یلدای بی پایان
عنوان:
یلدای بی پایان
کد کالا:
از متن کتاب
ناباور و بهت زده به اطراف نگاه کردم. حالم را نفهمیدم و تنها توانستم کفش هایم را در بیاورم و پا برهنه بدوم. دامانم را به چنگ گرفتم و با صورتی خیس دویدم و جیغ کشیدم:
-شاهرخ! محراب! خدا!
درست از ورودی اتوبان تا خود خروجی دویدم و زار زدم. بارها به زمین خوردم اما بلند شدم و بدون درد و حس دویدم. با ترافیک بلند و بالایی که می دیدم بیشتر و بیشتر می ترسیدم. سر که می چرخاندم؛ گوشی ها را به سمت خودم می دیدم که مشغول فیلمبرداری از بال و پر زدن عروس تنها و گریان بودند. هیچ چیزی مهم نبود جز عزیزانم. هیچ چیزی برایم ارزش نداشت جز آدمهای داخل ماشین. شنلم افتاد و زیر پایم گیر کرد. دوباره به زمین خوردم و بلند شدم. مهم نبود که حجابی ندارم و میشوم نقل و نبات مجلس ها و سوژه های داغ اخبار.
نوارها را کنار زدم و با دیدم خون سرخ روی آسفالت دو زانو افتادم و ضجه زدم. دنیا پیش چشمانم تیره و تار شد.
نویسنده:ويراستار:شابک:9789641932840
نوبت چاپ:هفتم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:906
تیراژ:250