بی تابی
عنوان:
بی تابی
کد کالا:
همه نگاها حالا روی سرگرد بود که طرز نگاهش تا حدودی عوض شد و با لبخندی رو به من گفت:
-عزیزم ،نمی خوای منو به خانواده ات معرفی کنی ؟
اخم و کلی سوال، صورت دایی رو پر کرد.یونس هم بدتر از دایی که سرگرد در همون هنگام به سمت دایی که از چهره و سنش میشد تشخیص داد که بزرگ خانواده است چرخید و در کمال ادب و احترام دستشو به سمتش بلند کرد و آروم و با لبایی خندون گفت:
-سلام...از آشنایی با شما خیلی خوشوقتم
دایی متعجب بهش دست داد و به من خیره موند. سرگرد مچ گیرانه نگاه دایی رو دنبال کرد تا اینکه به من رسید.نگاهش مرموز و عجیب شده بود
نمی تونستم حرفی نزنم.اونقدر توی این یکساعت گذشته همه از حضور من و سرگرد سورپرایز شده بودن که خودمم کم اورده بودم.
اما باید حرف می زدم.از گوشه ی چشم نگاهم به سرگرد بود که با لبخندی بهم زل زد تا به بقیه معرفیش کنم...
برای گفتن واقعیت نگاهمو ازش کندم و رو به دایی که منتظر منو نگاه می کرد لب زدم و گفتم:
-دایی ...ایشون
همه به لبهام چشم دوختن.طرز نگاه یونس که پشت سر سرگرد ایستاده بود،حرف زدن رو برام سخت تر می کرد .لبخند سرگرد کش اومد و برام چشم و ابرویی اومد :
-ایشون همسرم
و تا خواستم اسمشو بر لبهام برونم خودش سریع دست به کار شد و با بیشتر فشردن دست دایی گفت:
-فرزاد هستم
نویسنده:ويراستار:شابک:9789641933663
نوبت چاپ:دوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:1212
تیراژ:250