چشمهایت مال من
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 خرداد 1391 - 06:06 ب.ظ
چشمهایت مال من

nilofar
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 12:40 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 164
اعتبار: 122

968 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1062 مرتبه تشکر کرده است.

درود برهمه ی اعضا عزیزتالار

رمان چشمهایت مال من  سومین کتابیه که از خانم اکبری می خونم  و در بین این سه اثر  از نظر من رتبه ی سوم رو داره  قشنگی های خودش رو داشت  اما نازک ترین حریر نوازش وملکه ی جنوب چیز دیگه ای بودن  . اداره کردن  و راهنمایی کردن رئیس یک کمپانی بزرگ امریکایی با اون همه موفقیت  توسط یه دختر 15-16 ساله از هر منظری که بهش نگاه کنیم خیلی تخیلی به نظر میاد ..............  در صورتی که  در دو اثر قبلی  وقایع و شخصیت ها ملموس تر بودن .            این هم تجربه ای بود!!!


از دلتنگی هام بادبادکی خواهم ساخت و اون رو در هوای بی خیالی پرواز خواهم داد
بالای صفحه

 

mzm
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 4:14 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 18
اعتبار: 8

95 مرتبه در 25 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 11 مرتبه تشکر کرده است.

 سلام به نیلوفر عزیزم 

من هم مثل تو فکر می کنم که کتاب دور از واقعیت  هست ولی با این حال دوستش دارم مثل اکثر کتاب های دیگر نشر علی . من کتاب های دیگر این نویسنده رو خوندم واز بین انها بازم مثل تو نازک ترین حریر نوازش وملکه جنوب رو بیشتر دوست دارم.


نشر علی ماندگار تا همیشه.... دوستان نویسنده پاینده باشید وپیروز.... هم تالاری ها دو ستتون دارم یک دنیا....
بالای صفحه

 

Ana
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 9:21 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: -6

684 مرتبه در 122 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 727 مرتبه تشکر کرده است.

سلام به همه دوستان عزیز

من هم با شما عزیزان موافقم,ملکه جنوب و نازکترین حریر نوازش قشنگتر بودن,ولی چشمهایت مال من هم زیبایی خودش ررو داشت,من دوستش داشتم,اما اگه بخوام از کارهای ر.اکبری بگم کدوم قشنگتر بود(البته از نظر خودم) میگم                  نازکترین حریر نوازش


در دل من چیزی است،مثل یک بیشه نور،مثل خواب دم صبح،وچنان بی تابم،که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت،بروم تا سر کوه،دورها آواییست،که مرا میخواند.
بالای صفحه

 

nilofar
تاریخ ارسال: 16 اسفند 1390 - 5:38 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 164
اعتبار: 122

968 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1062 مرتبه تشکر کرده است.

سلام دوستان صبح خیلی زودتون بخیر

دلیلی که باعث شد این موقع صبح بیام و این جا مطلب بذارم پ.خ یکی از دوستان بود که به من بابت این تاپیک اعتراض کرده بود که چرا نوشتم اداره کردن رئیس یک کمپانی بزرگ مد بوسیله ی یک دختر 16-15 ساله خیلی تخیلیه! تصمیم گرفتم جوابش رو تو خود تاپیک بدم که  شما هم در جریان باشید.

دوست عزیز علی رغم توضیحات مبسوط شما هنوزم معتقدم که این امر غیر عادیه! چرا که یک نوجوون هر چقدر هم باهوش و زبر وزرنگ باشه باز هم یک نوجوونه که کوله بار تجربه اش خالیه یا خیلی خیلی سبکه !ومسلما برای این که رئیس دفتر مدیر یک شرکت بزرگ مد با چندین شعبه و هزاران پرسنل باشه بسیار خام! و مطمئنا در هر جایی از دنیا بخصوص در کشورهای پیشرفته که همه چی قانون مند وبراساس ضابطه اس امری محال و غیر ممکن!

حتما عده ای از دوستان می  گن دنیای داستان دنیای ناممکن هاست بله! ولی این تخیلات  و ناممکن ها تا کجا میتونه پیش بره؟به نظر من تا جاییکه عقل سلیم اون رو رد نکنه ونه تا هر جا که دل رویایی مون میخواد! زیبایی های رویایی بله میتونه باشه چرا که  تعریف زیبایی یک تعریف نسبی که بنا به سلیقه ی افراد متفاوته یک  ظاهر زیبا که از نظر من نوعی میتونه رویایی باشه از نظر یکی دیگه ممکنه نباشه! پس به نظر من در این زمینه دست نویسنده بازه . ولی سر مواردی که حساب دو دو تا چهار تاست  دیگه  پیشروی زیاد در دنیای فانتزی ها و تخیلات  قابل قبول نیست .مثل این که بگیم این پسر بچه ی 30 کیلویی با 10 سال سن با انجام تمرین های سخت و طاقت فرسا موفق شد رکورد  قهرمان وزنه برداری دنیا رو در حرکت یک ضرب بزنه !!! بعد هم بگیم دنیای رمان دیگه!!!

به نظر من تقریبا همین اتفاق با کمی زیاد و کم  در مورد باران افتاده بود .

البته من به نکات دیگری هم در این کتاب  نقد داشتم که به موقعش از نویسنده ی عزیز خواهم پرسید.

دوست خوبم امیدوارم توجیه شده باشی.

قربانت .نیلوفر


از دلتنگی هام بادبادکی خواهم ساخت و اون رو در هوای بی خیالی پرواز خواهم داد

عضو سایت تاریخ عضویت: 23 تیر 1391

پیام های ارسالی: 14
اعتبار: -11

66 مرتبه در 25 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 8 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 02:31 ق.ظ

من در کل کتاب های خانم اکبری رو دوست دارم با شما دوستان موافقم حیر نوازش یه چیز دیگه اس . اما این کار هم خوب بود اگرچه باران اگر بزرگتر بود بهتر می شد اما جالب بود و شیرین و لذت بخش و نمی شد نیمه بذارشیش کنار زحمت های زیادی روش کشیده بود به هر حال هر کاری نقطه ضعف هایی هم داره اما در کل بخونید ...

عضو سایت موقعیت: ساری
تاریخ عضویت: 23 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 82
اعتبار: 22

978 مرتبه در 192 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 551 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 شهریور 1391 - 07:41 ب.ظ

سلام به خانوم اکبری عزیز

کتاب چشمهایت مال من مثل بقیه کتابهای شما واقعا زیبا بود و من خیلی دوست داشتم.

راستشو بخواین من از باران انتظار این همه مقاومت و صبر رو نداشتم. یعنی وقتی سها رادمنش بهش اون پیشنهاد رو داد من تقریبا مطمئن شده بودم که می پذیره و تو دلم عذا گرفته بودم ... :))

وقتی نظرات رو خوندم به چیزی برخوردم که دوست داشتم اینجا بیان کنم. باران منشی بود نه رئیس دفتر!! اون منشی یه مدیر بزرگ بود و به نظر من این اصلا نمیتونست غیر طبیعی باشه.اگه این موضوع در یک شرکت اداری و دولتی رخ میداد من درجا از خوندنش منصرف میشدم چون امری محال بود . اما در یک شرکت تجاری و خصوصی و با توجه به اشنایی مدیر با باران اصلا امری غیرعادی نبود. چون باران در خصوص مد و طراحی و دکور صاحب نظر نبود. کار باران دقیقا کار یه منشی بود که قرار ملاقات ها ، تلفن ها و ... رو کنترل میکرد که با توجه به علاقه اش به آرتین خیلی هم خوب به این کار رسیدگی میکرد.

بهتون خسته نباشید میگم خانوم اکبری . خیلی عالی بود . مخصوصا شخصیت آرتین :))

منتظر اثار فوق العاده ی بعدیتون هستم.


"حالم خوب است" هایم را ببخش! دروغ میگویم تا دلتنگی هایم را به رُخت نکشم... صمیم
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 آبان 1391 - 11:25 ب.ظ

چشمهایت مال من

عالیی فوق العاده بود

صبر و صبوری باران عشق و علاقه باران

هوش و ذکاوت باران

زیبایی و تو دلبرویی بارن همه همه دوست داشتنی بود فکر کنم تا حالا

4 باری خوندمش

فقط ارتباط طرح جلد کتابو با اسم و موضوع کتاب نفهمیدم

 


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 شهریور 1392 - 11:07 ب.ظ

مجموعه قوانین تالار نقد کتاب

1: در این بخش کاربران فقط در مورد کتاب مورد نظر به بررسی می پردازند. و از مقایسه کتاب ها و نویسنده باید خودداری کنند .

2: با هر گونه توهین به نویسنده و نشر در این بخش بر خورد خواهد شد .

3: کاربران به بررسی و نقد کتاب بپردازند علاوه بر نکات منفی نکات مثبت را هم مطرح کنند

4: از توهین به نظرات یکدیگر جداً خودداری کنید .

5 : مطالبی که به تعریف داستان می پردازند حذف خواهد شد .

6: از برخورد سلیقه ای جدا خودداری کنید.

7: نقد مغرضانه در مورد کتاب ها در این بخش تایید نخواهد شد

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 مهر 1391

پیام های ارسالی: 36
اعتبار: 0

135 مرتبه در 45 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 29 شهریور 1392 - 09:06 ب.ظ

رمان خوبی بود و موضوع جالبی داشت صبر و تلاش بارانو هم دوست داشتم

عضو سایت تاریخ عضویت: 15 اسفند 1391

پیام های ارسالی: 34
اعتبار: 0

54 مرتبه در 35 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 8 آبان 1392 - 05:09 ب.ظ

سلام به همه امروز کتاب رو خریدم ولی قبل از خوندن میدونم که عالیه چون کتابهای خانم اکبری فوق العاده هست قلم گیرایی دارنگلبغل کردنابزار علاقه

عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 آذر 1392 - 11:44 ب.ظ

داستان کتاب خوب بود فقط اگر توی سن باران تجدید نظر میکردن خیلی بیشتر با واقعیت جور میشد


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*