صفحه:   2
نمایش:   31 - 60
تعداد کل صفحه:   47
تعداد کل موضوع ها:   1392


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 

یادداشت های خواندنی
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 01:55 ق.ظ

فرناز نخعی
تاریخ ارسال: 22 اردیبهشت 1391 - 7:22 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 317
اعتبار: 262

2032 مرتبه در 342 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1195 مرتبه تشکر کرده است.

سخنی زیبا از مهاتما گاندی:

از گناه تنفر داشته باش نه از گناهکار.

اگر روزی دشمن پیدا کردی بدان در رسیدن به هدفت موفق بوده ای.

اگر روزی تهدیدت نمودند بدان در برابرت ناتوانند.

اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست.

اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد.


آدم مغرور مثل کسیست که بالای کوه ایستاده و همه را کوچک میبیند، غافل از این که بقیه هم او را کوچک میبینند!

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 01:57 ق.ظ

هدا
تاریخ ارسال: 26 اردیبهشت 1391 - 10:30 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 248
اعتبار: 58

1630 مرتبه در 331 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1508 مرتبه تشکر کرده است.

هوا  خوبه / تو هم خوبی /منم بهتر شدم انگار یه صبح

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 01:58 ق.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1391 - 1:36 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 325
اعتبار: 81

2467 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1449 مرتبه تشکر کرده است.


شجاع باش. حتی اگر قلباً شجاع نیستی، به آن تظاهر کن.

هیچ کس تفاوتش را نخواهد فهمید.

یه جایی اینوخوندم خیلی خوشم اومد یعنی یه جوری قبولش کردم نظرشماچیه ؟واقعاکسی نمیفهه

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:24 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 24 اردیبهشت 1391 - 3:12 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 325
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.


در بی کرانه ی زندگی دو چیز است که افسونم میکند. آبی آسمان که می بینم و

می دانم که نیست و خدا که نمی بینم و می دانم که هست

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:26 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1391 - 1:07 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 324
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.


به ھرچه بیندیشید وسعتش می دھید پس به آنچه

دلخواه شماست بیندیشید.


 ماموریت ما درزندگی بی مشکل زیستن نیست با انگیزه زیستن است.

 

شکرگزاری صرفا به خاطر خود ماست ودلیلش این است که ما درزندگی آن چیزی را بدست می آوریم که

برایش وقت صرف می کنیم وقتی به خاطرموھباتی که نصیبمان شده است لب به سپاس میگشاییم احساس

غنی تربودن می کنیم وھمین احساس است که موھبات بیشتری را به زندگیمان سرازیرمیکند .

 

ھمیشه یبشترازحقوقتان کار کنید روزی خواھد رسید که بیشترازکارتان حقوق بگیرید .

 

ھمیشه ودرھرکاری حداکثرتلاش خود را بکاربگیرید نه به خاطرآنکه دیگران را تحت تاثیرقراردھید بلکه

بخاطر اینکه این تنھا راه لذت بردن ازکاراست .

بالای صفحه

 

mahan.s
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1391 - 1:36 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 324
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.


شجاع باش. حتی اگر قلباً شجاع نیستی، به آن تظاهر کن.

هیچ کس تفاوتش را نخواهد فهمید.

یه جایی اینوخوندم خیلی خوشم

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:28 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 28 اردیبهشت 1391 - 2:16 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 322
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.


چقدر تازگی دارد برایم ؛روزهایی که به امید آمدن کسی دلخوش نیستم ،
و شبهایی که از نیامدنش دلگیر نمی شوم ...
بی کسی هم عالمی دارد ... !!!

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:29 ب.ظ

زهرا هادیزاده
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1391 - 4:55 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 14 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 99
اعتبار: 12

649 مرتبه در 109 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 780 مرتبه تشکر کرده است.
 
 
آسمون آرزومون پره از ابرهای تیره لالایی واست بخونم تاشاید خوابت بگیره..

اگه از خواب نپریدی،توی خواب خدارودیدی..

یه جوری بپرس ازش که دلامون چرا اسیره…؟


باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:30 ب.ظ

mina0098
تاریخ ارسال: 28 اردیبهشت 1391 - 3:46 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 2 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 46
اعتبار: 17

299 مرتبه در 50 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 34 مرتبه تشکر کرده است.
حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!

این نیز بگذرد...

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:32 ب.ظ

مرضیه جهان آرا
تاریخ ارسال: 29 اردیبهشت 1391 - 9:09 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 31 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 131
اعتبار: 71

727 مرتبه در 135 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2122 مرتبه تشکر کرده است.

 

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم

ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم ...

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:33 ب.ظ

مریم ماندگار
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1391 - 3:40 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 8 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 55

1015 مرتبه در 167 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1461 مرتبه تشکر کرده است.

گفتم خدایا از همه دلگیرم، گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند! گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری؟ گفت: تو یا من؟

گفتم خدایا تنهاترینم! گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم، گفت: از غیر از من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم! گفت: بیش از من؟

گفتم: خدایا اینقدر نگو من، گفت: من توام، تو من...

آدمی به خودی خود نمی افتد اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:34 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 2 خرداد 1391 - 1:43 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 321
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

 

نجات عشق

 


در جزیره ای زیبا تمام حواس آدمیان، زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ...
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود.
وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:" آیا می توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت: "نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد."
پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.
غرور گفت: "نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد."
غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: " اجازه بده تا من با تو بیایم."
غم با صدای حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم."
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: "بیا عشق، من تو را خواهم برد."
عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: " آن پیرمرد که بود؟"
علم پاسخ داد: "زمان"
عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟"
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: "زیرا تنها زمان است که قادر به درک عظمت عشق است."
 

گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را هیچگاه آغاز و پایانی نیست چرا که تنها زمان است که می تواند معنای واقعی عشق را متجلی سازد. 
 

بالای صفحه

 

mahan.s
تاریخ ارسال: 2 خرداد 1391 - 1:56 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 321
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر روزی تهدیدت کردن بدان در برابرت ناتوانند..
اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست..
اگر روزی ترکت کردن بدان لیاقت با تو بودن را نداشته اند..
دکتر شریعتی

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:36 ب.ظ

هدا
تاریخ ارسال: 2 خرداد 1391 - 8:17 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 249
اعتبار: 60

1641 مرتبه در 332 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1508 مرتبه تشکر کرده است.

شادی تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت

امییدوارم همگی بتونیم انتقاممونو از زندگی بگیریم

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:38 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 3 خرداد 1391 - 3:11 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 319
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

 * * * * * * * * * * * *
برایت دعا میکنم که خدا از تو بگیرد هر آنچه خدا را از تو میگیرد
دکتر شریعتی

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:39 ب.ظ

مریم ماندگار
تاریخ ارسال: 3 خرداد 1391 - 5:24 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 8 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 149
اعتبار: 55

1015 مرتبه در 167 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1461 مرتبه تشکر کرده است.

 

هر وقت از این دنیا و مشکلاتش خسته و نا امید شدی برو کوه و فریاد بزن :
 
آیا هنوز امیدی هست؟!!
 
در جواب میشنوی: هست...هست...هست...
 

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:41 ب.ظ

نویسنده تازه کار
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 6:01 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 57
اعتبار: 11

536 مرتبه در 128 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 211 مرتبه تشکر کرده است.

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری،بی گمان پیش از اینها مرده بودیم...
(از دکتر شریعتی)
 


به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم… (پرنیان)
بالای صفحه

 

نویسنده تازه کار
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 6:04 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 57
اعتبار: 11

536 مرتبه در 128 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 211 مرتبه تشکر کرده است.

'چه دوستی پاکی دارند کفشها...
هرکدام که گم شوند..
آن یکی را آواره خودش میکند...(مرحوم حسین پناهی) 


به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم… (پرنیان)
بالای صفحه

 

نویسنده تازه کار
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 9:25 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 57
اعتبار: 11

536 مرتبه در 128 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 211 مرتبه تشکر کرده است.

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد 


به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم… (پرنیان)

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:43 ب.ظ

far121
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 9:41 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 276
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

ای همه غمگین اگر تنها شدی من با توام خسته دل از هر که هر جا شدی من با توام گر به کنج بی کسی آمیخته ای با درد خویش دلگران از مردم دنیا شدی من با توام.


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 9:44 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 276
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

آسمون به ماه میگه: عشق یعنی چی؟
ماه میگه: یعنی اومدن دوباره‌ی تو
ماه میگه؟ تو بگو عشق یعنی چی؟
آسمون میگه : انتظار دیدن تو


نشر علی

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:46 ب.ظ

far121
تاریخ ارسال: 6 خرداد 1391 - 12:33 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 274
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمیفهمه


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 6 خرداد 1391 - 12:47 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 274
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

انسان با سه بوسه تکمیل می شود 1-بوسه مادر که با آن پا بعرصه خاکی می گذاری 2- بوسه عشق که یک عمر با ان زندگی می کنی 3- بوسه خاک که با ان پا به عرصه ابدیت می گذاری .


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 6 خرداد 1391 - 12:48 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 274
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

خدایا او را که در تنها ترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت در تنها ترین تنهاییش تنهای تنهاییش نگذار...


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 6 خرداد 1391 - 1:23 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 274
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

«گفتم ای ساده دل ساده فراموشش کن
تا کجا چشم بدین جاده فراموشش کن
دست بردار از او خاطره بازی کافی ست

فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن

مردمان نگهش قله نشینند هنوز

دل که در دره نیفتاده فراموشش کن

گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش

دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن

به شما برنخورد پای غزل بود و شکست

پاتفاقی است که افتاده فراموشش کن

((مریم حیدرزاده))


نشر علی

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:49 ب.ظ

گندم
تاریخ ارسال: 6 خرداد 1391 - 5:57 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 189
اعتبار: 198

1437 مرتبه در 244 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3196 مرتبه تشکر کرده است.

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ساده بیایی پایین

قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم ها بشتر ازحنجره ها می فهمند


از غوغای زندگی تا سکوت مرگ ، خرابتم خدا جون

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:50 ب.ظ

گندم
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1391 - 11:44 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 188
اعتبار: 198

1437 مرتبه در 244 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3196 مرتبه تشکر کرده است.

تو که در باور مهتاب عشق ، رنگ دریا داری ، فکر امروزت باش . به کجا مینگری؟

زندگی ثانیه ایست . وسعت ثانیه را می فهمی؟

میشود مثل نسیم ، بال در بال  پرستو بوسه بر قلب شقایق بزنیم .... هیچکس تنها نیست .... ما خدا را داریم


از غوغای زندگی تا سکوت مرگ ، خرابتم خدا جون

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:51 ب.ظ

هدا
تاریخ ارسال: 6 خرداد 1391 - 7:36 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 248
اعتبار: 60

1641 مرتبه در 332 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1508 مرتبه تشکر کرده است.

 

تو که نیستی ببینی،

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

 

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:53 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 7 خرداد 1391 - 1:15 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 318
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

 

عشق و دیوانگی !

 


در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج ... نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...
 

عشق یعنی مستی و دیـــوانگی
عشق یعنی ز خــــود بیــگـــانگی

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:54 ب.ظ

mina0098
تاریخ ارسال: 7 خرداد 1391 - 7:06 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 2 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 45
اعتبار: 17

299 مرتبه در 50 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 34 مرتبه تشکر کرده است.

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک میریزد, زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم به یاد ماندنی , نه حاشیه ای فراموش شدنی

آن کس که می‌‌گرید فقط یک درد دارد و به خاطر آن یک درد می‌‌گرید,اما آنکه می‌‌خندد هزار درد دارد و نمیداند برای کدام درد بگرید و می‌‌خندد

همه اشیاء دارای قیمت هستند و این تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است

راستگویی تو را نجات می دهد گرچه از آن بیمناک باشی , و دروغ تو را هلاک می سازد گرچه از آن احساس ایمنی کنی

اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت

آنجا که عشق, حضوری نیرومند داشته باشد, دلشوره و نومیدی و ترس از میان می‌رود.
لئو بوسکالیا

وقتی از دست دادن عادت میشود دیگر بدست آوردن هم آرزو نمیشود

چنانچه تعداد دشمنانتان بیشتر از دوستانتان است ,‌ بدانید مشکل در وجود خود شماست

ما آمده ایم که زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم, نه به هر قیمتی زندگی کنیم

وقتی‌ تنهائیم, دنبال دوست میگردیم. پیدایش که کردیم, دنبال عیب‌هایش میگردیم. وقتی‌ که از دست دادیمش, دنبال خاطراتش میگردیم, و همچنان تنها میمانیم. هیچ چیز آسانتر از قلب نمیشکند (جان ٔپل سارتر


این نیز بگذرد...

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:56 ب.ظ

هدا
تاریخ ارسال: 8 خرداد 1391 - 8:41 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 247
اعتبار: 60

1641 مرتبه در 332 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1508 مرتبه تشکر کرده است.

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم/برو از عشق از خدا آموز که من دلرا بر او بستم"

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 04:57 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 2:55 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 317
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.
 
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
 
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.
 
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است
 
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .
 
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنهاعنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد
 
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنهاعددی هست که هرگز تنها نیست.
 
از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنهاآدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.
 
از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنهاموضوعی است که می توان توصیفش کرد.
 
از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .
 
از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنهاتوپی هست که هرگز اوت نمی شود.
 
از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد
 
از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنهامیکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.
 
از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنهااسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد
 
از خود عشق پرسیدم عشق چیست؟ گفت فقط یک نگاه
 
بالای صفحه

 

mahan.s
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 3:07 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 317
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد.
ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود. شب ، بلندی های کوه را در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود اصلا دید نداشت ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.
همان طور که از کوه بالا می رفت پایش سر خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله ی قوه جاذبه او را در خود می گرفت.
همچنان سقوط می کرد ، در آن لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگییش به یادش آمد. اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است! ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش محکم شد و در میان آسمان و زمین معلق ماند. در این لحظه سکون چاره ای برایش نماند جز آنکه فریاد بزند.
خدایا کمکم کن.

ناگهان صدای پرطنینی از آسمان شنیده شد: چه می خواهی ؟
ای خدا نجاتم بده.

صدا ادامه داد : واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم ؟
البته که باور دارم.

صدا همچنان کوهنورد را همراهی میکرد : اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن !

یک لحظه سکوت . . . ! و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت !!!

 


دوستان خوبم ، شاید این داستان رو بارها و بارها شنیده یا خونده باشید ولی فکر می کنم که حتی تکراری بودنش هم خالی از لطف نیست

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 05:00 ب.ظ

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 7:31 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

زندگی یک بازی درد اور است

زندگی یک اول بی اخر است

زندگی کردیم اما باختیم

کاخ خود را روی دریا ساختیم

لمس باید کرد این اندوه را

بر کمر باید کشید این کوه را

زندگی را باهمین غم هاخوش است

باهمین بیش و همین کم ها خوش است

باختیم و هیچ شاکی نیستیم

بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم

از رمان((حس مبهم عشق))هایده حائری


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 7:34 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی . عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته . عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی . عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه: دوستت دارم


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 7:35 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 7:36 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم...


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 8:04 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

عشق را دوست دارم نه در قفس
بوسه را دوست دارم نه در هوس
تورادوست دارم تا آخرین نفس


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 8:40 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

خونه این خونه ویرون

واسه من هزارتا خاطره داره

خونه این خونه تاریک

چه روزایی رو به یادم میاره

اون روزا یادم نمیره

دیواره خونه پر از پنجره بود

تا افق همسایه ی ما

دریا بود ستاره بود منظره بود

خونه خونه جای بازی

برای آفتاب و آب بود

پر نو واسه بیداری

پر سایه واسه خواب بود

پدرم میگفت قدیما

کینه هامونو دور انداخته بودیم

توی برف و باد و بارون

خونه رو با قلبامون ساخته بودیم

خونه عشقه مادرم بود

که تو باغچش گل اطلسی میکاشت

خونه روح پدرم بود

چیزی رو هم پای خونه دوست نداشت

خونه خونه جای بازی

برای آفتاب و آب بود

پر نو واسه بیداری

پر سایه واسه خواب بود

سیل غارتگر اومد

از تو رودخونه گذشت

پلا رو شکست و برد

زد و از خونه گذشت

دست غارتگر سیل

خونه رو ویرونه کرد

پدر پیرمو کشت

مادر و دیوونه کرد

حالا من موندم و این ویرونه ها

پر خشم و کینه ی دیوونه ها

منه زخمی منه خسته منه پاک

مینویسم آخرین حرف و رو خاک

کی میاد دست توی دستم بذاره

تا بسازیم خونمونو دوباره

کی میاد دست توی دستم بذاره


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 9:01 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 270
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

میگفتی بی تو هیچم با من بمون همیشه

نباشی من میمیرم گل بی گلدون نمیشه

چه اشتباهی کردم حرفاتو باور کردم

چه اشتباهی کردم حرفاتو باور کردم

یه روز سرد پاییز گلدونتونو شکستی

مثل عروس گلها تو گلخونه نشستی

بهار میاد دوباره بازم تو رو میارن

مثل گل زینتی تو گلخونه میکارن

بازم به گلدونت میگی با من بمون همیشه

میگی که بی تو میمیرم گل بی گلدون نمیشه

چه اشتباهی میکنه حرفاتو باور میکنه

چه اشتباهی میکنه حرفاتو باور میکنه

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 05:05 ب.ظ

zary
تاریخ ارسال: 9 خرداد 1391 - 11:07 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 95
اعتبار: 32

627 مرتبه در 107 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 293 مرتبه تشکر کرده است.

 

 

   به کدامین پرنده باید سلام کرد

   وبه انتظار کدامین بهار باید بود

  وبا کدامین ابر باید گریست

  در حالی که تو در چشمانت

ابرو بهار و پرنده رابهمراه داری

   ومن انزمان .که بهار رفت

   پرنده گریخت .وابر پراکنده شد

                                      دانستم

انچه که مرا به تو پیوند می دهد

  تنها یک خاطره است

خاطره  یک باغ لبریز از گل مریم

 

 

 

 

 

     

  


بیا تا قدر یکدیگر بدانیم ......که تا ناگه زیکدیگر نمانیم

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 05:07 ب.ظ

far121
تاریخ ارسال: 10 خرداد 1391 - 12:27 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 263
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

برای خواب معصومانه عشق

کمک کن بستری از گل بسازیم

برای کوچ شب هنگام وحشت

کمک کن با تن هم پل بسازیم

کمک کن سایه بونی از ترانه

برای خواب ابریشم بسازیم

کمک کن با کلام عاشقانه

برای زخم شب مرهم بسازیم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو

میون سفره شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو

میون سفره شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن

تو رو میشناسم ای شبگرد عاشق

تو با اسم شب من آشنایی

از اندوه تو و چشم تو پیداست

که از ایل و تبار عاشقایی

تو رو میشناسم ای سر در گریبون

غریبگی نکن با هق هق من

تن شکستتو بسپار به دست

نوازشهای دست عاشق من

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو

میون سفره شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن


مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 05:08 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 10 خرداد 1391 - 3:28 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 315
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: او می آید و با من راز و نیاز خواهد کرد، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا، نشست.

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند، گنجشک غمگین و افسرده بود ولی باز هم هیچ نگفت ! اما خدا لب به سخن گشود :
"با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست" ؟ گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیهایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان سهمگین و بی موقع چه بود؟
و سنگینی بغض راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر افکندند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود، خواب بودی، باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک، خیره در خدایی خدا، مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی.
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود ؛ ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت، گویی حسی عجیب وجودش را دگرگون می کرد.
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد
...

 

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 05:09 ب.ظ

far121
تاریخ ارسال: 10 خرداد 1391 - 1:49 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 262
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

بردی از یادم دادی بر بادم
با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم
از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم بخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
چه شد آن همه پیمان
که از آن لب خندان
بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن
کی آیی به برم ای شمع سحرم
در بزمم نفسی بنشین تاج سرم
تا از جان گذرم
پا به سرم نه  جان به تنم ده
چون به سر آمد  عمر بی ثمرم
نشسته بر دل غبار غم
زان که من در دیار غم
گشته ام غم گسار غم
امید اهل وفا تویی
رفته راه خطا تویی
آفت جان ما تویی

بردی از یادم دادی بر بادم
با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم
از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم بخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز...


نشر علی
بالای صفحه

 

far121
تاریخ ارسال: 10 خرداد 1391 - 1:50 PM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 262
اعتبار: 178

1408 مرتبه در 282 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 602 مرتبه تشکر کرده است.

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
بگذر از غم گذشته ها
غم مخور ز سرگذشت ما
که شد جهان بهشت ما
زندگی بود به کام ما
زنده میشود ز نام ما
حکایت گذشته ها

عشق ما به دل دهد صفا
که به عشق با شکوه ما
شکفته شد وجود ما
زندگی بود به کام ما
زنده میشود ز نام ما
حکایت گذشته ها

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
 نمی رود از دل نمی رود از یاد

بیا که نور عشق تو چراغ راه من بود
بیا که در شب سیه رخ تو ماه من بود
ز عشق آتشین ما شکفته گلشن افق
نوید زندگی دهد چهره روشن افق

بگذر از غم گذشته ها
غم مخور ز سرگذشت ما
که شد جهان بهشت ما
زندگی بود به کام ما
زنده میشود ز نام ما
حکایت گذشته ها

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
نمی رود از دل نمی رود از یاد


مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2136
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1391 - 05:11 ب.ظ

mahan.s
تاریخ ارسال: 11 خرداد 1391 - 2:11 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 314
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی 

 حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی ، به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی ، حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته ، حاضری دنیا بد باشه 

 فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه 

 قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی

خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم 

 اما صداشو بشنوی ، شب ، از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو

حاضری هرچی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی 

 حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانونو ، ساده بذاری زیر پات 

 به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب با وفات 

 وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری 

 تولد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونتو بدی ، یه خار توی دساش نره 

 حتی یه ذره گرد و خاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر

 اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر 

 حاضری هرجا که بری به خاطرش گریه کنی 

 بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر خواستن اون دیوونه شی

 رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها ، همخونه شی

حاضری مردم همشون تو رو با دس نشون بدن

دیوونه های دوره گرد واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

 

بالای صفحه

 

mahan.s
تاریخ ارسال: 11 خرداد 1391 - 2:19 AM
عضو سایت
تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 314
اعتبار: 85

2471 مرتبه در 358 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1452 مرتبه تشکر کرده است.

کنار آشنایی تو آشیانه میکنم

فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم

کسی سوال میکند : به خاطر چه زنده ای ؟

و من برای زندگی تو را بهانه میکنم .


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   2 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*