صفحه:   39
نمایش:   1141 - 1170
تعداد کل صفحه:   47
تعداد کل موضوع ها:   1392


<<    <      >    >>
   صفحه:
34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 

یادداشت های خواندنی
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 14 آبان 1391 - 11:12 ب.ظ

دست من نیست ... اتفاق است ... گاهی می افتد گاهی اینقدر دلچسب و دوست داشتنی ست که به شکسته شدنِ همه ی قانون های دنیا می ارزد


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 آبان 1391 - 08:09 ق.ظ
 
چه تفاوت عمیقیست بین تنهاییه...
- قبل از نبودنت...
و
- پس از نبودنت...

مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 آبان 1391 - 08:26 ق.ظ
 
دلم میلرزد....
دستانت را....
برسان.
دلگرمی عجیبی دارند....
همین...
ده انگشته سرما زده ی تو....

مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 312
اعتبار: 454

2632 مرتبه در 525 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1977 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 آبان 1391 - 08:16 ب.ظ
 
 
چه ساده لوح اند آنان که می پندارند عکس تو را به دیوار های خانه ام آویخته ام ،

و نمی دانند که من دیوار های خانه ام را به عکس تو آویخته ام!

مریم احمدی
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 آبان 1391 - 06:36 ب.ظ

خیلی وقت ها بهم گفتن چرا می خندی؟!

بگو ما هم بخندیم....

اما هرگز نگفتن چرا غصه می خوری؟!

بگو ما هم بخوریم....


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 آبان 1391 - 06:51 ب.ظ

گاهی باید دروغ را راست پنداشت

و گاهی راست را دروغ!

بی فریب خوردن،زندگی سخت است....

                                                 "فروغ فرخزاد"


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 آبان 1391 - 06:57 ب.ظ

رفتم نشستم کنارش و گفتم:

برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟

گفت:بفروشم که چی؟تا دیروز می فروختم که با پولش

آبجی مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مرد،

با گریه گفت:تو می خواستی گل بخری؟

گفتم:بخرم که چی؟تا دیروز می خریدم برای عشقم

امروز فهمیدم باید فراموشش کنم....!اشکاشو پاک کرد

یه گل بهم داد و گفت:باید از نو شروع کرد

تو بدون عشقت،من بدون خواهرم.....


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 آبان 1391 - 07:10 ب.ظ

سلام حاجی....

شنیدم حاج خانم برای چندمین بار دلش هوس طواف کعبه کرد

شما هم از خدا خواسته لبیک گفتی....

مکه خوش گذشت....؟؟!

خدایت خوب بود...دینت کامل شد،سنگ هایت را به شیطان زدی؟!

حاجی سوغاتی هایت بوی ندامت می دهند؟!حاجی لباست از جنس اعلاست؟

حاجی عجب دمپایی سفیدی؟!

سفر چطور بود حاجی...؟؟خوش گذشت...؟؟

شنیدم حاج خانم بسیار ولخرجی کرده و چند النگو و سینه ریز گران خریده...

حاجی جان خبر داری آقا رضا...

همین همسایه چند خانه بالا تر...

کلیه اش را فروخته تا برای دخترش جهاز بخرد...؟؟؟

دخترش 3 سال است مراسمش هر ماه عقب افتاده...

طفلکی ها هفته ی قبل بعد از 3 سال مراسم ساده ای گرفتند و ازدواج کردند.

آنها را بی خیال حاجی جان....اصل حالت چطوره....؟!

شنیدم دیشب شام مفصلی به مهمانها داده ای....

چند کودک گرسنه هم دم در هی اذیت می کردند!!!!!

و غذا می خواستند....آنها را دیدی حاجی...؟؟

حاجی با این همه ریا،باز هم مکه خوش گذشت؟؟!!!

سرت را درد نیاورم حاجی جان.....

زیارت قبول........


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 09:55 ق.ظ
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:12 ق.ظ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:12 ق.ظ
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:13 ق.ظ
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:15 ق.ظ
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:17 ق.ظ
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:17 ق.ظ
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:17 ق.ظ
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:19 ق.ظ

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد



گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:23 ق.ظ

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:27 ق.ظ

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

 



گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:31 ق.ظ

خواستی که دیگر نباشی؟؟

افرین...

چه با اراده...

لعنت به دبستانی که از درسهایش فقط تصمیم گیری را اموختی...





گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:32 ق.ظ

دلتنگم...
دلتنگ نبودی تا ببینی بهترین خاطراتت، بی رحم ترینشان میشود...





گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:38 ق.ظ

چـه رازی در این جملـه است:

دوستت دارم "

که هرکـه مـے گــوید عاشـق تر میـشود !!!


و هرکـه مـے شنـود بـی تفاوت تـر...

و هرکـه مـے شنـود بـی تفاوت تـر...

و هرکـه مـے شنـود بـی تفاوت تـر...



گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:44 ق.ظ

دیگر احتیاط لازم نیست.شکستنی ها شکست.هرجور مایلید حمل کنید!





گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:46 ق.ظ

بزرگترین دروغگوی دنیا..

اونیه که ..
.
.
.
.
.
.
.

هرروز بهت میگه

من اصلا" بهت دروغ نگفتم




گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:51 ق.ظ

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد .

او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند

اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند

در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم

من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت

همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام.

اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم

که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی

فردای آن روز پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد

پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام

۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند

و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند

پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت

که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟

پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار،

این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:56 ق.ظ

اعتماد کردن به بعضیا تو این دنیا

مثل فتح کردن قله اوِرِست با دمپایی ابری میمونه





گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 10:57 ق.ظ

بعضی ها رو نمیشه که دوست نداشت و به عشقشون نمرد


با هر حرفی که می‌زنند، قلبت میزنه و لبخند میزنی.


با هر غصه شون غمگین می‌شی و اشکت میاد.


با بودنشون شاد میشی و با نبودنشون پرپر میزنی


بعضی آدم‌ها چه بخواهند، چه نخواهند


چه بخواهی چه نخواهی


عزیزند، عزیز می‌مانند...


حتی اگر تنهات بذارند



گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 11:05 ق.ظ

موشی درخانه صاحب مزرعه، تله ی موش دید

به مرغ و گوسفند وگاو خبرداد

همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد

ماری درتله افتاد و زن مزرعه دار را گزید

ازمرغ برایش سوپ درست کردند

گوسفند را برای عیادت کنندگان سربریدند

زن مزرعه داربعدازمدت کمی مرد

وگاو را برای مراسم ترحیمش کشتند

و در این مدت موش ازسوراخ دیوارنگاه میکرد

و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکرمیکرد



گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 11:16 ق.ظ

گفتمش: دل می‏خری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای

پایش روی دل جا مانده بود (: همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه ‏داری و اشک میریزی برات

اشک میریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشقه کسی ‏باش که دوستت داشته باشه ...


گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 772
اعتبار: 40

2485 مرتبه در 835 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2357 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آبان 1391 - 11:46 ق.ظ

وقتی تمامی خویش را
به دیگری تقدیم میکنی
سینه ات را برای پذیرش زخمی بزرگ... عریان می سازی




گاهی باید به فاصله ها خوش آمد گفت ... شاید آمده اند تا بخشی از حماقت هایمان را جبران کنند ...

<<    <      >    >>
   صفحه:
34 35 36 37 38 39 40 41 42 43  ...


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*