ص 458
نگاهش چقدر داغ و با احساس بود . این طور نگاه کردنش را به یاد نمی آوردم . لبخندی در پاسخ لبخندم زد و گفت :
_ به قول تو اگه ، نمی گم حتمی ، اما اگه اون قدر خوش شانس باشم که دل تو یک میلیاردم عشقی رو که من تجربه اش کردم ، تجربه کرده باشه و منو بخواد ، زندگی ای رو برات می سازم که تو رویاهات ندیده باشی ، کاری می کنم باور کنی مجنون وار دوستت دارم و هر لحظه پیش خودت و من اعتراف کنی که چقدر دوستم داری امیرعلی !
سربه زیر انداختم ، می ترسیدم از چشمانم بخواند که من هم مجنون وار او را دوست دارم ، می ترسیدم بفهمد که چقدر از حرف هایش لذت میبرم .
******
و اینکه لحظه های احساسی بسیاری داشت که آرامش هر دو رو در برداشت . مثل آغاز فصل 46 و ...
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد / نقش هر نغمه که زد راه بجائی دارد / عالم از ناله عشاق مبادا خالی / که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد