مجادله در ادبیات بر سر یک خال :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را (حافظ)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را (صائب تبریزی)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را ( شهریار)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را خوشا بر حال خوشبختش بدست آورد دنیارا
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را مگر بنگاه املاکم ؟ چه معنا دارد این کارا
و خال هندویش دگر ندارد ارزشی اصلا که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی نه صائب دست و پاها را فقط این ها می خواستند بگیرند وقت ماها را (فاطمه دریایی)
اینم شعر من که با خوندن اشعار بالا سر ذوق اومدم و یه چیزی گفتم :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به طنازی دهم او را تمام مهر دنیا را
صمیم گر می دهد مهری برای خویش می بخشد نه بر آنکس که با ظلمش شکافد سنگ خارا را "صمیم"
|