من این قسمت کتابو دوست داشتم و میخوام براتون بگم،چیزی هم از داستان لو نمیده...اونجاییه که سوزان داشت واسه ملیحه از نامه های ساشا میگفت:
نامه های ساشا چیزی توشون بود که وادارم میکرد بخونمشون.یه توجه خاص، یه محبت تجربه نشده، یه گرمای لذت بخش و خیلی چیزهای دیگه که توی زندگیم هیچ وقت تجربه شون نکرده بودم.بعدا فکر کردم شاید عشق یعنی یه اسم مشترک برای همه ی این چیزا...
ای جان غم گرفته...بگو دور از آن نگاه، در چشمه کدام تبسم بشویمت......