منم کتاب رو یه روزه خوندم
داستان کشش و جذابیت پی گیری رو داشت
داستان یه جورایی سردر گم بود از نظر زمانی البته احساس کردم نویسنده ناچار بود زمانو به عقب و سال های قبل از انقلاب برگردونه (شاید به خاطر قهوه خوردن شاهین و پدر لیلی )
شخصیت پردازی قابل قبول بود
فضا سازی ها رو دوست داشتم مخصوصا خونه قدیمی شاهین
فقط یه سوال برام پیش اومده که ذهنمو بدجوری درگیر کرده و خیلی دلخوری از نویسنده ها (به عنوان یه خواننده خیلی معمولی میگم) چرا جدیدا هر چی کتاب میخونم مردا اینقدر دست بزن دارن و تا زناشونو نزنن خیالشون راحت نمیشه احساس میکنم این مسئله داره یه جورایی سنت میشه آخه چرا ؟؟
مرد قصه اونقدر راحت زنو میزنه که میترسم این مسئله راحت برای همه جا بیفته که یه مسئله عادی و اجتناب نا پذیره
با اینهمه داستان خوبی های خودشو داشت که دوستش داشتم و سریع خوندمش نویسنده زحمت کشیده بود برای خانم یافتیان آرزوی موفقیت میکنم
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست