سلام دوستان.
فکر کنم اولین کسی هستم که در این قسمت نظر می گذارم، چون به ظاهر نظرات کپی های قبلی هستند.
قبل از همه باید از خانم پوریای عزیز تشکر کنم. بی اغراق ایلگار دخترم کتابی بود که بارها و بارها خواندمش و از خواندش هر بار لذت بردم.
اینکه شخصیت مانیا در کتاب کمی غلو شده بود غیرقابل انکار نیست. اما گاهی مهارت نویسنده آنقدر این اغراق ها را به زیبایی ترسیم میکنه که کاملاً به دل می نشیند.
من احساس میکنم همه شخصیت ها در این داستان دوست داشتنی بودند. همه و همه و همه... حتی مانلی با تمام سرخوردگی هایی که به اشتباه سر به طغیان گذاشته بودند.
خانم پوریای عزیز همکار نازنینم از صمیم قلبم بخاطر نگارش این کتاب ممنونم و بی صبرانه منتظر آثار بعدی شما هستم.
شاد و موفق باشید.
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که تنها پاهایم را از من گرفت, در حالی که گویی ایستاده بودم. چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی موهایم شد, در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود. دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه نمی شود."به همین سادگی"
کاش نه می دویدم و نه غصه می خوردم و تنها... او را می خواندم.