صفحه:   1
نمایش:   1 - 30
تعداد کل صفحه:   2
تعداد کل موضوع ها:   35


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 

اعجاز عشق
مدیر سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2193
اعتبار: 189

3078 مرتبه در 957 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 847 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اردیبهشت 1393 - 08:20 ق.ظ

اثری از لیلا عبدی به مناسبت بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب تهران

عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 104
اعتبار: 111

3585 مرتبه در 503 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3807 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اردیبهشت 1393 - 02:43 ب.ظ

با سلااام!
واقعاً لذت بردم از خوندنش...
یادمه پردیس می گفت هر کتابی رو باید یه جوری خوند! بعدش من خیلی دقت کردم روی این موضوع!
این رمان... با یه ماگ بزرگ نسکافه و صدای ریز موسیقی در نیمه شب تاریک... یه جور دیگه لذت بخشه!
فکر می کنم توی این رمان همه چیز همون طوری بود... که باید!
سلیقه ست دیگه... ! من این جوری می پسندم. شاید دیگری نپسنده...
زیبا بود این رمان. خیلی زیاد!

 

سخنی چند با لیلا بانو:
انقدر دوست داشتم اشعاری که استفاده کرده بودی رو لیلا بانو...
دوستان... بعضن می دونند که دل خوشی ار ادبیات کلاسیک ندارم و با ادبیات معاصر بیشتر می جوشم!
ولی همیشه انقدر ظریف و به جا و درست شعرهای شعرای قدیمی رو استفاده می کنی که انگار تمام حس اون شاعر به آدم منتقل می شه!
شاید اگه دیوان اون شاعر رو بگیرم دستم و شعرهاشو بخونم... این همه زیبا در نظرم جلوه نکنند همین اشعاری که حالا دارم از زیبایی شون تعریف می کنم از شما به خاطر استفاده کردن ازشون... تشکر!
واقعن ممنونم به خاطر نوشتن این رمان زیبا!
بی صبرانه.. منتظر خوندن آثار بعدی شما می مونم.. مثل همیشه!

پاینده باشید و مانا دوستانم...

 


...با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم/ یا او نشان ندارد یا من خبر ندارم...
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 فروردین 1393

پیام های ارسالی: 8
اعتبار: 0

84 مرتبه در 23 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 151 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اردیبهشت 1393 - 05:25 ب.ظ

سلام

ممنونم از شما لیلا جون . مثل همیشه کتاباتون و دوست داشتم و کلی حس خوب بهم دست داد .  ممممممممممنون . شما  روحی دلنشین دارین ... نه غرور تو نوشتتون هست نه تو وجود نازنینتون .  اینو می پسندم . اگه انسان متواضع باشه دوستان زیادی رو پیدا می کنه . اصلا هر کسی که اهل ادبه باید مهربون و متواضع باشه که هستین . بهتون هم بابت کتابای پر ازهنرو ادب و  مهر و صفاتون  ، هم بابت وجودتون تبریک می گم . بایدم هنرمند باشین . مرسی .

 

 

عضو سایت تاریخ عضویت: 5 مرداد 1391

پیام های ارسالی: 22
اعتبار: 0

441 مرتبه در 111 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 375 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اردیبهشت 1393 - 07:40 ب.ظ

سلام

ازخوندن  رمانتون لذت بردم قلمی روان وزیبا با متنی گویا من این رمان دوست داشتم توصیه می کنم بخونید


به یادت کوچه های خاطره را طی می کنم چه زیباست خاطره ها که چون سیلابی بی امان قلبم را زیر ورو می کند
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 30 اردیبهشت 1393 - 09:15 ب.ظ

عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان و به خصوص خدمت خانم عبدی عزیز ؛

 

کتاب اعجاز عشق با کتب قبلی خانم عبدی یه تفاوت اساسی داشت و اونم طنز ملایم و شیرینی بود که تو داستانش نشسته بود . وجود دختری شیرین و شیطون خنده رو به لبم می نشوند و از همه شخصیتها بیشتر دوسش داشتم .

 یه تفاوت دیگه هم داشت و اون بودن دو راوی تو داستان بود که خیلی دلم می خواد بدونم چرا خانم عبدی این و برای تعریف داستانشون انتخاب کردند ؟

شاخصه مهم دیگه این کتاب پرداختن به شعر و ادب  و هنره و  در این زمینه ها هم اطلاعات زیادی رو به خواننده می ده . 

شلوغ بودن اعضای بستگان  و صمیمیت  و وابستگی افراد فامیل هم در این کتاب بود و می شه گفت اصول کار ایشون روی خانواده و ارکان اونه .

 

خب یه نقدی هم دارم که اینجا جاش نیست و نمی تونم بگم و می زارم برای وقتش . البته بیشتر سواله تا نقد ...

از شما خانم عبدی مچکرم و براتون آرزوی سرافرازی و موفقیت و دارم . پایدارو برقرار باشید .

یا حق


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 122
اعتبار: 47

1686 مرتبه در 372 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4875 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 اردیبهشت 1393 - 12:05 ب.ظ

با سلام منم این کتاب رو دوست داشتم واز خوندنش لذت بردم خصوصا این که از محله های ما هم در ان اسم برده شده بود از دو راوی بودن هم خیلی خوشم اومد چون از احسای ونظر هر دو طرف خبر دار میشی  ممنون لیلا جون 


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 مهر 1391

پیام های ارسالی: 36
اعتبار: 0

135 مرتبه در 45 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 اردیبهشت 1393 - 01:06 ب.ظ

دوست داشتنی و زیبا بود شیطنت های پرستو رو دوست داشتم و به خاطر شیطنت هاش بارها خندیدم شعرها زییا بود مخصوصا شعر اولین صفحه و این که راوی از طرف دوشخص بیان شده بود اونو قشنگتر کرده بود چون باعث میشد از احساسات دوطرف با خبر شد ممنون خانم عبدی و خسته نباشید به خاطر این اثر بینظیرتون گل

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 دی 1390

پیام های ارسالی: 107
اعتبار: 84

1949 مرتبه در 357 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1174 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 12:26 ق.ظ

سلام خانم عبدی عزیز

 کتاب اعجاز عشق را خواندم دوست داشتنی بود

مخصوصا ابتکار جالب شما برای انتخاب دو راوی ان هم به این شکل  نقل روایت  بین دو راوی تقریبا پشت سرهم با تغییر فضا و صحنه گاهی حتی نیمچه تکراری هم میشد که جالب ترش میکرد به نظرم  ستودنی بود . فقط ای کاش پایانش کمی مفصل تر بود و اشتباه امیر علی قابل توجیه تر.

 

 همه حرفهایی که غیر مستقیم و  ماهرانه بدون اینکه شکل پندو اندرز پیدا کند زیر پوسنی  لابلای  (گاهی دیالوگ ها ،گاهی توصیفات )گنجانده بودید شنیدم .

برایتان آرزوی بهترین ها را دارم .

 

 


هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 12:44 ب.ظ

راسپینا نوشت:

با سلااام!
واقعاً لذت بردم از خوندنش...
یادمه پردیس می گفت هر کتابی رو باید یه جوری خوند! بعدش من خیلی دقت کردم روی این موضوع!
این رمان... با یه ماگ بزرگ نسکافه و صدای ریز موسیقی در نیمه شب تاریک... یه جور دیگه لذت بخشه!
فکر می کنم توی این رمان همه چیز همون طوری بود... که باید!
سلیقه ست دیگه... ! من این جوری می پسندم. شاید دیگری نپسنده...
زیبا بود این رمان. خیلی زیاد!

 

سخنی چند با لیلا بانو:
انقدر دوست داشتم اشعاری که استفاده کرده بودی رو لیلا بانو...
دوستان... بعضن می دونند که دل خوشی ار ادبیات کلاسیک ندارم و با ادبیات معاصر بیشتر می جوشم!
ولی همیشه انقدر ظریف و به جا و درست شعرهای شعرای قدیمی رو استفاده می کنی که انگار تمام حس اون شاعر به آدم منتقل می شه!
شاید اگه دیوان اون شاعر رو بگیرم دستم و شعرهاشو بخونم... این همه زیبا در نظرم جلوه نکنند همین اشعاری که حالا دارم از زیبایی شون تعریف می کنم از شما به خاطر استفاده کردن ازشون... تشکر!
واقعن ممنونم به خاطر نوشتن این رمان زیبا!
بی صبرانه.. منتظر خوندن آثار بعدی شما می مونم.. مثل همیشه!

پاینده باشید و مانا دوستانم...

 

سپیده عزیزم که خداگواهست چقدر دوستت دارم.....سلام! درمورد اظهار لطفت...سپاس.....ودرموردشعر...........آخ من باشعر زندگی میکنم.روحم ..حسم..عجیب تنیده شده در اون....فکر میکنم حس لطیف ووجود بااحساست باعث میشه تو هم لذت ببری از موج احساس شاعرانی که به یادگار گذااشتند این گنجینه هارو..........وسپیده گلم...محبتت در بهترین نقطه قلبم که حک عشق بر اونه......تا همیشه محفوظه.! آرام باشی وتا همیشه عاشق!

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 12:52 ب.ظ

افسانه نادریان نوشت:

سلام خانم عبدی عزیز

 کتاب اعجاز عشق را خواندم دوست داشتنی بود

مخصوصا ابتکار جالب شما برای انتخاب دو راوی ان هم به این شکل  نقل روایت  بین دو راوی تقریبا پشت سرهم با تغییر فضا و صحنه گاهی حتی نیمچه تکراری هم میشد که جالب ترش میکرد به نظرم  ستودنی بود . فقط ای کاش پایانش کمی مفصل تر بود و اشتباه امیر علی قابل توجیه تر.

 

 همه حرفهایی که غیر مستقیم و  ماهرانه بدون اینکه شکل پندو اندرز پیدا کند زیر پوسنی  لابلای  (گاهی دیالوگ ها ،گاهی توصیفات )گنجانده بودید شنیدم .

برایتان آرزوی بهترین ها را دارم .

 

 

 

خانم نادریان عزیز دوست داشتنی.......وپر از مهر ومحبتم سلام!  باعث افتخار بنده ست که مطالعه کردید ودوستش داشتید...ممنون از دقت نظرتون....ونقدتون بر دیده منت. بهترینها درنگاهم گل لبخند دائم بر لب دوستان گلی مثل شماست که عمق ریشه اش در قلبتان باشد! دوستتان دارم!

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 01:03 ب.ظ

گل رز نوشت:

دوست داشتنی و زیبا بود شیطنت های پرستو رو دوست داشتم و به خاطر شیطنت هاش بارها خندیدم شعرها زییا بود مخصوصا شعر اولین صفحه و این که راوی از طرف دوشخص بیان شده بود اونو قشنگتر کرده بود چون باعث میشد از احساسات دوطرف با خبر شد ممنون خانم عبدی و خسته نباشید به خاطر این اثر بینظیرتون گل


گل رز زیبا ودوست داشتنی ام .........سلام!

خداروهزاران بار شکر که دوستش داشتی...ممنون از لطفت ووقتی که روش گذاشتی.به زیبایی زیباترین گل رز باشی باقدمت یلدا!ابزار علاقه


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 01:17 ب.ظ

طیبه فرشی نوشت:

با سلام منم این کتاب رو دوست داشتم واز خوندنش لذت بردم خصوصا این که از محله های ما هم در ان اسم برده شده بود از دو راوی بودن هم خیلی خوشم اومد چون از احسای ونظر هر دو طرف خبر دار میشی  ممنون لیلا جون 

 

طیبه عزیزوپر عاطفه ام سلام! خدا میداند باجمله پر مهرت چه آرامشی را به قلبم راهی کردی....سپاسگزارم! تمام عاشقانه های زندگی بازتاب زندگیت باشد......در هر دم وبازدم!

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 01:34 ب.ظ

فهیمه نوشت:

سلام

ازخوندن  رمانتون لذت بردم قلمی روان وزیبا با متنی گویا من این رمان دوست داشتم توصیه می کنم بخونید

 

فهیمه گل ونازنینم.........سلام! چقدر از کوچکی کلمات شرمسارم که بجز........سپاسگزارم از لطفت....چیز دیگری نمیتونم بگم....!تمام زیباییهای عالم منظره نگاهت باشه!

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 02:10 ب.ظ

aseman نوشت:

سلام

ممنونم از شما لیلا جون . مثل همیشه کتاباتون و دوست داشتم و کلی حس خوب بهم دست داد .  ممممممممممنون . شما  روحی دلنشین دارین ... نه غرور تو نوشتتون هست نه تو وجود نازنینتون .  اینو می پسندم . اگه انسان متواضع باشه دوستان زیادی رو پیدا می کنه . اصلا هر کسی که اهل ادبه باید مهربون و متواضع باشه که هستین . بهتون هم بابت کتابای پر ازهنرو ادب و  مهر و صفاتون  ، هم بابت وجودتون تبریک می گم . بایدم هنرمند باشین . مرسی .

 

 

رومینای گل ودوست داشتنی ام سلام..........!سپاس سپاس........سپاس سپاس....بخاطر اظهار لطفت.......چقدر کلمات کمند وکوچک برای ابراز کردن اون وسعت عشقی که از شما در قلبم تا همیشه جای گرفته! عزیزترینم...تمام تعاریفی که از قلب پر مهرت نشات گرفته بود رو میگذارم به حساب وسعت اون قلبی که شرمنده میکنه من رو در مقابل این وسعت...........ودر ضمن اگر تمام هنرهای عالم رو بدونم........که نمیدونم...بزرگترین هنروموهبتی که بی همتای مطلق به من داده گلچین کردن گلهایی مثل شماست در اطرافم!...دوستت دارم!

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 05:02 ب.ظ

تراوش باران نوشت:

عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان و به خصوص خدمت خانم عبدی عزیز ؛

 

کتاب اعجاز عشق با کتب قبلی خانم عبدی یه تفاوت اساسی داشت و اونم طنز ملایم و شیرینی بود که تو داستانش نشسته بود . وجود دختری شیرین و شیطون خنده رو به لبم می نشوند و از همه شخصیتها بیشتر دوسش داشتم .

 یه تفاوت دیگه هم داشت و اون بودن دو راوی تو داستان بود که خیلی دلم می خواد بدونم چرا خانم عبدی این و برای تعریف داستانشون انتخاب کردند ؟

شاخصه مهم دیگه این کتاب پرداختن به شعر و ادب  و هنره و  در این زمینه ها هم اطلاعات زیادی رو به خواننده می ده . 

شلوغ بودن اعضای بستگان  و صمیمیت  و وابستگی افراد فامیل هم در این کتاب بود و می شه گفت اصول کار ایشون روی خانواده و ارکان اونه .

 

خب یه نقدی هم دارم که اینجا جاش نیست و نمی تونم بگم و می زارم برای وقتش . البته بیشتر سواله تا نقد ...

از شما خانم عبدی مچکرم و براتون آرزوی سرافرازی و موفقیت و دارم . پایدارو برقرار باشید .

یا حق

سرکار خانم لاهوتی عزیزم که عاشق نگاه ملایم ورمانتیکتونم نسبت به بحثهایی که در تالار میشه.درمورد پرستو بین خودمون باشه منم خیلی دوسش دارم....واینکه گفته بودید چرا دوراوی داره؟ ومن با عرض پوزش بپرسم.... چرا نباید این کار رو میکردم؟ آیا بنظرتون بد شده؟....یا بنظرتون مشکلی داره؟ عزیز ترینم ....کاش واضح تر میگفتید تا بنده بهتر بتونم جوابتون رو عارض بشم.در مورد خانواده فرموده بودید......چون بنظرم خانواده واهل خانواده از ارکان مهم ساختار زندگین.....برای من مهمه که فقط از اون دختر وپسرنوشته نشه...مگه در زندگی عادی ما با جمع زندگی نمیکنیم؟ دوست دارم داستانهام واقعیت زندگی رو نشون بده.........باعشق....که عشق رو هم واقعیت انکار ناپذیر زندگی میدونم. وفرموده بودید تم این داستانم فرق داره.........خدارو شکر میکنم....این یکی از اهدافم بود.......نویسنده ای که تکرار کنه فراموش میشه.........وروزی که از ذهن شما عزیز دل پاک بشم روزمرگ من نویسنده ست.کاش نقدتون رو هم میگفتید.....که به دیده منت تا قیامت جاداره.....خوشحال میشدم از شنیدنش...من از نگاه دقیق شما نسبت به کارم یاد میگیرم ...وممنون این یاد گیری خواهم بود! عاشقانه ترین صحنه زندگی پیش پای شما.....دوستدار تمام لحظه های خوش زندگی شما.........لیلا!

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 08:26 ب.ظ

عرض ادب خدمت شما دوست خوبم خانم عبدی نازنین

ممنون به خاطر لطفتون که من و قابل دونستید . برای من هم وجود شما عزیزه . ابزار علاقه

در مورد راوی صرفا یه کنجکاوی بوده ، اتفاقا نه جالب شده بود و من دوسش داشتم . فقط می خواستم بدونم هدفتون چی بوده ؟ به هر حال هر نویسنده رو یه  متدی می یاد راوی و انتخاب می کنه و می خواستم بدون زمینه انتخاب این راوی برای تعریف داستان چیه ؟

در مورد سایر ویژگیهای داستان هم فقط خواستم داستان و کتاب و معرفی کرده باشم تا دوستانی که اون و نخوندن بدونند چه ویژگیهایی داره که مسلما ناقص بوده و دیگر دوستان عرایض من و تکمیل کرده اند . خصوصا پیام خانم نادریان که من و هم به سوالم در مورد دو راوی بودن داستان  به جواب رسونده بودند .

در مورد نقد هم  فقط سواله اونم ازتون خصوصی می پرسم .

به خاطر همه الطافتون سپاس ...

 

ببخشید خانم عبدی امکان ارسال پیام خصوصی به یوزر شما نیست و مجبور شدم همین جا بپرسم .

در مورد شخصیت امیرعلی بود . اون ابتدای داستان یه مرد با درایت معرفی شده بود . به طوری که با سرمایه اندک تونسته بود یه شرکت موفق راه بندازه ، پس چطور در برابر ازدواج یه روزه مجاب شد که پیشنهاد هلیا رو بپذیره ؟ یعنی فقط تحت تأثیر احساس قرار گرفته بود ؟ یعنی بخاطر این که به هلیا گفته بود من تو رو دوست ندارم این همه عذاب وجدان داشت  و می خواست کوتاهی خودش و جبران کنه ؟

نکته دیگه سخت گیری مادر پرستو بود که بیشتر رو بیماری امیرعلی بود یا سن او که با ازدواج پرستو و امیر علی مخالفت می کرد ؟

یا حق


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 2 خرداد 1393 - 03:36 ب.ظ

تراوش باران نوشت:

عرض ادب خدمت شما دوست خوبم خانم عبدی نازنین

ممنون به خاطر لطفتون که من و قابل دونستید . برای من هم وجود شما عزیزه . ابزار علاقه

در مورد راوی صرفا یه کنجکاوی بوده ، اتفاقا نه جالب شده بود و من دوسش داشتم . فقط می خواستم بدونم هدفتون چی بوده ؟ به هر حال هر نویسنده رو یه  متدی می یاد راوی و انتخاب می کنه و می خواستم بدون زمینه انتخاب این راوی برای تعریف داستان چیه ؟

در مورد سایر ویژگیهای داستان هم فقط خواستم داستان و کتاب و معرفی کرده باشم تا دوستانی که اون و نخوندن بدونند چه ویژگیهایی داره که مسلما ناقص بوده و دیگر دوستان عرایض من و تکمیل کرده اند . خصوصا پیام خانم نادریان که من و هم به سوالم در مورد دو راوی بودن داستان  به جواب رسونده بودند .

در مورد نقد هم  فقط سواله اونم ازتون خصوصی می پرسم .

به خاطر همه الطافتون سپاس ...

 

ببخشید خانم عبدی امکان ارسال پیام خصوصی به یوزر شما نیست و مجبور شدم همین جا بپرسم .

در مورد شخصیت امیرعلی بود . اون ابتدای داستان یه مرد با درایت معرفی شده بود . به طوری که با سرمایه اندک تونسته بود یه شرکت موفق راه بندازه ، پس چطور در برابر ازدواج یه روزه مجاب شد که پیشنهاد هلیا رو بپذیره ؟ یعنی فقط تحت تأثیر احساس قرار گرفته بود ؟ یعنی بخاطر این که به هلیا گفته بود من تو رو دوست ندارم این همه عذاب وجدان داشت  و می خواست کوتاهی خودش و جبران کنه ؟

نکته دیگه سخت گیری مادر پرستو بود که بیشتر رو بیماری امیرعلی بود یا سن او که با ازدواج پرستو و امیر علی مخالفت می کرد ؟

یا حق

سلام وعرض ادب مجدد خدمت خانم لاهوتی عزیز! درمورد قسمت اول صحبت شما خانم نادریان عزیز محبت داشتن به بنده وبنده سپاسگزار محبتشون......اما اجازه بدید دلیلش رو عرض کنم تا سوال نه برای شما بمونه نه برای سایر عزیزان......وقتی بیرون اومدن امیرعلی  ازاون بیماری در برابر تلاش پرستو مقابلم ایستادن ...هر کاری کردم نتونستم ازیکی برای روایت استفاده کنم....دوست داشتم درد کشیدن امیرعلی رو   عاشق شدنش رو.....حلالیت گرفتنش رو......از زبون خودش بگم..........وپرستو......وقتی تو قالب اون مینوشتم........دوست داشتم خودش همه چیز رو ببینه وبگه...........نه سوم شخصی که داره روایت میکنه...........نگاه کردن با چشمای پرستو برام لذت بخش بود.........پربود از انرژی این دختر ...حتی موقعی که از هنرش حرف میزد.عاشقانه دوسش داشتم..........حتی عاشق شدنش رو!نمیتونستم هیچ کدوم رو فدای اونیکی کنم پس در نهایت تصمیمم بر این شد که بادو شخصیت ودوراوی داستان رو شروع کنم. کمی دلهره داشتم که شاید خوب نشه............ولی خدارو شکر که لطف ومحبت شما دوستان نشون داد که خوب شده.ودر مورد قسمت دوم..........نمیدونم درایت مالی امیرعلی دال براین بود که در زندگیش هم موفق بود؟ واقعا بود؟ امیرعلی یه انسان کاملا تنها وفراری از جمع بود..........ترس از تنها موندن داشت که طرف کسی نمیرفت......اگر خاطرتون باشه.....هلیا در مقابل حلالیت امیرعلی شرطی گذاشت درسته؟........امیرعلی آدم بسیار خوش قولی بود که هلیا از این سوء استفاده میکنه.........وماجرای آخر داستان! ومادر پرستو..........چرا نباید فکر کنیم که بخاطر هردو دلیل....مخالفت میکرد؟ مادر پرستو رو زنی به تصویرکشیده بودم مهربان پر محبت..........اما فوق العاده خود رای ویکه حرف که دوست نداره حرفی روی حرفش زده بشه......اهل توضیح نیست ...اهل تحمل نافرمانی نیست..........این آدم رو باید ازلابلای عملکردهاش شناخت تا توضیحاتش! دوست گل وعزیزم..........امیدوارم پاسخ سوالهاتون رو داده باشم..........بازهم ......بازهم...بازهم.......اگر اشکالی بود..محبت کنید وبگید..........بگذارید در داستان بعدی رفع اشکال کنم.....واگه سوالی....... بفرمایید تا پاسخگو باشم.........ممنون وسپاسگزار از محبتتون!دنیای عاشقانه ها جایگاه همیشگیتان!

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 2 خرداد 1393 - 05:19 ب.ظ

درود مجدد خدمت شما خانم عبدی عزیز

 

 ممنوم بخاطر توضیحات مبسوطتون ..

تونستم شخصیتها رو درک کنم  .... ممنونم ....

در پرتو مهر ایزدی باشی دوست عزیزم ...

یا حق


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 2 خرداد 1393 - 08:59 ب.ظ

تراوش باران نوشت:

درود مجدد خدمت شما خانم عبدی عزیز

 

 ممنوم بخاطر توضیحات مبسوطتون ..

تونستم شخصیتها رو درک کنم  .... ممنونم ....

در پرتو مهر ایزدی باشی دوست عزیزم ...

یا حق

 

وبازهم سلام به گل ترین وبینظیرترین آمنه لاهوتی که از جمله روزگار دوست گل بنده ست.....!خوشحالم که مفید فایده بود.بازهم چشم انتظار نقدهای کارسازت هستم!در موج آسمانی ترین احساسها شناور باشید!

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 121
اعتبار: 87

1826 مرتبه در 367 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2462 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 3 خرداد 1393 - 11:06 ق.ظ

سلام خدمت خانم عبدی عزیز و همه دوستان گلم

اولین کتابی که بعد از نمایشگاه خوندم اعجاز عشق بود

واقعا دوستش داشتم همه چیز کتاب به جا بود من واقعا دو راوی بودن کتاب رو دوست داشتم چون باعث میشد هم از دل پرستو خبر داشته باشم هم از دل امیرعلی و این خیلی خیلی لذت بخش بود برای من

احساس در سراسر واژه های کتاب غلط میزد شعر های زیبایی که در کتاب استفاده شده بود تا مدتها زمزمه های زیر لب من بود

واقعا ممنونم خانم عبدی عزیز بابت نگارش این کتاب زیبا

تنها یک سوال یادمه در نقد یکی از کتابهاتون بود که یکی از دوستان یک سوالی از حضورتون پرسیده بود که الان حضور ذهن ندارم کدوم یکی از دوستانم بودن وسوالشون که ذهن من رو هم درگیر کرده بود و منتظر پاسخ شما موندم اما متوجه پاسخ شما نشدم اینبار من میپرسم معمولا فاصله سنی بین شخصیت های کتاب شما زیاده چه در عشق خاموش بین دریا و شهروز چه در خلوت نشین عشق بین کیانا و علی و حالا بین پرستو و امیر علی علت خاصی در ایجاد این اتفاق هست ؟

بازهم ممنون از قلم پربارتون بیصبرانه منتظر آثار بعدیتون هستم


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 آبان 1390

پیام های ارسالی: 3
اعتبار: -3

33 مرتبه در 11 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 5 خرداد 1393 - 03:12 ب.ظ

سلام به خانم عبدی و همه دوستان خوبم

اعجاز عشق رو خوندم خیلی دوستش داشتم . دو راوی بودن داستان خیلی جالب بود برام و احساسات هردو طرف خیلی زیبا از زبان خودشون بیان شده بود . شخصیت امیرعلی و پرستو رو هم دوست داشتم

داستان روند خیلی خوبی داشت نه زیاد کش اومده بود و نه سرهم بندی بود . و نکته دیگه اینکه  خیلی شیرین و حساب شده امیرعلی بد اخلاق و عصبی تبدیل شد به یه مرد مهربون و عاشق  (نه یه شبه مثل بعضی کتابا ) و از نازو ادا  و کش اومدنای الکی دختر داستان هم خبری نبود و با وجود هلیا هم خیلی داستان کشمکش و اعصاب خرد کنی نداشت.

در پایان خسته نباشید میگم به خانم عبدی عزیز .من همه کتاباتون و دوست دارم و هرکدومشون رو چند بار خوندم ( به جز محراب دل که یه کوچولو .....دقت کنین گفتم فقط یه کوچولو .....کمتر از بقیه دوستش دارم چشمک  ) و امیدوارم اثر بعدیتونم خیلی زود به دست دوستدارنتون برسه و از خوندنش مثل اعجاز عشق لذت ببریم.

موفق و پاینده باشید

 


خسته شدم از "تو" نوشتن .....کمی از خودم می نویسم ......"من" دوستت دارم
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 خرداد 1393 - 05:55 ب.ظ

مریم جون نوشت:

سلام خدمت خانم عبدی عزیز و همه دوستان گلم

اولین کتابی که بعد از نمایشگاه خوندم اعجاز عشق بود

واقعا دوستش داشتم همه چیز کتاب به جا بود من واقعا دو راوی بودن کتاب رو دوست داشتم چون باعث میشد هم از دل پرستو خبر داشته باشم هم از دل امیرعلی و این خیلی خیلی لذت بخش بود برای من

احساس در سراسر واژه های کتاب غلط میزد شعر های زیبایی که در کتاب استفاده شده بود تا مدتها زمزمه های زیر لب من بود

واقعا ممنونم خانم عبدی عزیز بابت نگارش این کتاب زیبا

تنها یک سوال یادمه در نقد یکی از کتابهاتون بود که یکی از دوستان یک سوالی از حضورتون پرسیده بود که الان حضور ذهن ندارم کدوم یکی از دوستانم بودن وسوالشون که ذهن من رو هم درگیر کرده بود و منتظر پاسخ شما موندم اما متوجه پاسخ شما نشدم اینبار من میپرسم معمولا فاصله سنی بین شخصیت های کتاب شما زیاده چه در عشق خاموش بین دریا و شهروز چه در خلوت نشین عشق بین کیانا و علی و حالا بین پرستو و امیر علی علت خاصی در ایجاد این اتفاق هست ؟

بازهم ممنون از قلم پربارتون بیصبرانه منتظر آثار بعدیتون هستم

 

سلام به دوست گلم.......!

باعث افتخار بنده ست که انتخاب اولتون برای مطالعه این کتاب بوده...وچقدر خوشحال وشکر گذار خداوند که دوستش داشتید!...وعزیزترینم در مورد سوالی که فرمودید......در نقد عشق خاموش بود...اونجا هم خدمت دوست عزیزم عرض کردم...دریا وشهروز ووقایع بچگیشون واقعی بود..در مورد پرستو وامیر علی هم اصلش واقعیته...میدونید چطور؟ من از یکی از دوستان شنیدم که دختری بااین سن وسال...انگیزه شده برای زندگی مردی با اون سن وسال وشرایط....خیلی دلم میخواست با خودشون صحبت کنم و....که خودشون تمایل نشون ندادن.....این شد مواد خام داستانم ونوشتمش........اما خدارو شاهد میگیرم....تمام اون مسیر کارخانه...محله هایی که اسم برده شده رو واقعا رفتم دیدم....بعد نوشتم....طول کشید ولی ..........با یک جمله دوستش داشتیم شما...........هزار بار هم سختتر بود می ارزید .....وهزارباره میرفتم.بازهم اگه نکته حل نشده ای در ذهنتون هست بفرمایید....لیلا هست وافتخار پاسخ دادن...!تمام عاشقانه های عالم تقدیم شما!

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 خرداد 1393 - 06:04 ب.ظ

راحله نوشت:

سلام به خانم عبدی و همه دوستان خوبم

اعجاز عشق رو خوندم خیلی دوستش داشتم . دو راوی بودن داستان خیلی جالب بود برام و احساسات هردو طرف خیلی زیبا از زبان خودشون بیان شده بود . شخصیت امیرعلی و پرستو رو هم دوست داشتم

داستان روند خیلی خوبی داشت نه زیاد کش اومده بود و نه سرهم بندی بود . و نکته دیگه اینکه  خیلی شیرین و حساب شده امیرعلی بد اخلاق و عصبی تبدیل شد به یه مرد مهربون و عاشق  (نه یه شبه مثل بعضی کتابا ) و از نازو ادا  و کش اومدنای الکی دختر داستان هم خبری نبود و با وجود هلیا هم خیلی داستان کشمکش و اعصاب خرد کنی نداشت.

در پایان خسته نباشید میگم به خانم عبدی عزیز .من همه کتاباتون و دوست دارم و هرکدومشون رو چند بار خوندم ( به جز محراب دل که یه کوچولو .....دقت کنین گفتم فقط یه کوچولو .....کمتر از بقیه دوستش دارم چشمک  ) و امیدوارم اثر بعدیتونم خیلی زود به دست دوستدارنتون برسه و از خوندنش مثل اعجاز عشق لذت ببریم.

موفق و پاینده باشید

 

سلام به عزیزترین....دقت کنید...عزیز ترین راحله دنیا در قلب این کمترین بنده درگاه خداوندی!

سپاس سپاس وهزاران سپاس بخاطر محبتتون.خوشحالم دوسش داشتید ومورد پسندتون قرار گرفته...اصلا کی گفته همه رو باید به یه اندازه دوست داشته باشید؟ آدمیه واصل اختیار وتفاوت سلیقه......

تمامشون رو که دوست داشتید تقدیم شما....که لذت لحظه هاتون دنیای منه.......ممنونم وتا همیشه دوستدارتون!

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 27 آبان 1392

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 0

50 مرتبه در 36 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 خرداد 1393 - 04:57 ب.ظ

یه خسته نباشید جانانه به خانوم عبدی

ممنون به خاطر این کتاب زیبا بعد از چند وقت واقعا یه داستان خوندم که همش به دلم نشست

دو راوی داشتن داستان یه ابتکار عالی و دلچسب بود

امیرعلی و پرستو فوق العاده بودن نه امیرعلی جذابترین و شاهزاده بود نه پرستو دختر شاه پریون بود ولی دو شخصیت عالی بودن

وجود هلیا هم توی داستان کافی بود و بیش از حد با اعصاب خواننده بازی نمیکرد

و مثل همیشه بگم که استفاده از اسامی متعارف توی داستانهای خانوم عبدی رو خیلی دوست دارم

منتظر کتاب جدیدتونم


من شبح مردی بدبختم که شما او را در سیاهچال قلعه دیف دفن کردید خداوند به این شبح برآمده از گور،ماسک کنت دومونت کریستو زد او را از الماس و طلا پوشاند تا شما او را فقط امروز بشناسید "من ادموند دانتس هستم"
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 خرداد 1393 - 04:07 ب.ظ

گلقهوهابزار علاقه

سرکار خانم عبدی عزیز  با عرض سلام  وخدا قوت خدمت سرور ارجمندم:

عالی ,بی نظیر,زیبا ودل نشین,منطق دلدادگی,شیطنت وشوخی های جذاب ...تنها قسمتی از داستان شیرین" اعجازعشق" را توصیف می کند .

درود بر قلم توانا وعاشق شناس و مخاطب شناس شما.همه ی کارزیبا وبجا بود .داشتن دو راوی که بسیاربرکشش داستان اثر گذار و طرحی 

نو بود وباعث درک بیشتر از شخصیت های اصلی وفرعی برای خواننده می شد .تشکر وباز هم تشکر .بی صبرانه منتظرکتاب های دیگر از 

شما خانم عبدی گرامی هستم.پاینده باشید.

عضو سایت تاریخ عضویت: 17 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

38 مرتبه در 13 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 28 خرداد 1393 - 04:46 ب.ظ

سلام سلام سلام سلام

خب من تا حدودی سرم خلوت شد و رفتم سراغ کتابا و ده بی سی چهل کردم و قرعه افتاد به اعجاز عشق

 دوست داشتم به قول بچه ها و دیگر دوستان دو راوی بودن داستان هم خوب بود ودلنشین .

خوب شروع شده بود و  کشش قوی داشت به  طوری که قلبم به شدت می تپید وقتی که یه جاهائیش و می خوندم ، همش دعا دعا می کردم امیر علی نمیره ، عالی پیش میره اما به نظر من داستان از اواسطش به بعد افت می کنه و دیگه اون استحکام و کشش آغازینش و نداشت . اگه با این حیجانش تا آخر ادامه پیدا می کرد دیگه کم و کاستی نداشت . بخصوص ممنوع الورود بودن امیر علی .

خلاصه بگم در کل کتاب خوبی بود و دوسش داشتم

ممنونم و آرزوی موفقیت دارم براتون .گل


بی وفا چه فراموش پیشه ای بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 خرداد 1393 - 01:30 ق.ظ

سروین نوشت:

گلقهوهابزار علاقه

سرکار خانم عبدی عزیز  با عرض سلام  وخدا قوت خدمت سرور ارجمندم:

عالی ,بی نظیر,زیبا ودل نشین,منطق دلدادگی,شیطنت وشوخی های جذاب ...تنها قسمتی از داستان شیرین" اعجازعشق" را توصیف می کند .

درود بر قلم توانا وعاشق شناس و مخاطب شناس شما.همه ی کارزیبا وبجا بود .داشتن دو راوی که بسیاربرکشش داستان اثر گذار و طرحی 

نو بود وباعث درک بیشتر از شخصیت های اصلی وفرعی برای خواننده می شد .تشکر وباز هم تشکر .بی صبرانه منتظرکتاب های دیگر از 

شما خانم عبدی گرامی هستم.پاینده باشید.

 

سلام وهزاران درود به شما دوست عزیز وپرمهرم....!

خداوند عشق رو شاهد میگیرم که با خوندن هر کلمه از ابراز لطف ومحبت شما بغض کردم ونم اشک به دیده نشوندم وگفتم پروردگارا شکرت..که شرمنده روی ماه شما دوستان نشدم وبازاین شمابودید که بنده رو شرمسار محبتتون

کردید.از صمیم قلب امیدوارم زنده باشه قلمم به شوق بودن شما...درقلبم ..فکرم وروحم برای نگاشتن!در پناه یاریگر مهربانی مهربان کردگار تا عشقست باشید!

گل


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 خرداد 1393 - 02:00 ق.ظ

شاه پری نوشت:

سلام سلام سلام سلام

خب من تا حدودی سرم خلوت شد و رفتم سراغ کتابا و ده بی سی چهل کردم و قرعه افتاد به اعجاز عشق

 دوست داشتم به قول بچه ها و دیگر دوستان دو راوی بودن داستان هم خوب بود ودلنشین .

خوب شروع شده بود و  کشش قوی داشت به  طوری که قلبم به شدت می تپید وقتی که یه جاهائیش و می خوندم ، همش دعا دعا می کردم امیر علی نمیره ، عالی پیش میره اما به نظر من داستان از اواسطش به بعد افت می کنه و دیگه اون استحکام و کشش آغازینش و نداشت . اگه با این حیجانش تا آخر ادامه پیدا می کرد دیگه کم و کاستی نداشت . بخصوص ممنوع الورود بودن امیر علی .

خلاصه بگم در کل کتاب خوبی بود و دوسش داشتم

ممنونم و آرزوی موفقیت دارم براتون .گل

سلام عزیزدلم...خسته نباشی!

قبل ازاینکه شروع به صحبت کنم بگذار بگم...لطف کردی وخوندیش وخوشحالم خوشت اومد...منت بر من نویسنده گذاشتی عزیزم!

واما یه مثل کوچکی در مورد زندگی که من بهش معتقدم....میگم زندگی مثل نشستن پشت فرمونه...سرعتت هرچقدرم زیاد باشه...بالاخره باید یه جایی آروم آروم کمش کنی سرعت رو وبعضی جاها بایستی.

سرعت خوبه...هیجان داره....ولی....گلم منطق زندگی همیشه سرعت وهیجان رو قبول نمیکنه........آدمها هم زود...زده این سرعت میشن.شاید منهم بعنوان یه خواننده یه داستان رو بخونم وبگم وای تا آخرش

نتونستم...از زور استرس کتاب رو زمین بذارم..........ولی باورش نمیکنم.من باور پذیری رو توی داستان دوست دارم.کاش اون اواسط داستان رو هم میگفتی منظورت چی بود تا واضح تر پاسخ میدادم!

به هر حال جاهاییش رو که دوست داشتی تقدیم گل وجود تو میکنم.........عاشق باشی تا همیشه عشق!گل

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 خرداد 1393 - 01:59 ق.ظ

ریحانه بانو نوشت:

یه خسته نباشید جانانه به خانوم عبدی

ممنون به خاطر این کتاب زیبا بعد از چند وقت واقعا یه داستان خوندم که همش به دلم نشست

دو راوی داشتن داستان یه ابتکار عالی و دلچسب بود

امیرعلی و پرستو فوق العاده بودن نه امیرعلی جذابترین و شاهزاده بود نه پرستو دختر شاه پریون بود ولی دو شخصیت عالی بودن

وجود هلیا هم توی داستان کافی بود و بیش از حد با اعصاب خواننده بازی نمیکرد

و مثل همیشه بگم که استفاده از اسامی متعارف توی داستانهای خانوم عبدی رو خیلی دوست دارم

منتظر کتاب جدیدتونم

 

سلام به خوش عطرترین ریحانه شاخسار خداوندی!

قصور کلماتم رو ببخش که نمیتونم به هزار شیوه از شما تشکرکنم وفقط میتونم بگم هزار بار ممنون....ممنون ...ممنون.....ممنونم!

از خداوند میخوام که .......کمکم کنه یه وقت پیشانیم به زمین شرمندگی ساییده نشه......در مقابل بزرگوارانی چون شما!

زیباترین رنگ عشق تن پوش همیشگی شما که عاشقانه دوستتان دارم!گل

 

 


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت موقعیت: 1
تاریخ عضویت: 13 شهریور 1392

پیام های ارسالی: 7
اعتبار: 0

50 مرتبه در 17 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 57 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 تیر 1393 - 02:50 ب.ظ

با سلام وخسته نباشید به لیلا عبدی عزیز

بهتون قول داده بودم که این کتاب رو بخونم و نظرم روبهتون بگم/اعجاز رو خوندم و لذت بردم از داستان زیباش/به نظرم عاشقانه ای ارام و به دور از تنش های اضافی بود.معجزه ای که با عشق پرستو اتفاق افتاد و بردل نشست کاملا قابل لمس بود چون از دید هر دو نفر ما شاهد اون بودیم./طنازی قلمتون رو دوست داشتم وزیبایی عشقی که ترسیم کرده بودید قابل ستایش بود.

دوستدار شما سپیده بانو.


مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد / نقش هر نغمه که زد راه بجائی دارد / عالم از ناله عشاق مبادا خالی / که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*