هم نفس
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 3 مهر 1391 - 08:59 ب.ظ

اثری از مینو حمیدی.

mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 مهر 1391 - 12:51 ق.ظ

 

 سلام به دوستای گل خودم 

من اومد با خبرای خوب خوب ......

واما خبرم ....

جونم براتون بگه که من این کتاب رو خوندم و تو یک جمله براتون میگم که برید با خیال راحت بخرید ، بخونید و حالشو ببرید.

کتاب قشنگی بود من که خوشم اومد . نوشته خیلی روون بود و راحت می تونستم باهاش ارتباط برقرارکنم ، حالا نظر شما چیه من نمیدونم ولی خیلی دوست دارم نظر شمارو هم بدونم .


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 137
اعتبار: 178

2489 مرتبه در 495 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1278 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 11 مهر 1391 - 01:03 ق.ظ

سلام دوستان منم این کتابو خوندم.

ولی....ولی...

اول از همه  باید بگم که من خودم به هر کتابی که تازه بیرون میاد و میخوام برم بخرم قبل از هرچیز 100نمره به اون کتاب میدم.

20 نمره موضوع کتاب.

40 نمره شخصیت پردازی.

40نمره فضاسازی.

خب نمره ای برای موضوع این کتاب در نظر گرفتم14هستش اونم به خاطر تکراری بودن داستان.

35نمره برای شخصیت پردازی میدم.

40نمره برای فضاسازی میدم.

کلا 89 نمره بهش میدم.

بهتون اصلا نمیگم موضوعش چیه و به بقیه دوستانم که خوندن پیشنهاد میکنم از موضوع کتاب چیزی نگن.

و در اخر برای خانوم حمیدی ارزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که کتابهای بعدیشون بهتر از این باشه.


insta:behzadabedini
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 مهر 1391 - 12:55 ب.ظ

سلام به نیلوفر گلم

عزیزم من هم با نظر بهزاد موافقم که کتاب داستانش تکراریه ولی نظر من اینکه کتاب تکراری باشه ولی جذاب باشه مهم اینکه انقدر کشش داشته باشه که نتونی کتابو یه لحظه از خودت دور کنی . در ضمن مگه جز اینکه زندگیه واقعی هم جز تکرار چیزی نیست .به نظر شما این کتاب ها رو بر چه اساسی می نویسند جز اینکه ممکنه هر کدوم از این کتابا داستان زندگیه یکی از ماها باشه . بازم میگم به نظر من کتاب خوبیه و به نظر بهزاد عزیز هم احترام میزارم.

دوستدار همه شما مریم


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 122
اعتبار: 47

1686 مرتبه در 372 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4875 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 11 مهر 1391 - 02:40 ب.ظ

سلم دوستان نیلو جون  اگه میخوای یه کم حرص بخوری وهمچنین با مردهایی که دست بزن دارن از اونهاییکه زود هم پشیمون میشن اشنا بشی این کتاب خوبه من هم با امتیاز بهزاد جان موافقم ولی در کل کتاب خوبیه وبه خوند نش وخریدنش می ارزه من که میخوام یه جاهاییش رو دوباره بخونم


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
عضو سایت تاریخ عضویت: 13 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 33

1045 مرتبه در 177 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 541 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مهر 1391 - 01:21 ق.ظ

با سلام به دوستان عزیزم

وضمن عرض خسته نباشید به خانوم حمیدی عزیز

من کتاب هم نفس رو خوندم راستشو بگم کتاب بدی نبود موضوع خوبی داشت و کتاب رونده خوبی رو طی میکرد و من اینو دوست داشتم

اما یه چیزی که در این کتاب بود این بود که به نظره من یک کمی تخیلی بود البته این نظره منه شاید دوستان عزیزه دیگه این نظرو نداشته باشن

و یکمی هم اعصاب خورد کن بود ولی خوب این اعصاب خوردی هیجان کتاب رو بالا میبرد

ولی اگر در کل بخوام بگم کتاب خوبی بود واز خوندنش نامید نخواهید شد

و باز هم از نویسنده ی عزیز کمال سپاس گذاری را دارم


این نیز بگذرد
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 آبان 1391 - 05:54 ب.ظ

درود بی پایان خدمت همه ی کتاب خوانهای  گرامی

یادتونه که من این کتاب و سفارش دادم ولی بعد نرفتم بگیرمش!!  و اونایی که دلنوشته رو خوندن ،می دونن که دیشب رفتم چند تا کتاب خریدم ،که همش به انتخاب کتابفروش عزیز بود!

یکی از  اونها ،کتاب هم نفس  بود ،وقتی چشمم بهش افتاد نظر دوستان رو گفتم ولی فروشنده اصرار داشت برش دارم  و گفت جزو کتاب های پر فروش بوده!!

باید بگم  کتاب رو خوندم ،با نظرات همه ی دوستان موافقم ،

موضوعش تکراری بود و خیلی زیاد شبیه به کتاب " وقتی بزرگ شدم " !

شخصیت های کتاب همگی حرص در آر بودن ، از پدر و مادرا بگیر تا بچه ها مخصوصا این دو غنچه گل اصلی!!

اون  دلیل بچه گانه ی ازدواج  !اگرچه نگین سن و سالی نداشت ولی عمه جان که ماشاء...کلی پیراهن پاره کرده بودن !!!

و...و ...

.................

ولی....

علی رغم همه ی ایرادات ذکر شده و نشده ! از یک نکته نباید غافل شد ،اونم  کشش داستان بود! نمی دونم برای سایرین هم این جوری بود یا نه ؟

من که بعد از مدتها دوباره اون حالتی که کتاب رو زمین نمی ذاشتم به سراغم اومد ! یعنی تا این حد که امروز دو ساعت زودتر از سر کار به خونه برگشتم!!!!!!!!!تا ادامه ی داستانو بخونم ، به نظرم این هنر خانم حمیدی رو نشون میده  که از موضوعی  تکراری با شخصیت های نه چندان دلچسب  رمانی نوشتن که آدمو مجبور میکنه تا آخر دنبالش کنه هر چند که اظهر من الشمسه که چی میشه و.....!

در نهایت ، اگه  نکاتی که  آنا و بقیه ی دوستان گفتن اذیتتون نمی کنه ،  این کتاب و بخونین.

برای نویسنده ی عزیز هم آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم با توجه به استعدادی که دارند موضوعات بهتر ی رو انتخاب کنن و نظرات ما باعث نشه که دلسرد بشن و ما به زودی شاهد یه کتاب خوب و جذاب از ایشون باشیم.

قربون شما.نیلوفر


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 تیر 1391

پیام های ارسالی: 29
اعتبار: 17

371 مرتبه در 84 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 458 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 آذر 1391 - 12:44 ب.ظ

باسلام وتشکر ویزه از خانم حمیدی بالاخره باتمام نظرات ضد ونقیضی که دراین بخش خونده بودم نتونستم بر نفسم غلبه کنم واین کتاب رو خریدم وخوندم گر چه سوز ه داستان اشنا بود ولی به نظر من وقایع واتفاقات اصلا تکراری نبود واین به نظر من ارزشمنده   داستان از کشش خوبی برخوردار بود با نظر دوستای خوبم موافقم که اعصاب خرد کن بود ولی به همین دلیل تاثیر گذار وفراموش نشدنیه گر چه احسان خیلی اذیت کرد ولی کاری که پرستو باهاش کرد خیلی نامردی بود ومن فکر می کردم اگه دختری با برادر من همچین کاری می کرد فقط باید مثل احسان عمل کنه احسان خیلی روراست با پرستو سنگاشو از اولش واکند البته فکر نکنین من ادم سنگدلی هستم تقریبا از وسطای داستان بغض بدی گلومو ازار میداد با لحاظ این نکته که من اصولا باداستانها گریه نمیکنم با تنها کتابایی که گریه کردم به شدت همخونه وکسی پشت سرم اب نریخت بود خلاصه خیلی دلم برای پرستو می سوخت ولی بالاخره خودش این بلا رو به سر خودش اورده بودهر چند از روی بچگی بود ولی از دید احسان نارو زدن بود و غیر قابل بخشش به هرحال من از خوندن این کتاب لذت بردم وحتی دو بار خوندمش خانم حمیدی موفق تر باشین

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 22 خرداد 1391

پیام های ارسالی: 141
اعتبار: 20

1427 مرتبه در 307 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2091 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 آذر 1391 - 08:15 ب.ظ

سلام بر همگی  مخصوصا خانم حمیدی عزیز

چقد نظرات در مورد بعضی کتابا متفاوته !!

من هم نفس رو خوندم یعنی بهتره بگم از حدود 11 صبح که شروعش کردم  تا 7 که تموم شد فقط کارهای واجب رو انجام دادم  و به زور کتابو زمین می گذاشتم و تند تند کارمو میکردم و دوباره  میرفتم سروقت کتاب پوزخند بزرگ

خلاصه  از نظر من کتاب قشنگ و آموزنده ای بود . تعجب کرده بودم چرا انقد زود به چاپ دوم داره میرسه که وقتی خوندم  جوابمو گرفتم خوشحال

منتظر کتابای  بعدیتون هستم . موفق باشید .

عضو سایت تاریخ عضویت: 31 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

59 مرتبه در 17 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 22 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 21 آذر 1391 - 06:52 ب.ظ

سلام......منم این رمان روخوندم البته به دوروز نرسیده تمومش کردم............ به نظرمن کتاب خیلی خوب وجالبی بود من موضوعش روخیلی دوست داشتم!!!

مرسی ازخانوم حمیدی عزیز

عضو سایت تاریخ عضویت: 22 آبان 1391

پیام های ارسالی: 1
اعتبار: 0

16 مرتبه در 2 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 6 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 3 خرداد 1392 - 09:04 ب.ظ

دوستان جان ازشما انکاروازاون فروشندهه دوست جانه ما اصرارکه کتاب خوانده میشود!!!!!!!!!!!!!!

تااینجاکه هیچی هممون یک راهورفتیم.........................استارته کتاب روکه حالا خودم رومیگم زدیم دیگه هشت ساعته رسیدیم به اون تهه تهش که گفتندچی؟؟؟

اهان(عاشق هستموعاشق بمانیم واین طوری هادیگه..............)

پس جواب اون خانم جان (نیلوفرخانم)که فرموده بودندشایدبرای شماهم اتفاق بیفتد؟؟؟؟اری برای ماهم اتفاق اووووفتادانهم چه اتفاقی!!!!

حالانظرشخص بنده....

اقاجان نتیجه میگیریم داستان روان بود،کشش ایجادکردهیجان هم اوف چه بگویم!!!!

امااما...

به چه قیمت هیجانی وبه چه قیمت کششی فکرکنم روح عموجان داستان هزارانوهزاران مرتبه درگورازنوع هشت ریشتریش لرزیدبااین احسان تربیت کردنش ....

البته به قول شاعرمنتخبم (اینهم بمونه اینهم بمونه..........

منظورخدابه دادروح شریف پرفیوضات پدرگرامش که ازشهیدانه اللعظم بودنددیگه بروبالای ده ریشتری..............

ببخشیداللعظم رودرست نوشتم ؟!

فرقی هم میکند(ایا)؟؟؟؟

خب ازاینکه بگذرم اقاجون خداوکیلی خداوکیلی غیرازاین که نوشته شده بودحقه این  دختره بی تربیت احمق بود؟من بودم که روزی سه فست کتکش میزدم صبحانه ناهارشامی.....

حالا داستانولونمیدهم ولی همین اندازه بگم که حقش بودخیلی هم حقش بودپس دسته نویسنده هم طلا،

میگم طلاخب چون ازاینکه بگذریم بجزاون قسمتش که یکجورهایی سرهمش برام ناخوشایندبودکه مرضیه بیادوایشون تودوران قنده عسلیه نامزدی هووداربشنواون بابای مرضیه خانم وخانوادش هم خیلی راحت بااین مسئله کناربیان وخلاصه اینجاش رواگرحداقل اینهاعقددائمی میشدندوسرخونه زندگی میرفتنوبعدمرضیه خانم ازتبه عشقه اقااحسان اونطورتب میکردورضایت به زن دوم شدن میدادمنوبیشترقانع میکرد....

حالا بگذریم من اندازه یک نظرخودم به کتاب این نویسنده عزیزنمره قبولی میدهم چراکه به نظرشخص بنده رسالته یک نویسنده عزیزغیرازاین نیست که ببخشیدها یکجورهایی خودمونیش ببرتمون سرکارکه ایشون به نحواحسنتش ازعهده این قضیه براومدن حالا رسالتهای دیگه واموزشها و....دیگه ای اونهاروهم کم بیش موفق بودن مثلا حداقل اینه که دیگه این دخترخانم جونهاکه اخیراخیلی هم باب شده انقدرپیش قدمه ابرازه احساساته ماشاا....گل وبلبلیشون نباشندواینهادیگه................

اخرحرفهام ببخشیداخره روده درازی هام اینهم بگم خانم نویسنده!

اخه خانمه مینوحمیدی دیگه پایانه کاراین دشته کربلا این دشته شلمچه چطوری اومدوسط!!!!؟؟؟؟؟

عزیزجان نه به اون نیمتنه وبالاتنه واینهای اول داستانوایناواوناش ایناش نه به این اخره قصه که زدیدتوجاده شلمچه باکاروان راهیان نورعزیزدلمون همراه شدید............

پس منهم عین دوست جانمان سپیده باسه پایان میگم اجازه میدیداجازه نظرنداشته باشم؟!

خب خانمه حمیدی محترم بعدازتمام شوخی هاواین حرفهای بالا دوست دارم بهتون بگم موفق باشیدقلم گرمی داشتیدکاراول بودبه صدالبته کارهای بعدی میتونه یکسری ریزه کاریهاروکه باعثه ایرادهای پشته ذره بینی امثاله من باشه نداشته باشه وحتماهم بیشترهم خودتون رضایت بیشترداشته باشیدهم اون عده ازدوستان که زیادرضایتشون جلب نشد.

قربون همگی (ققنوس)


قانوس همان ققنوس ازخاکسترخودزادشده.
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 دی 1390

پیام های ارسالی: 349
اعتبار: 79

3757 مرتبه در 827 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3331 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 دی 1391 - 06:31 ب.ظ

سلام دوست جونا

"هم نفس" خیلی از قسمت های کتاب تخیلی بود باورش سخت بود برام

درمورد احسان اگر بچه مسلمون و با ایمان اینِ میخوام نباشه با این کاراش

ولی در کل قلم روان و داستان پر کششی

داشت

سر جم خوشم اومد خیلی سریع خوندمش بعد از مدت ها کتاب یک روزِتموم کنم بود

سپاسگذارم از نویسنده

راستی منظور طرح جلد چی؟


مرا اویزان کنید!......سر و ته ......شاید فکرش از سرم افتاد
عضو سایت تاریخ عضویت: 19 آذر 1391

پیام های ارسالی: 42
اعتبار: 0

255 مرتبه در 73 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 134 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 اردیبهشت 1392 - 08:38 ب.ظ

دعا کردنبا سلام وتشکر از خانم حمیدی / کتاب با حالی است واین که پدر عشق بسوزه که چه ها نمی کنه من از موضوعش خوشم اومد جاهایی دور از ذهن بود ولی باز هم منتظر کتاب های دیگری از این نویسنده خوش ذوق هستمتشویق

مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 شهریور 1392 - 09:21 ب.ظ

مجموعه قوانین تالار نقد کتاب

1: در این بخش کاربران فقط در مورد کتاب مورد نظر به بررسی می پردازند. و از مقایسه کتاب ها و نویسنده باید خودداری کنند .

2: با هر گونه توهین به نویسنده و نشر در این بخش بر خورد خواهد شد .

3: کاربران به بررسی و نقد کتاب بپردازند علاوه بر نکات منفی نکات مثبت را هم مطرح کنند

4: از توهین به نظرات یکدیگر جداً خودداری کنید .

5 : مطالبی که به تعریف داستان می پردازند حذف خواهد شد .

6: از برخورد سلیقه ای جدا خودداری کنید.

7: نقد مغرضانه در مورد کتاب ها در این بخش تایید نخواهد شد

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 دی 1392 - 12:41 ق.ظ

هیییییییییییی جونم براتون بگه ازاین کتاب

جذاب خوندنی پرکشش پرازحادثه واتفاق وانصافا داستانی قشنگودوست داشتنی

اما

اما

ینی اعصابی ازادم خوردمیکنه اساسی

راستش بعدازمدتهابرای یه کتاب گریه کردم اونم ازته دل ونکته جالب اینکه برای اولین بارازکتک خوردن دختره داستان لذت میبردموازته دل میگفتم حقته نوش جووون

ای بابا اخه ادم انقد خنگ وپرررونوبره والله

نخندیناا اما این کتاب یه جورایی مثل جشن حرکات موزون توجشنا میمونه که تاهم کلی کیف میکنی ولذت میبری هم پاهات تاول میزنه حسابی وعذاب میکشیپوزخند بزرگ

درکل ازاون سری کتاباس که باهمه ایناکه گفتم من دوست دارم داشته باشمش وهرازگاهی دلم براش تنگ میشه وسری بهش میزنم حتما

 


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 مهر 1391

پیام های ارسالی: 36
اعتبار: 0

135 مرتبه در 45 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 24 دی 1392 - 11:01 ب.ظ

به عنوان اولین اثر نویسنده خوب بود و دوستش داشتم ممنون و خسته نباشید

عضو سایت تاریخ عضویت: 3 آبان 1390

پیام های ارسالی: 3
اعتبار: -3

33 مرتبه در 11 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 اردیبهشت 1393 - 12:34 ق.ظ

با سلام  و تشکر از خانم حمیدی عزیز . کتاب هم نفس یکی از کتابهایی بود  که از نمایشگاه خریدم و امروز خوندمش . فوق العاده بود خیلی زیاد دوستش داشتم طوری که صیح شروع کردم و تا عصر که تموم شد نتونستم زمین بذارمش و میخوام خیلی زود دوباره بخونمش .

با توجه به اینکه موضوع ازدواج اجباری و همخونه ای تکراری شده ولی این کتاب خیلی جذاب و پرکشش نوشته شده . شخصیت ها تو داستان خاکستری بودن  و دوستشون داشتم مثل سالار . مثل احسان که با همه آزار و اذیت کردناش  دوست داشتنی بود . مثل ریحان که همیشه بد نبود و.......

روند داستان هم خیلی خوب بود و خسته کننده نبود و درپایان ممنونم از خانم حمیدی و نشر خوب علی و دوستان خوبم که نظراتشون تو این بخش خیلی مفید و کامل بود . پاینده باشید


خسته شدم از "تو" نوشتن .....کمی از خودم می نویسم ......"من" دوستت دارم



کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*