گذشته از مسئله دریا و اسکله خرمشهرو مسافت ها که ممکنه از این اتفاقات پیش بیاد یا بادلیل یا بی دلیل داستان اونقدر عالی بود که بشه راحت از این مسئله گذشت و من راحت گذشتم .
به نظرم شخصیت پردازی خیلی خوب بود با رامش گذر روزها رو حس کردم از نوجوونی به سوی جوونی حرکت کردم دختری که در عرض چند روز و بر اثرجنگ از یه دختر تنبل سربه هوا پوست انداخت و به یه زن مستقل تنها و زخم خورده تبدیل شد گاهی تحسینش کردم گاهی براش اشک ریختم .
مدام با فرشته خندیدم و دوستیشو تحسین کردم
احساسات آرمین و عاشقانه هاشو ستایش کردم
علی موسوی که جای خود داره .
فضا سازی هم جالب بود کوچه پس کوچه های خرمشهر ،لهجه زیبای جنوبی هم برام ملموس بود. با اینکه سالها از روزهای جنگ گذشته خانم اکبری خیلی خوب اون روزها رو یاد آو ری کردند .
فقط ندیدن پدر و مادر یکمی برام جای سوال داشت که اونم خیلی از واقعیت به دور نبود میشد دلایل نویسنده رو قبول کرد .(در ذهن میگنجید )
با خوندن تک تک صفحات متوجه زحماتی که خانم اکبری برای نوشتن این کتاب کشیدند شدم .
به خانم اکبری عزیزم خسته نباشید میگم .
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست