستان عزیز ودلبند من دارم کتاب شوق وصال خانم مریم بینایی رو میخونم .ص95 هستم کتاب بسیار جذابیه وپر کشش .از خانم بینایی تشکر می کنم به خاطر قلم گیراشون /فعلا بایگل

عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 شهریور 1392 - 12:50 ق.ظ

سلام به همه

من طبق معمول کتاب بووووووووووووووووووووووووووق از نشر بوووووووووووووووووووووووووووووووق رو میخونم!!!!!کلافه هیچ راهی به ذهنم نمی رسهکلافه هیچ راهی به ذهنم نمی رسه


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 آذر 1391

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 0

255 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 134 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 شهریور 1392 - 07:31 ب.ظ

دوستای کتاب دوست سلام به همگی .شوق وصال تمام شد کتاب بس قشنگی بود خوشمان آمد(از بس عاشق راسپینای گلم هستم یکهو اینطوری نوشتم).دست نویسنده بی بلا .کتاب لیلی رو هم امروز تموم کردم اگر واقعیت رو بخواین 2روزه کتاب رو خوندم چون می خواستم ببینم سر لیلی مظلوم چی میاد .کشش کتاب خوب بود ولی یه چیز هایی به هم نمی خوردولی خوب جذابیتهای خودشم داشت از خانم یافتیان برای قلم روانشون متشکرم. بغل کردن

عضو سایت تاریخ عضویت: 17 بهمن 1391

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 0

1012 مرتبه در 222 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1966 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 29 آبان 1392 - 07:31 ب.ظ

سلام...

سلامم از تهِ دلم بود!....

واییییییی نمیدونین چقدرررر دلم تنگه اینجا بود....وای اصلا خیلی!....اصلا بغض دارم!....گریه

امروزم که چه روزیه...هواااااااااااییه ها....

پس چرا نمیاین اینجا بگین چیا میخونین؟.....من که انقدر دلم میخواد بشینم با دلِ راحت رمان بخونم....ولی نمیشه...ایشالا وسطه ترما....

ولی...هفته ی پیش....تاسوعا عاشورا....خونه بودم....بعد دست و دلمم به کارام نمیرفت....حال و هوای محرمم که بود...

دلم رمانِ سپیده رو خواست....اون قسمتش که محرمه و اینا....اون قسمتشو خیلی دوست دارم...اصلا حال و هوای محرمش خیلی خوبه....به خاطر همین رفتم برش داشتم و نشستم اون قسمتشو خوندم...تا برگشتنه عطا و اینا....

خیلــی خوب بود....

یه هفته گذشته ولی من الان تونستم بیام بگم....دلم میخواست بگمش...

این کتابای جدیدم مثله نیازم....و نیمکتِ شبم که الان دیدمش.....وای دلم داره میره که بخونمشون.....آخرم شیطون گولم میزنه...هروقت گولم زد میام بهتون میگم....پوزخند بزرگ

خوش باشین....ابزار علاقه

 

 

 


ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 آذر 1392 - 12:18 ق.ظ

الان دارم کتاب مثل دریا مثل موج رو میخونم تازه ارژنگ و نوشین ازدواج کردن ممنون از خانم نخعی خیلی کتاب جالبیه


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 10 مهر 1390

پیام های ارسالی: 10
اعتبار: 7

137 مرتبه در 31 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 46 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 آذر 1392 - 10:05 ق.ظ

سلام من دیروز کتاب از تو می گریزم را خوندم از خانم مهسا آرامش خیلی دوستش داشتم ولی پایانش ...

دوست دارم اگر با ایشون در ارتباطید بهشون بفرمایید کاش بشه قسمت دوم این کتاب را هم بنویسن بنظرم هم قلم زیباشون و هم سوژه این پتانسیل را دارند .


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم نیستم آدم اگر باز نگردم آنجا زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 دی 1392 - 11:23 ب.ظ

الان دارم کتاب نیمکت شب رو میخونم تا صفخه 275 تا اینجا که خوبه امیدوارم بقیش هم به همین خوبی باشه


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"

<<    <      >    >>
   صفحه:
7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*