اولین برخورد
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 فروردین 1392 - 11:17 ب.ظ

در این بخش کاربران در مورد نحوه آشنای خود با نشر علی و اتفاقاتی که در اولین برخورد اتفاق افتاده چه خوب و چه بد توضیح ارائه می دهند .

ممنون از افرادی که در این بخش شرکت می کنند .

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 304
اعتبار: 249

5513 مرتبه در 990 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2972 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 فروردین 1392 - 03:05 ق.ظ

یکی ازخوبیای شب گردی اینه دیگه داغه داغ تاپیک میبینی!!

من که خیلی وقت بود باکتابای نشرعزیزززززززززززززززم اشنابودم اما اولین برخوردنزدیک  نمایشگاه پارسال بود

یه اقایی بودالبته شمانمیشناسینشاا انقد اخمالووباخشانت وایساده بود پشت غرفه من جرات نمیکردم اسم یه کتابودوباربگم!!!چشمکچشمکچشمکاونم من !بعدیه دعوای کوچولوشد که اصلاااااااااا به مامربوط نبود مژه بهم زدنبعدهمین اقاهه که گفتم شمانمیشناسین باخشم  اومد بیرون (نکه قبلاخییلی مهربون بوداصن یه وضیاشگفت زده شدن) گفت به صف شین زنااین ورمردااون ورعییییییین اهنگ مهردادماهم عین بچه های خوووووب یه صفه دایره !!!خجالت کشیدنزبان بادوستان تشکیل دادیم دقیقا جلوی غرفه بغلی از خنده رو زمین غلتیدن

نه اینکه فکربدکنینیادلمون سوخت ازبس خلوت بود گفتیم خوشحالشون کنیم که خدمت به خلق خداثواب دارهفرشتهفرشتهفرشته

 

چقدم خدایی کیف کردم

 


درست متر کن ! آدم ها هم قد خودشان اند نه هم قد تصورات تو ********** ...... یه روزی ...... یه جایی ...... به هردلیلی اگرازته دل قلبت خندید برای من هم تعریف کن
عضو سایت موقعیت: 23
تاریخ عضویت: 8 مهر 1390

پیام های ارسالی: 51
اعتبار: 67

1218 مرتبه در 223 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4577 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 فروردین 1392 - 03:55 ق.ظ

سلام  خدمت دوستان و سلامی ویژه خدمت خانواده نازنین نوری

من عضو کتابخونه بودم و کتاب امانت میگرفتم و میخوندم و چندان نام ناشر برام مهم نبود تا اینکه کتاب غزال رو گرفتم و خوندم و انقدر از رمانش خوشم اومد که تصمیم گرفتم اون رو بخرم البته فکر کنم   قبل غزال چند کتاب از نشر علی خونده بودم اما خوب همونطور که گفتم انتشارات چندان برام مهم نبود البته از اسم علی خیلی خوشم میومد و یه احساس خوب بهم میداد چون کلا تعلق خاطر خاصی به نام علی دارم و خلاصه غزال رو خریدم و ذوق زده خواستم دوباره بخونم که متوجه شدم ای دل غافل چقدر با اونی که من خوندم فرق داره اخه گویا اصلاحیه خورده بود البته من اون موقع نمیدونستم و در حالی که خیلی شاکی بودم که چرا کتاب تغییر کرده با انتشارات تماس گرفتم که خانم نوری بزرگ عزیزم جواب دادن و خوب اونموقع من ایشون رو نمیشناختم و موضوع رو گفتم و ایشون گفتن که اصلاحیه خورده و برای همین تغییر کرده و خوب من خیلی ناراحت شدم و کلی تو ذوقم خورد و به ایشون گفتم من همه اش بخاطر اینکه چاپ اول رو خونده بودم و دوست داشتم کتاب رو خریدم و حالا خیلی ناراحتم اخه این چه کاریه که با ما میکنن منظورم ا.ر.ش.ا.د بعد خانم نوری که دیدن من خیلی ناراحتم گفتن که بذار من از کتاب فروشیهای تهران بپرسم ببینم از چاپ قدیم ندارن برات بگیرم که پرسیده بودن و نیافته بودن بعد گفتن ما یکی در انتشارات داریم که کهنه ست اما خوب بهتر از هیچیه میخوای اونو برات بفرستم که لطف کردن و کتاب رو بصورت هدیه و حتی هزینه ارسالش رو هم خودشون زحمت کشیدن و پرداخت کردن برای من فرستادن و طی همین تماسها انقدر ایشون خوش برخورد بودن که محبتشون به دلم رفت و چند باری هم که من شدیدا دوست داشتم با چند تا از نویسنده های عزیزمون صحبت کنم امکانش رو فراهم کردن و خلاصه اینکه هر بار من زحمتی براشون داشتم از جون ودل پاسخ گو بودن جوری که منو عاشق خودشون کردن و حالا حتی بدون اینکه کاری داشته باشم باید هر چند وقت تماس بگیرم و حالشون رو بپرسم و صدای گرمشون رو بشنوم خوب اینهمه سرتون رو درد اوردم که بگم اون چیزی که نشر علی رو نشر علی کرده بنظر من در وهله اول برخورد خوبشون با مخاطب و بعد از اون نویسنده های عزیزمون و رمانای خوب نشر البته خدای نکرده نمیخوام ارزش کار نویسنده ها رو پایین بیارم اما شاید اگر  من این برخورد دوستانه رو از خانم نوری نمیدیدم حالا انقدر دوستدار نشر علی نبودم البته منظورم در همه تماسهاست و نه فقط برخورد اول خوب خیلی حرف زدم به بزرگی خودتون ببخشیدگلگل


به پندار تو جهانم زیباست جامه ام دیباست دیده ام بیناست زبانم گویاست قفسم هم طلاست بر این ارزد که دلم تنهاست
عضو سایت تاریخ عضویت: 6 آذر 1391

پیام های ارسالی: 4
اعتبار: 0

318 مرتبه در 52 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 777 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 فروردین 1392 - 01:27 ب.ظ

سلام به همه هم تالاری ها ودوستان والبته خانواده نوری

من یادمه یک بار یک رمان توی یه فروشگاه دیدم که روش آرم نشر علی رو نوشته بود راستش اون وقت اون رمان رو نخوندم اما اسم علی چند لحظه ای درگیرم کرد وبا خودم فکر کردم چه جالب که ناشری اسم به این زیبایی رو برای خودش انتخاب کرده .نه از این اسامی خاص .اون وقت ها تازه داشتم نویسندگی رو یاد میگرفتم .خودم برای دل خودم می نشستم ودو رمان کامل کرده بودم  وخیلی غیره منتظره با اقای محمد عطاریانی که اون زمان چند کتاب رو با علی کار کرده بودند در انجمن نویسندهای مشهد اشنا شدم .و اون وقت بود که اقای عطاریانی به من گفتند که بیام وبا نشر علی کار کنم .شاید یکی از بهترین اتفاق های زندگیم زمانی بود که خانم نوری بهم زنگ زدند وگفتند با چاپ کتابم موافقت کردن ،چنان جیغی پشت تلفن کشیدم که ایشون گفتند.واییییییی گوشم !!الان خوشحالیم بیشتر هم شده که با بچه های زیادی درسایت دوست شدم .

عضو سایت تاریخ عضویت: 3 مهر 1390

پیام های ارسالی: 40
اعتبار: 11

243 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 51 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 فروردین 1392 - 12:57 ب.ظ

سلام. از اونجایی که اولین کتابی که از نشر علی خوندم غزال بود پس داستان  اشنایی بر می گرده به سالها پیش.یادتونه اولین سالی که نمایشگاه کتاب رو توی مصلا انداختن چه وضعی داشت؟ منم دیدم که بهم توهین شده نمایشگاه رو تحریم کردم.تا پارسال که دیدم وااااااااای هر چی کتاب دوست داشتنیه این نشر محترم گذاشته واسه نمایشگاه .هی به همه تو خونه غر زدم که من چی کار کنم. اونام گفتن خوب امسال تحریم رو بی خیال شو(نکه خودم عقلم نرسید).ثواب داره بیا دست خواهر و برادرزاده اتم بگیر برو.منم حرف گوش کن دست بچه هارو گرفتم و رفتم .با دردسر ما این غرفه رو پیدا کردیم ولیست کتابامو در اوردم و به اون اقای پشت صندوق اسم کتابارو یکی یکی گفتم .اقا هم برگشت گفت این همه کتاب می خوای منم مثل دختر های خوب لبخند زدم گفتم اره دیگه.ولی تو دلم گفتم خوب اگه نمی ذاشتید کتابارو واسه نمایشگاه چاپ کنید منم دیوونه نبودم این همه کتاب بگیرم .تا 2 هفته بعدش دستم درد می کرد.


مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است من خلاف جهت آب شنا کردن را،مثل یک معجزه باور دارم. آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد...هرچه باداباد! سهراب سپهری
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 فروردین 1391

پیام های ارسالی: 29
اعتبار: 9

589 مرتبه در 105 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 671 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 2 اردیبهشت 1392 - 01:50 ق.ظ

گلسلام دوستان خوبم....

علی.....علی......و واقعا با دوستان موافقم که انتخاب نام علی برای این انتشارات فکر عالی بوده ...ابزار علاقه

من اولین بار با خوندن رمان نازک ترین حریر نوازش ر. اکبری عزیزگل با نشر آشنا شدم ولی بعد دیدم کلی کتاب قبلا خوندم از نشر علی .

 

همون سالها بود که تازه نمایشگاه رفته بود مصلی ...وقتی محل دائمی نمایشگاه ها بود بیشتر شقایق و شادان و چکاوک میرفتم ...نمی خوام ببینم ولی از اولین سالی که رفت مصلی گشتم و در حالی که علی کوچولومرویا پردازی رو به دنبال خودم تو راهروها میکشوندم علی دوم رو پیدا کردم...تشویقشگفت زده شدن 

یادمه اونروز تینای عبدالهی عزیزگل اونجا بود کتابشو خریدم و برام امضا کردمطالعه کردن چند تا کتاب دیگه هم خریدم.

و حالا بعد از این چند سال اول علی بعدا ...به فکر فرو رفتنبازنده

تو این چند سال متاسفانه نویسنده های محبوبم رو ندیدمآه کشیدنآه کشیدن حتی هر سال میپرسمگل خانم نوری عزیزمگل نیومده و هر سال هم نه میشنوم و امیدوارم ببینمشون و ازشون تشکر کنم به خاطر ارزشی که برای مخاطبینشون قائلن .....تشویقابزار علاقه

راستی پارسالمگل ادمین عزیز دلموگل دیدم با داداششگل هر چی لبخند خودش دلنشین بود و آرامش بخشخوشحالبوسهخواب آلود بنده خدا داداشش لبخندی پر از خستگی  میزد ....نگرانسکوت

خسته نباشین امیدوارم امسال ببینمتوندعا کردن


"دلم گرفت ای همنفس پرم شکست تو این قفس " "تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس"
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 اردیبهشت 1392 - 11:15 ب.ظ

سلاااااام.داستان منم بر می گرده به پارسال .اگه همه ی پست هارو خونده باشید ،دیدید که یه نفر پارسال با خواهروبرادرزاده اش بعد از چند سال رفت نمایشگاه .من اون خواهرم.(سلام) این خواهر مارو هی می کشوند از این غرفه به اون غرفه تا کتاباشو بخره.یکی دو تا نبود که باید بار کامیون می کردی.ساعت نزدیک 1 شد که ما گفتیم نمی خوای به ما ناهار بدی؟نه گذاشت نه برداشت گفت تا علی نرم نه.مام مظلوم گفتیم چشم هر چی شما بگید.از اونجایی که سالها بود نرفته بود کلی مارو گردوند تا رسید به نشر مورد علاقش.پدر مارو در اورد.اون همه کتاب خرید همه رو عین برادر حیوان نجیب گرفتیم دستمون تا بریم ناهار.اخ اخ جاتون خالی .تنها قسمتی که من ازش لذت بردم همین اخرش بود.بقیه اش امسالم تکرار می شه.از خنده رو زمین غلتیدن


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 مرداد 1392

پیام های ارسالی: 86
اعتبار: 0

349 مرتبه در 138 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 244 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 شهریور 1392 - 09:13 ق.ظ

به نام معشوق ابدی

سلام من اولین کتابی که از نشر علی خوندم غزال بود.توسط همین کتاب هم رمان خون شدم!من بیشتر رمان هایی که میخونم رو از دختر خاله ام امانت می کیرم،و او هم تقریبا همش رمان های نشر علی رو میخونده و منم بیشتر رمان هایی که خوندم از نشر فوق العاده خوب علی بوده😍

عضو سایت تاریخ عضویت: 1 اردیبهشت 1391

پیام های ارسالی: 150
اعتبار: 37

2181 مرتبه در 519 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2307 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 شهریور 1392 - 11:56 ب.ظ

سلام دوستان..ابزار علاقه

من هم اوایل رمان خون شدنم به اسم انتشارات توجهی نمیکردم!! فکرکنم اولین رمان از این نشر غزال بود وبعد هم رعنا..

معمولا هرکتابی ازهرنشری دستم می اومد میخوندم.ولی باگذر زمان به این نتیجه رسیدم کیفیت رمانها یه طبقه بندی خاصی داره..والان هرکتابی رواز هرنشری نمیخونم.منم مثل خیلی از دوستان دنبال یه انتشارات خوب میگشتم، که از طریق فضای مجازی با سایت نشرعلی اشنا شدم وبرخورد خانومهای نویسنده وهمینطور رضایت حداکثری اعضای تالار باعث شد اعتمادم به این نشر جلب بشه..گل

دوستتون دارم..بغل کردن

 

 


دعا، "تقدیر" الهی را "تغییر" میدهد.هرچند محکم وقطعی باشد..امام صادق(ع)
عضو سایت تاریخ عضویت: 23 شهریور 1396

پیام های ارسالی: 1
اعتبار: 0

تاریخ ارسال: 23 شهریور 1396 - 03:18 ب.ظ

من به دنبال خرید برنج برای غذای ناهرام بودم که یه هوس پیدا کردن برنج به سرم زد. این بود که با این سایت آشنا شدم.

عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 20 مهر 1400

پیام های ارسالی: 1
اعتبار: 0

تاریخ ارسال: 20 مهر 1400 - 01:46 ب.ظ

من به واسطه ی سایت کتاب نما( سایتی که راه اندازی کردم)  مشغول جمع آوری اطلاعات ناشرین کشور بودم و کتابهاشون بودم که به وب سایت انشارات علی برخوردم و یه لحظه سر حساب شدم ودیدم که نزدیک یک ساعته دارم توی سایتشون چرخ میزنم وکیف میکنم.

به این مجموعه و پرسنلش تبریک میگم. همچنین چون تخصص خودم طراحی سایت هستش به تیم حرفه ای طراحی سایت شون تبریک میگم.

خدا قوت و دست مریزاد




کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*