ویلان
عنوان:
ویلان
کد کالا:
از متن کتاب
بنامین اخم کمرنگی کرد و همانطور که به صورت بهتزدهاش نگاه میکرد گفت:
_بدیع هستم
رها لال شده بود
بنیامین روی مبل نشست مبل چرمی با صدای پیسی تو رفت. چشم چرخاند و کل اتاق را در چند ثانیه،ی کوتاه ورنداز کرد. ساده و جمع و جور!
بوی رنگ هنوز میآمد.
لولای در هم روغن نخورده بود!
رها همچنان بر و بر نگاهش میکرد. بنیامین نگاهی به صورت بیرنگ و رویش انداخت و با تک سرفهایی گفت:
_تبریک میگم
رها دهانش را باز کرد تا حرفی بزند.
صدایش گم شده بود...
دهانش را بست... گلویش خشک خشک بود
بنیامین خودش توضیح داد:
_بابت تأسیس شرکت جدید
رها باز سرش را تکان داد.
با دستهای لرزان بروشورها را باز کرد. زیر نگاه تیز بنیامین نمیتوانست مانع رعشهی دستهایش شود.
بنیامین با خونسردی گفت:
_این بروشور مال سال هشتادونه هست. برای شرکت تازه تأسیس کار کردیم. محصولات فروش خوبی داشت اما کیفیت باعث شد فروش متوقف بشه.
رها چشم از بروشورها برداشت و در نگاه بنیامین خیره شد و با لحن گرفته و آهستهای پرسید:
_ حالتون خوبه؟!
بنیامین با تعجب یک تای ابرویش را بالا برد و گفت:
_البته! چطور؟!
رها با همان صدا گفت:
_اولش حالتون رو نپرسیدم
بنیامین پوزخند کم رنگی زد و با تک سرفهای خندهاش را جمع و جور کرد و گفت:
_بله ممنون
نویسنده:ويراستار:شابک:9789641933960
نوبت چاپ:دوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:857
تیراژ:500